09.05.202520:32
آبراهامیان دروغ می گوید!
یازدهم اردیبهشت ماه، روزنامه ی هم میهن گزارشی از یک نشست دانشگاهی با عنوان "ملی شدن صنعت نفت: آرمانگرایی یا واقعگرایی" را منتشر کرد که در آن دکتر موسی غنی نژاد به بازگو کردن همان بحث هایی پرداخته بود که طی این سالها بی کمترین توجهی به آرای منتقدان، اینجا و آنجا طرح می کند.
در بخشی از این گزارش، از قول آقای غنی نژاد می خوانیم:
ای کاش آقای دکتر مرجع مورد استناد شان را جهت بررسی و مطالعه ی بیشتر معرفی می کردند. ایشان و هر کس دیگری البته می توانند با جمع بندی و تحلیل مورخ برجسته یرواند آبراهامیان موافق نباشند اما انتساب اتهام دروغ پردازی به کسی مثل او، شایسته نیست. این بیش از آنکه خدشه ای به جایگاه آبراهامیان در تاریخ نگاری معاصر وارد آورد، وهن گوینده است.
بزرگش نخوانند اهل خِرَد
که نام بزرگان به خُردی بَرَد
نویسنده ادعا نمی کند که تسلط ویژه ای بر آثار آبراهامیان دارد اما تا جایی که می داند، چیزی نزدیک به عددی که آقای غنی نژاد در سخنرانی شان گفته اند (چهارصد هزار نفر)، باید آماری باشد که آبراهامیان از حزب توده، سازمان های مرتبط و جنبش کارگری سراسر کشور در آن سال ها بدست می دهد:
▪️ایران بین دو انقلاب:
...شورای متحده نیز مدعی بود که ۳۵۵۰۰۰ عضو دارد...در بهار ۱۳۳۰ که اوج مبارزه ی ملی کردن نفت بود، حزب توده نخست چندین اعتصاب در حوزه های نفتی ترتیب داد و سپس با ساماندهی یک اعتصاب عمومی ۶۵۰۰۰ نفری در خوزستان و صنعت نفت، پیروزی درخشان سال ۱۳۲۵ را تکرار کرد... در آخرین روزهای حکومت مصدق، حزب توده بیش از ۲۵۰۰۰ عضو و حدود ۳۰۰۰۰۰ هوادار داشت...[ترجمه ی گل محمدی و فتاحی، نشر نی، ص ۳۷۴ و ۳۹۳ و ۳۹۵]
▪️مردم در سیاست ایران:
...جنبش کارگری تا سال ۱۳۲۵ به رشدش ادامه داد. شورای متحده ی مرکزی اتحادیه ی کارگران و زحمتکشان ایران در همه ی هشتاد شهر کشور با جمعیت بالای ده هزار نفر شعبه داشت و صد و هشتاد و شش اتحادیه ی مختلف را با همدیگر هماهنگ می کرد که چهارصد هزار عضو ثبت شده داشتند...[ترجمه بهرنگ رجبی، نشر چشمه، ص ۱۷۸]
▪️مقالاتی در جامعه شناسی سیاسی ایران:
...در اول ماه مه ۱۹۴۶، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۲۵، این حزب (توده) توانست راهپیمایی هایی را با شرکت بالغ بر چهل هزار نفر در اصفهان، پنجاه هزار نفر در تهران و هشتاد هزار نفر در آبادان، سازماندهی و غالبا شعبه هایی نیز در هر شهر تاسیس کند. بیش از چهل هزار نفر عضو گرفت و بیش از سیصد و پنجاه و پنج هزار نفر از کارگران و کارکنان اداری را به عضویت اتحادیه ها درآورد... [ترجمه ی سهیلا ترابی، نشر شیرازه، ص ۲۱۷]
▪️کودتا:
...بحران در ۲۵ تا ۲۹ فروردین ماه ۱۳۳۰ به اوج خود رسید...در اوج این اعتصاب سراسری، بیش از ۵۰ هزار نفر در مناطق نفتی، کارگاههای تعمیراتی، بندرگاه ها و از همه مهمتر، در پالایشگاه آبادان وارد اعتصاب شده بودند...[ترجمه ی فتاحی، نشر نی، ص ۱۱۰ و ۱۱۱]
تاریخ تحلیلی امیدوار است آقای غنی نژاد و یا شاگردان و همفکران ایشان بزودی برای ارجاع آقای دکتر به آبراهامیان، توضیحات بیشتری داده و مرجع مربوطه را جهت بررسی های دقیق تر معرفی کنند.
@hamidrezaabedian
یازدهم اردیبهشت ماه، روزنامه ی هم میهن گزارشی از یک نشست دانشگاهی با عنوان "ملی شدن صنعت نفت: آرمانگرایی یا واقعگرایی" را منتشر کرد که در آن دکتر موسی غنی نژاد به بازگو کردن همان بحث هایی پرداخته بود که طی این سالها بی کمترین توجهی به آرای منتقدان، اینجا و آنجا طرح می کند.
