19.02.202510:38
@Thkimtea
18.02.202512:47
Loren
18.02.202509:49
18.02.202509:16
با اینکه گفتی فور لازم نیست ولی ادیتش>
18.02.202518:12
18.02.202514:35
@Thkimtea
18.02.202513:10
Переслал из:
𝗡𝗢𝗜𝗥𝗖𝗘𝗨𝗣

18.02.202512:47
🩸─این تڪست فور کنید و نیمتون رو به انگلیسی بنویسید؛ توسط AI بگم اگر اسمتون پرچم بود چه شکلی میشد!؟
⛓𝖡𝖤 𝖩𝖮𝖨𝖭 !
Переслал из:
نعنـاعِتلـخشـده



18.02.202509:49
- پسرِ من؛ تو حتی نمیدونی چقدر درد داشت وجود داشتن توی سایهها، فقط برای کنارت موندن.
18.02.202509:16
فیو بود
18.02.202518:12
غم انگیز و زیبا
18.02.202513:57
18.02.202513:10
18.02.202512:39
18.02.202509:48
ادیت
Переслал из:
𝗦𝗶𝘅 𝗖𝗶𝘁𝘆

18.02.202518:12
انتِــهای خـیابـان، ابــتِدای مـا ؛
باران بیوقفه میبارید، خیابانهای خیس از نور چراغها میدرخشیدند، بوی خاک نمخورده و رایحهی قهوهی تلخ و بلوبریهای شیرین در هم آمیخته بود، عطر باکارات رژ از پوستت در هوای بارانی جاری شده بود، و من، در میان تمام این تصویرهای خیس و غرق در دلتنگی، محو تماشای تو شدم لبهای شرابی که زیر نور شب برق میزد، استایلی که مثل همیشه خاص و بینقص بود، نگاهی که دیگر از دور تماشایش نمیکردم، و دستی که بالاخره در میان انگشتانم نشست. در دست دیگرت، گلهای لیلیوم سپیدی آرام گرفته بودند، همانهایی که همیشه بوی تو را به خاطر میآوردند.
انگار که باران، خیابان، و تمام این شب بیپایان، مقدمهای بود برای آن لحظهی گمشده، لحظهای که دلتنگیاش تمام شد، که فاصلهاش به پایان رسید، که میان سرمای هوا و گرمای نفسهایمان، بوسهای آرام گرفت و تمام آن سالهای بیقراری را در خودش حل کرد.
- این شهر بارها باریده، اما هیچوقت مثل امشب، طعم انتظار رو از بین نبرده بود.
باران بیوقفه میبارید، خیابانهای خیس از نور چراغها میدرخشیدند، بوی خاک نمخورده و رایحهی قهوهی تلخ و بلوبریهای شیرین در هم آمیخته بود، عطر باکارات رژ از پوستت در هوای بارانی جاری شده بود، و من، در میان تمام این تصویرهای خیس و غرق در دلتنگی، محو تماشای تو شدم لبهای شرابی که زیر نور شب برق میزد، استایلی که مثل همیشه خاص و بینقص بود، نگاهی که دیگر از دور تماشایش نمیکردم، و دستی که بالاخره در میان انگشتانم نشست. در دست دیگرت، گلهای لیلیوم سپیدی آرام گرفته بودند، همانهایی که همیشه بوی تو را به خاطر میآوردند.
انگار که باران، خیابان، و تمام این شب بیپایان، مقدمهای بود برای آن لحظهی گمشده، لحظهای که دلتنگیاش تمام شد، که فاصلهاش به پایان رسید، که میان سرمای هوا و گرمای نفسهایمان، بوسهای آرام گرفت و تمام آن سالهای بیقراری را در خودش حل کرد.
Удалено19.02.202510:51
18.02.202513:20
18.02.202512:47
18.02.202512:39
خوشگله
18.02.202509:30
18.02.202507:58
Показано 1 - 24 из 928
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.