18.02.202518:09
چرا داریم کمتر میشیم
02.02.202520:18
بالاخره
02.02.202519:13
02.02.202517:34
دلتنگ چالشهای ویآیپیِ کوثر بودم، آخجون.
02.02.202513:49
03.02.202520:04
02.02.202520:18
02.02.202519:13
ای سعدیا از همه جلو تر شدی
02.02.202519:11
برسیم بهخدمت غزلهای شما.
02.02.202514:23
02.02.202513:37
ریزش داشتیم ولی.
03.02.202518:01
Переслав з:
𝗖𝗶𝘁𝘆𝗢𝗳𝗗𝗲𝗮𝗱

02.02.202520:18
بهم گفتی جوری باشم که دوست داری من رو ببینی؛
گفتـی اگر اینطـور ادامه بدم ترکـم میکنـی.
انجـامش دادم. چشـمهام رو بستـم تا دیگه غمهـام رو نبینی.
دستهـام رو پس کشیدم تا دیگه زخـمهـام رو نبینی.
گریـه نکردم تا دیگه اشکهـام رو نبینـی.
پشت سرت راه رفتم تا دیگه پاهـای خستـم رو نبینی.
من وجـودم رو پـاک کردم.
انقدری از بیـن بردم که دیگه چیـزی برای دیدن وجود نداشت؛
زمانی که بالاخـره سرت رو بالا آوردی تا نگاهـم کنـی. من نبـودم.
شایدم بودم ولـی تو هنوز هـم من رو نمیدیدی؛
خواستـم صدات بزنـم. ولی صدایـی نداشتـم.
من هیـچ شدم. برای خـودم. برای تـو.
ولـی روحِ عذاب کشیـدم پر رنگتر از هر وقتـی نفس میکشیـد.
میدیدمـش که یه گوشـه ایستـاده بود و با تیکههـای خـورد شدهی وجـودم توی دستهای زخمیـش بهت نگاه میکـرد.
متوجـه نگـاهش شدی؟ نـه.
من برای تـو، به خاطـر تـو نیست شدم.
ولی تـو دنبالـم نگشتـی تا پیـدام کنـی.
گفتـی اگر اینطـور ادامه بدم ترکـم میکنـی.
انجـامش دادم. چشـمهام رو بستـم تا دیگه غمهـام رو نبینی.
دستهـام رو پس کشیدم تا دیگه زخـمهـام رو نبینی.
گریـه نکردم تا دیگه اشکهـام رو نبینـی.
پشت سرت راه رفتم تا دیگه پاهـای خستـم رو نبینی.
من وجـودم رو پـاک کردم.
انقدری از بیـن بردم که دیگه چیـزی برای دیدن وجود نداشت؛
زمانی که بالاخـره سرت رو بالا آوردی تا نگاهـم کنـی. من نبـودم.
شایدم بودم ولـی تو هنوز هـم من رو نمیدیدی؛
خواستـم صدات بزنـم. ولی صدایـی نداشتـم.
من هیـچ شدم. برای خـودم. برای تـو.
ولـی روحِ عذاب کشیـدم پر رنگتر از هر وقتـی نفس میکشیـد.
میدیدمـش که یه گوشـه ایستـاده بود و با تیکههـای خـورد شدهی وجـودم توی دستهای زخمیـش بهت نگاه میکـرد.
متوجـه نگـاهش شدی؟ نـه.
من برای تـو، به خاطـر تـو نیست شدم.
ولی تـو دنبالـم نگشتـی تا پیـدام کنـی.
─╌ نوشتـههـایسوختـه، ثـورا
02.02.202519:12
02.02.202518:47
لطفاً چالش رو بخونید و انتخاب کنید چون اگر مشخص نشده باشه، متاسفانه رد میشم.
و چنل رو هم چک کنید، خوشحال میشم اگر محتوا موردپسندتونه حضورتون رو ببینم.
و چنل رو هم چک کنید، خوشحال میشم اگر محتوا موردپسندتونه حضورتون رو ببینم.