در بخشی از این گزارش، از قول آقای غنی نژاد می خوانیم:
بعد عدهای هم میآیند و دروغپردازی - می - کنند که یک نفر از آنها، آقای آبراهامیان است که کتابهایش در دانشگاههای ما تدریس میشود. برای مثال، در یکی از موارد گفته است که در تظاهراتی در زمان مصدق در اهواز ۴۰۰ هزار نفر شرکت کردند، این حرف خندهدار است، اصلاً جمعیت اهواز آن زمان این اندازه بوده است؟ چرا دروغپردازی کردهاند؟ یا کتابی مینویسد و سه ترجمه هم میشود و در دانشگاهها هم وجود دارد و مرتب هم کودتا، کودتا میکنند....
ای کاش آقای دکتر مرجع مورد استناد شان را جهت بررسی و مطالعه ی بیشتر معرفی می کردند. ایشان و هر کس دیگری البته می توانند با جمع بندی و تحلیل مورخ برجسته یرواند آبراهامیان موافق نباشند اما انتساب اتهام دروغ پردازی به کسی مثل او، شایسته نیست. این بیش از آنکه خدشه ای به جایگاه آبراهامیان در تاریخ نگاری معاصر وارد آورد، وهن گوینده است.
بزرگش نخوانند اهل خِرَد
که نام بزرگان به خُردی بَرَد
نویسنده ادعا نمی کند که تسلط ویژه ای بر آثار آبراهامیان دارد اما تا جایی که می داند، چیزی نزدیک به عددی که آقای غنی نژاد در سخنرانی شان گفته اند (چهارصد هزار نفر)، باید آماری باشد که آبراهامیان از حزب توده، سازمان های مرتبط و جنبش کارگری سراسر کشور در آن سال ها بدست می دهد:
▪️ایران بین دو انقلاب:
...شورای متحده نیز مدعی بود که ۳۵۵۰۰۰ عضو دارد...در بهار ۱۳۳۰ که اوج مبارزه ی ملی کردن نفت بود، حزب توده نخست چندین اعتصاب در حوزه های نفتی ترتیب داد و سپس با ساماندهی یک اعتصاب عمومی ۶۵۰۰۰ نفری در خوزستان و صنعت نفت، پیروزی درخشان سال ۱۳۲۵ را تکرار کرد... در آخرین روزهای حکومت مصدق، حزب توده بیش از ۲۵۰۰۰ عضو و حدود ۳۰۰۰۰۰ هوادار داشت...[ترجمه ی گل محمدی و فتاحی، نشر نی، ص ۳۷۴ و ۳۹۳ و ۳۹۵]
▪️مردم در سیاست ایران:
...جنبش کارگری تا سال ۱۳۲۵ به رشدش ادامه داد. شورای متحده ی مرکزی اتحادیه ی کارگران و زحمتکشان ایران در همه ی هشتاد شهر کشور با جمعیت بالای ده هزار نفر شعبه داشت و صد و هشتاد و شش اتحادیه ی مختلف را با همدیگر هماهنگ می کرد که چهارصد هزار عضو ثبت شده داشتند...[ترجمه بهرنگ رجبی، نشر چشمه، ص ۱۷۸]
▪️مقالاتی در جامعه شناسی سیاسی ایران:
...در اول ماه مه ۱۹۴۶، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۲۵، این حزب (توده) توانست راهپیمایی هایی را با شرکت بالغ بر چهل هزار نفر در اصفهان، پنجاه هزار نفر در تهران و هشتاد هزار نفر در آبادان، سازماندهی و غالبا شعبه هایی نیز در هر شهر تاسیس کند. بیش از چهل هزار نفر عضو گرفت و بیش از سیصد و پنجاه و پنج هزار نفر از کارگران و کارکنان اداری را به عضویت اتحادیه ها درآورد... [ترجمه ی سهیلا ترابی، نشر شیرازه، ص ۲۱۷]
▪️کودتا:
...بحران در ۲۵ تا ۲۹ فروردین ماه ۱۳۳۰ به اوج خود رسید...در اوج این اعتصاب سراسری، بیش از ۵۰ هزار نفر در مناطق نفتی، کارگاههای تعمیراتی، بندرگاه ها و از همه مهمتر، در پالایشگاه آبادان وارد اعتصاب شده بودند...[ترجمه ی فتاحی، نشر نی، ص ۱۱۰ و ۱۱۱]
تاریخ تحلیلی امیدوار است آقای غنی نژاد و یا شاگردان و همفکران ایشان بزودی برای ارجاع آقای دکتر به آبراهامیان، توضیحات بیشتری داده و مرجع مربوطه را جهت بررسی های دقیق تر معرفی کنند.
@hamidrezaabedian
02.05.202518:02
▪️در نقد اَبَر روایت دکتر موسی غنی نژاد از تاریخ نهضت ملی نفت و دکتر محمد مصدق (قسمت دوم، منتشر شده در خبرآنلاین، ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴)
دکتر کریم سلیمانی دهکردی : در قسمت نخست و دوم مقاله حاضر تصمیم دارم نگاه دکتر غنینژاد درباره رخداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که آن را صرفا یک حرکت خودجوش میشمارد، مورد بررسی و نقد قرار دهم. انکار ایشان در کودتایی بودن رخداد ۲۸ مرداد متکی بر یک تعریف ساده، ولی به شدت کلی، از مفهوم کودتا است.
آقای دکتر غنینژاد چنانچه روش معمول ایشان در ساده سازی رخدادهای تاریخی است، در ساخت مفهوم کودتا نیز به چنین شیوهای عمل کرده است. میگوید:
بنابراین مطابق با باور دکتر غنینژاد، رئیس کشور، رئیس «دولت و ملت و جامعه مدنی و مذهب و حکومت» است. در کدام یک از دموکراسیهای امروز، رئیس جمهور از چنین حوزه اختیارات گسترده برخوردار است؟ مگر صرفا در پادشاهیهای مستبد با اختیارات فرا قانونی و یا نظامهای سوسیالیستی سابق.
تعریف آقای دکتر غنینژاد از کودتا آنقدر کلی است که گویی این تعریف، جهانشمول بوده و میشود همه انواع کودتا در ایران و جهان را در چارچوب آن تعریف کرد. حال اگر کودتا، طبق تعریف دکترغنینژاد، صرفا به این معناست که براساس آن، نظامیان، علیه پادشاه قیام کنند، لطفا بفرمایید محمد علی شاه قاجار که با کمک قزاقها مجلس اول را به توپ بست و نظام مشروطه را اگر چه به طور موقت تعطیل نمود، این واقعه را چه بنامیم؟
اگر کودتا نیست، پس باید به این نتیجه رسید که در چارچوب تعریف آقای دکتر غنینژاد، پادشاه، حتی اگر پادشاه مشروطه باشد، اجازه دارد بر علیه ارکان دیگر حاکمیت، لشکرکشی کند. پرسش اساسی از ایشان:
جایگاه این عمل پادشاه در قانون اساسی مشروطه چگونه تعریف شده است؟ قطعا قانون اساسی مشروطه، بمباران مجلس شورای ملی و دستگیری، شکنجه و اعدام برخی از نمایندگان و رجل سیاسی را برای پادشاه پیشبینی نکرده بود بنابراین اگر آن را کودتا بنامیم که بود، تعریف آقای دکتر غنینژاد از کودتا را نقض میکند چون این پادشاه نیست که مورد هجوم قرار گرفته، بلکه شخص شاه، با کمک نظامیان، بر مجلس که رکن اساسی مشروطه بود، قیام کرده است.
این رخداد به ما اجازه میدهد که در واقعه ۲۸ مرداد، همکاری شاه با دولت امریکا و انگلیس، به اضافه بخشی از نظامیان متمرد برای سرنگونی دولت ملی مصدق را کودتا بنامیم. حقیقتی که بانیان اصلی، همگی بر کودتا بودن آن اعترافات صریح کردهاند.....
⬅️ متن کامل را در مشاهد فوری بخوانید:
http://khabaronline.ir/xnw85
دکتر کریم سلیمانی دهکردی : در قسمت نخست و دوم مقاله حاضر تصمیم دارم نگاه دکتر غنینژاد درباره رخداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که آن را صرفا یک حرکت خودجوش میشمارد، مورد بررسی و نقد قرار دهم. انکار ایشان در کودتایی بودن رخداد ۲۸ مرداد متکی بر یک تعریف ساده، ولی به شدت کلی، از مفهوم کودتا است.
آقای دکتر غنینژاد چنانچه روش معمول ایشان در ساده سازی رخدادهای تاریخی است، در ساخت مفهوم کودتا نیز به چنین شیوهای عمل کرده است. میگوید:
در کودتا باید حرکتی علیه رئیس کشور انجام شود. ... رئیس کشور منظور آن چیزی است که در انگلیسی به آن هد آو استیت (Head of State) میگویند.... استیت واحد سیاسی کشور را میگویند که اعم از دولت و ملت و جامعه مدنی و مذهبی و حکومت است. بنابراین هر کشوری در دنیا رئیسی دارد که در نظامهای مشروطه، رئیس کشور، همان شاه است؛ پادشاه مشروطه. در نظامهای جمهوری، رئیس جمهور است.(دکتر غنینژاد روزنامه دنیای اقتصاد ۷ اسفند۱۴۰۳)
بنابراین مطابق با باور دکتر غنینژاد، رئیس کشور، رئیس «دولت و ملت و جامعه مدنی و مذهب و حکومت» است. در کدام یک از دموکراسیهای امروز، رئیس جمهور از چنین حوزه اختیارات گسترده برخوردار است؟ مگر صرفا در پادشاهیهای مستبد با اختیارات فرا قانونی و یا نظامهای سوسیالیستی سابق.