02.02.202514:23
02.02.202510:19
03.02.202512:12
@Juliettkiilo , Chris grey
02.02.202519:41
درکمال ناباوری، صائب تبریزی جلو زد از سعدیا
02.02.202519:12
خوشحال میشنومش، خودمم دوسش دارم.
02.02.202518:46
💏 این پیام رو فورارد کنید، انتخاب کنید از بین سعدی، حافظ، صائب تبریزی یک غزل تقدیم کنم.
چند تا روحِ هم به عمارتِ مرگ دعوت میکنید؟
Переслав з:
دژم؛



02.02.202514:23
— عــاشــقــت شــدم؛
نـه با لمس دستهایت، نه برای طعم لبخندت، که با خـیال
حضـورت در تاریـکترین شـبهایم. در هـوای تو گم شـدم؛
بـیآنـکـه نـسـیمـی از حـضـورت بـر جـانـم وزیـده بـاشــد،
بـیآنـکه حتـی سایهات بـر دیـوار خیـالهایم افتاده باشـد.
«روحِ مـن در حـصار خـیالِ تو خـانه کـرد؛
بـی هیچ امـیدی بـه آزادی.»
تو را در فاصلهای پرستیدم که هیـچ وصالـی در آن نبود، در
تمنایی که بهابدیت گره خوردهبود و راهی بهفرجام نداشت.
میدانم، مـیدانم که سـهم من از تو مـشتی رویاست که در
سپیدهدمان محو میشود؛ چند واژهیبیصدا که در تاریکی
زمـزمـه مـیشـود و چـیـزی جـز پــژواک اشـکهـایـم نـدارد.
ایـن عـشـق، چـونـان سـرابـی در بـیابـانِ تـشـنهلـبان اسـت؛
مـیبیـنمـش، مـیخواهـمـش؛
اما هر گام که نزدیکتر مـیشوم، آن دورتر و دورتر میگردد.
آگاهم که حضـور تو در زندگیام تنها خطایچشمی از سراب
است، اما مگر میتوان چـنین دلِ تشـنهای را از رویای باران
در صــحـرا خـامــوش کــرد؟
سرانـجام تو را از دسـت مـیدهم، بـیآنـکـه داشته باشـمت؛
تو میروی و این عـشق، در "نـداشـتنت" جـان خـواهـد داد.
من زنـدهام؛ به تـمنایِ مـحالِ تو.
نـه با لمس دستهایت، نه برای طعم لبخندت، که با خـیال
حضـورت در تاریـکترین شـبهایم. در هـوای تو گم شـدم؛
بـیآنـکـه نـسـیمـی از حـضـورت بـر جـانـم وزیـده بـاشــد،
بـیآنـکه حتـی سایهات بـر دیـوار خیـالهایم افتاده باشـد.
«روحِ مـن در حـصار خـیالِ تو خـانه کـرد؛
بـی هیچ امـیدی بـه آزادی.»
تو را در فاصلهای پرستیدم که هیـچ وصالـی در آن نبود، در
تمنایی که بهابدیت گره خوردهبود و راهی بهفرجام نداشت.
میدانم، مـیدانم که سـهم من از تو مـشتی رویاست که در
سپیدهدمان محو میشود؛ چند واژهیبیصدا که در تاریکی
زمـزمـه مـیشـود و چـیـزی جـز پــژواک اشـکهـایـم نـدارد.
ایـن عـشـق، چـونـان سـرابـی در بـیابـانِ تـشـنهلـبان اسـت؛
مـیبیـنمـش، مـیخواهـمـش؛
اما هر گام که نزدیکتر مـیشوم، آن دورتر و دورتر میگردد.
آگاهم که حضـور تو در زندگیام تنها خطایچشمی از سراب
است، اما مگر میتوان چـنین دلِ تشـنهای را از رویای باران
در صــحـرا خـامــوش کــرد؟
سرانـجام تو را از دسـت مـیدهم، بـیآنـکـه داشته باشـمت؛
تو میروی و این عـشق، در "نـداشـتنت" جـان خـواهـد داد.
من زنـدهام؛ به تـمنایِ مـحالِ تو.
01.02.202523:05
عجب چیزیه خوشم اومد! مودبرد و ادیتت >
Показано 1 - 24 із 68
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.