تعریف آقای دکتر غنینژاد از کودتا آنقدر کلی است که گویی این تعریف، جهانشمول بوده و میشود همه انواع کودتا در ایران و جهان را در چارچوب آن تعریف کرد. حال اگر کودتا، طبق تعریف دکترغنینژاد، صرفا به این معناست که براساس آن، نظامیان، علیه پادشاه قیام کنند، لطفا بفرمایید محمد علی شاه قاجار که با کمک قزاقها مجلس اول را به توپ بست و نظام مشروطه را اگر چه به طور موقت تعطیل نمود، این واقعه را چه بنامیم؟
اگر کودتا نیست، پس باید به این نتیجه رسید که در چارچوب تعریف آقای دکتر غنینژاد، پادشاه، حتی اگر پادشاه مشروطه باشد، اجازه دارد بر علیه ارکان دیگر حاکمیت، لشکرکشی کند. پرسش اساسی از ایشان:
جایگاه این عمل پادشاه در قانون اساسی مشروطه چگونه تعریف شده است؟ قطعا قانون اساسی مشروطه، بمباران مجلس شورای ملی و دستگیری، شکنجه و اعدام برخی از نمایندگان و رجل سیاسی را برای پادشاه پیشبینی نکرده بود بنابراین اگر آن را کودتا بنامیم که بود، تعریف آقای دکتر غنینژاد از کودتا را نقض میکند چون این پادشاه نیست که مورد هجوم قرار گرفته، بلکه شخص شاه، با کمک نظامیان، بر مجلس که رکن اساسی مشروطه بود، قیام کرده است.
این رخداد به ما اجازه میدهد که در واقعه ۲۸ مرداد، همکاری شاه با دولت امریکا و انگلیس، به اضافه بخشی از نظامیان متمرد برای سرنگونی دولت ملی مصدق را کودتا بنامیم. حقیقتی که بانیان اصلی، همگی بر کودتا بودن آن اعترافات صریح کردهاند.....
⬅️ متن کامل را در مشاهد فوری بخوانید:
http://khabaronline.ir/xnw85
25.04.202517:45
بمناسبت۷ اردیبهشت
هفتاد و چهارمین سالگشت نخست وزیری دکتر محمد مصدق
به دکتر محمد مصدق
۵ فروردین ۱۳۳۰ هجری شمسی
قربانت شوم، دستخط مبارکی که از روی کمال لطف بمناسبت حلول سال نو مرقوم فرموده بودید، زیارت، از بشارت صحت وجود با برکت عالی و ابراز محبت و مرحمت و تفقد نهایت تشکر حاصل شد. امیدوارم سال نو بر وجود مبارك مسعود و توأم با کمال صحت و عافیت و خوشی و سعادت و خوشدلی و موفقیت باشد و سال بهبودی اوضاع و احوال بر آشفته جهان و سروسامان یافتن بی سامانی و بینوائی کشور ایران باشد.
اوضاع جهان وحشت انگیز است. احدی در هیچ جای دنیا قرین آرامش نیست و از فردای خود نگران است. جنون و خود خواهی و اشتباه کاری زمامداران ممالك، كار دنیا را باینجا کشانده که ملاحظه می شود!
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت:
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
یونانی های قدیم می گفتند: چون ژوپیتر بر کسی خشم گیرد اول عقل اورا از او می ستاند، حالا آنروز فرارسیده است. اوضاع و احوال خودمان هم این است که بنده دورادور می بینم ظهر الفساد في البر والبحر. مسئول همه بينوائي ها يك عده مردم خود مملکت هستند:
چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلك چشم نيك اختری را
دنیا دنیای ترتب علل و معلولات است. مقدمات غلط منجر به نتایج غلط می شود. کسی که فی المثل تخم کدو بکارد انتظار درخت شفتالو نمی تواند داشته باشد:
گندم از گندم بروید جو زجو
بنده بدون مجامله و تعارف بحضرت مستطاب عالی از روی قلب و صمیمیت دعا می کنم و طول عمر و موفقیت می طلبم. حضرت عالی بهترین مثالید بر اینکه نیت پاك منتج چه نتایج عظیمه می شود. آنچه تابحال واقع شده بسیار مستحسن و پسندیده است فقط باید با همان نیت پاك موجباتی فراهم آورید که منجر بانقلابی نشود که دولت قهار شمالی از آن فایده ببرد.
ما محتاج به تحول و انقلاب هستیم اما بطور بطئی و آرام که زمام آن همیشه در دست خودمان باشد و حرکت انقلاب و تحول را در دست داشته باشیم و حاکم بر آن باشیم نه آنکه خودمان هم در سیلاب حوادث بیفتیم و طعمه همان انقلاب شویم و دیگران تار و پود مملکت را از هم بگسلند.
کار غریبی انجام یافت هر چه در اهمیت آن گفته شود مبالغه نیست. یک نفر بدون غرض شخصی و خیرخواه مصالح جامعه ئی که در آن زندگی می کند می تواند عهد تاریخی تازه ئی بوجود آورد.
در موضوع مذکور یعنی نفت بنده وارد جزئیات فنی و اداره آن و هزار و يك خصوصیت دیگر آن مطلقاً نمی شوم زیرا هیچ اطلاعی ندارم و عامی محضم. فقط کلیات موضوع است که اگر چیزی بنظرم برسد وظیفه وجدانی و مقتضای ارادت دیرین قلبی است که بین خودمان عرض بکنم.
نکته مهم همان است که شخصاً این را تحت نظر دقیق خودتان قرار داده راهبری فرمائید و زمام این کار را قبضه فرمائید که کار بدست طبقه ئی نیفتد که روی اعمال خارج از رویه، حرف حساب و حق مسلم ایران مشوب گردد، ولو غالب آنها دارای حسن نیت هم باشند.
مثلاً نهایت اهتمام و توجه را باید داشت که به مال و جان اروپائیان و خارجیان مقیم ایران لطمه ئی نرسد که در مجامع بین المللی برنگ هرج و مرج و هیاهوی عوام و مردم غیر مسئول در آید بلکه در کمال متانت و خونسردی کار قبضه شود و با رعایت اطراف و جوانب، راه حل اداره آن پیدا شود.
این عمل دیگر بازگشت نمی تواند داشته باشد و نیمه راه نمی توان برگشت و بکار بستن این نکات کار یک نفر وطن خواه خالص و مخلص فهمیده عاقل با حزم و احتیاط معتمد مردم است که این صفات در شخص خودتان جمع است. شخصاً این کار را باید قبضه فرمائید. همه اشکال از حالا به بعد است. بنده بار دیگر موفقیت وجود مبارك عالی را از خداوند می طلبم.
ارادتمند صمیمی
قاسم غنی
@hamidrezaabedian
از کتاب نامه های دکتر قاسم غنی، به کوشش دکتر سیروس غنی و دکتر سید حسن امین، ص ۳۸۲- ۳۸۰
14.04.202517:37
به بهانه ی ۲۵ فروردین،
سالگشت درگذشت اسدالله عَلَم
@hamidrezaabedian
* یادداشت های اسدالله عَلَم، جلد اول، دیباچه ویراستار به قلم زنده یاد علینقی عالیخانی، انتشارات کتاب سرا ص ۱۵-۱۴
سالگشت درگذشت اسدالله عَلَم
...پس از انقلاب ایران، مخالفان شاه کوشیده اند هرچه را به رژیم پیشین باز می گردد با بدبینی و بدگمانی تعبیر کنند و همه چیز را سیاه ببینند. از سوی دیگر برخی از هواخواهان سلطنت یا انقلابیون سرخورده ای که اکنون در حسرت گذشته هستند چیزی مگر درخشش و روشنایی در آن روزگار گمشده نمی یابند. اکثریت مردم هم درست نمی دانند چه به سرشان آمده است و اطلاعات و داوری آنان بستگی به این دارد که با چه کسی طرف هستند و زندگی روزانه آنان چه گونه برگزار می شود.
واقعیت این است که در نظام پیشین از دموکراسی و آزادی گفتار و مشارکت سیاسی خبری نبود. ولی با این همه در زمینه های اجتماعی و اقتصادی به رغم کوتاهی هایی که شد و انتقادهایی که می توان کرد، کارهای بسیار انجام یافت که چهرهٔ ایران را به کلی دگرگون ساخت.
از سوی دیگر، برخی از هواخواهان رژیم پیشین شاه را به عرش می برند و می خواهند به هر ترتیب شده است به گمان خود ثابت کنند که نظام او هیچ ایرادی نداشت، کشور در شاهراه پیشرفت بود و به دروازه های تمدن بزرگ رسیده بودیم و همه دنیا حسرت ما را می خوردند. روشن نیست چه گونه ناگهان نیروهای اهریمنی داخلی و رهبران ساده لوح بیگانه که از قضا متفق ایران بودند دست به دست یک دیگر دادند...
این گونه طرز فکر در میان بسیاری از هم میهنان ما وجود دارد در نتیجه به جای کوشش برای درک حقیقت راه افسانه پیش می گیرند و به جهانی خیالی و نیروهایی ناپیدا و اثبات ناپذیر روی می آورند و با به کار بردن فعل سوم شخص جمع، همه مسائل سیاسی را به آسانی حل می کنند: خواستند که چنین شود، آن یک را بردند و این یک را آوردند...
کی خواست؟ کی برد و کی آورد؟ متأسفانه بسیاری نیز این کلّی بافیها را بی گفت وگو می پذیرند و نیازی به ارائه مدرک و تحلیل رویدادها و سنجش منطقی این گونه مدعاها نمی بینند. چنین شیوه فکری نه تنها بی پایه و دور از هرگونه ارزش علمی است بلکه نسبت به مردمی که توانسته اند در برابر تندبادهای تاریخ بایستند و هویت ملی خود را حفظ کنند توهین آمیز است. انکار اصالت برای مردم ایران و نقش اساسی آنان در تعیین سرنوشت خود چیزی مگر تنبلی ذهنی یا نداشتن دانش سیاسی یا هر دو نمی تواند باشد.
یکی از پیامدهای چشمگیر انقلاب این بوده است که ایرانیان چه در درون و چه در بیرون کشور به خود آمده اند و در جست و جوی شناخت بهتر دوران خویش و فرآیندی هستند که وضع را به امروز کشانده است. این روند بسیار دلگرم کننده است و رفته رفته ما را از کلی بافی های بی سروته دور و زمینه را برای آگاهی درست تر از گذشته و حال خویش آماده می سازد.
در چنین شرایطی ارزش یادداشتهای عَلَم روشن می شود، زیرا نه تنها خواننده را با شیوه کار و اندیشه شاه و اطرافیان او آشنا می کند بلکه عامل هایی که به تدریج دست به دست هم دادند و زمینه را برای ناخرسندی مردم و انقلاب و فرو پاشیدن نظام شاهنشاهی فراهم آوردند در آن به خوبی دیده می شوند.
اندیشیدن درباره آنها می تواند درس عبرتی برای مردم و مسئولان کنونی و آینده ایران باشد که چه کارهایی را بکنند یا نکنند، از خودکامگان بپرهیزند و از شرکت دادن مردم در کارها نهراسند و با آنان همچون کسان نابالغ رفتار نکنند و با خواسته های آنان نستیزند...*
@hamidrezaabedian
* یادداشت های اسدالله عَلَم، جلد اول، دیباچه ویراستار به قلم زنده یاد علینقی عالیخانی، انتشارات کتاب سرا ص ۱۵-۱۴
27.03.202510:52
دکتر موسی غنی نژاد:
از نظر حقوقی و قانونی محل سوال است که آیا [این قانون] مراحلش را درست طی کرد یا خیر. آن مطرح شدن ملی شدن صنعت نفت از طرف کمیسیون نفتی آنها درست بود یا نه، جای سوال دارد برای اینکه پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در صحن علنی مطرح نمی شود، در کمیسیون نفتی که در اقلیت بود، مطرح شده است.*
[* دنیای اقتصاد، ش ۶۲۳۶، ۷ اسفند ۱۴۰۳]
گاهی اوقات پرسش ها نیز به اندازه ی پاسخ ها آگاهی هایی را منتقل می کنند و نشان می دهند که سوال کننده تا چه اندازه به بحثی که مطرح کرده است، اشراف دارد. "کمیسیون نفتی آنها" یا "کمیسیون نفتی که در اقلیت بود" یعنی چه؟
این برداشت به ذهن متبادر می شود که جناب آقای غنی نژاد هیچ سابقه ای از تشکیل کمیسیون نفت مجلس شانزدهم در ذهن نداشته و اساسا از ماموریتی که مجلس شورای ملی طی مصوبه ی مورخ ۲۱ دی ماه ۱۳۲۹ به این کمیسیون واگذار کرده بود، کمترین اطلاعی ندارند!
تاریخچه کمیسیون نفت مجلس شانزدهم
- ۲۶ تیر ۱۳۲۸ : امضاء قرارداد الحاقی (گس- گلشائیان) در دولت ساعد.
- ۲۸ تیر ۱۳۲۸ : ارسال لایحه قرارداد به مجلس پانزدهم و تصویب آن در جلسه مشترک کمیسیون دارایی و کمیسیون بازرگانی و پیشه و هنر.
- ۱ مرداد ۱۳۲۸ : آغاز بحث در مورد لایحه در صحن علنی.
- ۶ مرداد ۱۳۲۸ : پایان دوره پانزدهم مجلس شورای ملی.
- ۲۰ بهمن ۱۳۲۸ : افتتاح دوره شانزدهم مجلس شورای ملی.
- ۲۸ اسفند ۱۳۲۸ : استعفای دولت ساعد و رای تمایل به علی منصور برای تشکیل کابینه.
- ۳۰ خرداد ۱۳۲۹ : تشکیل کمیسیون نفت در مجلس به تقاضای نخست وزیر (علی منصور) و ارجاع لایحه ی نفت (قرارداد الحاقی) به آن. این کمیسیون ۱۸ عضو داشت. از این ۱۸ عضو تنها پنج نفر از اعضای جبهه ی ملی بودند. منصور پیش از آغاز به کار کمیسیون استعفاء داد.
- ۵ تیر ۱۳۲۹ : صدور فرمان نخست وزیری سپهبد رزم آرا.
- ۴ آذر ۱۳۲۹ : مخالفت کمیسیون نفت با لایحه نفت (قرارداد الحاقی) به اتفاق آراء. در همین جلسه، کمیسیون، پیشنهاد جبهه ی ملی در خصوص ملی کردن صنعت نفت را رد کرد.
- ۵ دی ۱۳۲۹ : پس گرفتن لایحه نفت از مجلس توسط دولت.
- ۲۱ دی ۱۳۲۹ : تایید گزارش کمیسیون نفت مبنی بر مخالفت با لایحه ی نفت (قرارداد الحاقی گس - گلشائیان) توسط مجلس. در همین جلسه مجلس طی یک طرح قانونی به کمیسیون ماموریت داد تا در ظرف دو ماه روشی را که دولت باید در تعقیب امر نفت در پیش بگیرد برای تصویب در مجلس معلوم دارد. از نمایندگان نیز خواسته شد تا ظرف دو هفته پیشنهادات خود را تقدیم کمیسیون کنند.
- ۲ اسفند ۱۳۲۹ : رزم آرا در برابر کمیسیون نفت گفت که اصولا با فکر ملی کردن مخالفتی ندارد منتهی شتابزدگی در این امر را مصلحت نمی داند.
- ۴ اسفند ۱۳۲۹ : سفیر انگلستان به رزم آرا اطلاع داد هیچ طرحی که متضمن ملی شدن صنعت نفت ولو در آینده دور باشد، مورد قبول انگلستان قرار نخواهد گرفت. در عوض پیش نویس طرحی بر مبنای تنصیف منافع در اختیار رزم آرا قرار گرفت که او می بایست آن را به تصویب کمیسیون نفت برساند.
- ۱۲ اسفند ۱۳۲۹ : رزم آرا در کمیسیون نفت حاضر شد و گفت که موضوع نفت را به متخصصین ارجاع کرده و نباید در این باره بدون مطالعه و تهیه مقدمات اقدام شود.
- ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ : رزم آرا ترور شد.
- ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ : تصویب پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در کمیسیون به اتفاق آرا. (این بار پیشنهاد ملی شدن بصورت ۲+۵ ارائه شد. یعنی علاوه بر اعضای جبهه ملی در کمیسیون که پنج نفر بودند، فرامرزی و بهبهانی نیز پیشنهاد را امضا کرده بودند.)
- ۲۱ اسفند ۱۳۲۹ : حسین علاء مامور تشکیل کابینه شد.
- ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ : رای مثبت نمایندگان مجلس شورای ملی به گزارش کمیسیون و مصوبه ی ملی شدن. (از ۱۳۱ نماینده، ۹۵ نفر حاضر بودند که همگی به گزارش رای مثبت دادند.)
- ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ : تایید مصوبه کمیسیون در مجلس سنا.
@hamidrezaabedian
22.03.202510:53
پاسخ به مدعی (۲)
(از یک گفتگو با دکتر محمدعلی موحد*)
مسأله ای که من در برخی نوشته ها دیدم این بوده که اعتراض می کنند که دکتر مصدق آمده نفت را ملی کرده ولی در واقع دولتی کرده است نه ملی و حال آن که ثابت شده است که دولت ها در اِعمال تصدی موفقانه عمل نمی کنند.
طرفداران این تز به گرفتاری ها و بن بست های کشورهای سوسیالیستی اشاره می کنند و البته این حرف در جای خود قابل توجه است، یعنی اصل این که دولت تا کجا در قلمرو اقتصاد دخالت بکند. اما در طرح این مطالب هم یک مقداری مُد زمانه تأثیر دارد. یک وقتی می گفتند که دولت حافظ منافع عامه است و نباید اجازه داده شود که یک قشر ممتاز سرمایه دار ابزار تولید را در اختیار خود بگیرد.
یک دوره دیگر پیدا شد که مسأله برعکس شد و نگرش های دیگری رواج یافت بر مبنای بازار آزاد و این که بازار خودش را تنظیم می کند و دولت باید دولت حداقلی باشد و نباید در هیچ کاری جز امور حاکمیتی دخالت کند و تصدی امور دیگر را باید به مردم بسپارند. این هم یک دوره بود.
هر کدام از اینها له و علیه دارد. حالا احساس می شود که این دوره هم دارد سپری می شود. دوباره با وقایعی که شاهد آن در عرصه جهانی هستیم می بینیم ما باز به گذشته برمی گردیم که دولت حیطه تصرفاتش بیشتر می شود...
مصدق چه کار کرد؟
مصدق آمد در قدم اول یک هیأت مختلط بنیان نهاد. اینجا است که نشان می دهد که نگاه مصدق به نفت دولتی بود یا غیر دولتی. در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۳۰ لایحه موسوم به طرز اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت به تصویب مجلس شورای ملی رسید. مطابق مادۀ اول این قانون، هیأت مختلطی مرکب از پنج نماینده مجلس شورا و پنج نماینده مجلس سنا به اتفاق یک نماینده از دولت مأموریت یافتند که اصل ملی شدن را به موقع اجرا بگذارند. نماینده دولت در این هیأت مهندس کاظم حسیبی بود، یک آدم فنّی و دانشگاهی.
یک ماه دیگر یعنی در ۱۱ خرداد ۱۳۳۰ هیأت مدیره موقتی برای شرکت نفت تشکیل شد که سه نفر عضو داشت. مهندس بازرگان، دکتر علی آبادی و مهندس بیات. این ها هم دولتی نبودند. مصدق در درجه اول دکتر حسابی را برای ریاست هیأت مدیره موقت در نظر گرفته بود ولی حسابی خواستار اختیارات بود و مصدق حاضر نبود اختیارات بدهد بنابراین از حسابی صرف نظر کرد و بازرگان را به جای او گذاشت.
مصدق می خواست حداکثر انعطاف را تا تعیین تکلیف قطعی مذاکرات حفظ بکند. بازرگان درمیان یاران مصدق بیش از همه با مسائل فنی و اقتضانات یک صنعت مدرن جهانی آشنا بود. وی به آبادان که آمد من آنجا بودم و دیدم که در آن فضای پرالتهاب چگونه در برابر هوچی گری ها مقاومت به خرج می داد. یک مقالهٔ مهم او که در روزنامه شرکت چاپ شد، یادم نمی رود که بر ارزش بی بدیل نیروی انسانی تأکید داشت....
خلاصه آن که مصدق چه در انتخاب هیأت مختلط و چه در انتخاب هیأت مدیره موقت نهایت احتیاط را مراعات کرد. او نمی خواست که نفت به صورت یک مؤسسه دولتی دربیاید. قرار بود هیأت مختلط اساسنامه ای برای شرکت نفت تدوین کند اما عملاً این کار تا یک سال و نیم دیگر به انجام نرسید و اولین اساسنامه شرکت نفت در پنجم آذر ۱۳۳۱ تصویب شد.
در این اساسنامه یک شورای عالی برای نفت در نظر گرفته شده بود مرکب از هفت نفر. چهار نفر از قوه قانونگذاری، دو نفر از دولت و یک نفر مدیرکل بانک ملی ایران که در آن زمان کار بانک مرکزی را می کرد اما هیأت مدیره شرکت مطابق این اساسنامه پنج نفر بودند. مدیر عامل می بایستی ایرانی باشد اما چهار نفر مدیران دیگر ممکن بود از کارشناسان غیر ایرانی یعنی از خارج استخدام شوند و این نکته خیلی جالب توجه است.
نکته جالب توجه دیگر آن که در مصوبه کمیسیون نفت تأکید شده بود که ملی شدن نفت یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست دولت قرار گیرد. این عبارت در مصوبه کمیسیون نفت بود ولی در قانونی که در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب مجلسین رسید چنین عبارتی دیده نمی شود و از همین رو پژوهشگران خارجی که راجع به جریان نهضت ملی نفت ایران کتاب نوشته اند به قابل انعطاف بودن قانون در این باره اشاره کرده اند.
مصدق چه کار می باید می کرد که نکرد؟ کدام بخش خصوصی؟ بخش خصوصی کجا بود؟ بخش خصوصی ایران در آن زمان با صنعت و تجارت مدرن آشنا نشده بود. نه سرمایه داشت و نه امکانات. اقتصاد ایران بر همان مبانی سنتی می چرخید. شاید این حرف را جوانهایی می زنند که اطلاعات اقتصادی بسیار اندک دارند و راجع به بخش عمومی و بخش خصوصی حرفهایی از این سو و آن سو شنیده اند!
@hamidrezaabedian
* از گفتگوی امیر طیرانی و فرید اسدی دهدزی با دکتر محمدعلی موحد، ماهنامه ایران فردا، دوره دوم، اسفند ۱۳۹۵ (تیتر به انتخاب تاریخ تحلیلی ست.)
(از یک گفتگو با دکتر محمدعلی موحد*)
مسأله ای که من در برخی نوشته ها دیدم این بوده که اعتراض می کنند که دکتر مصدق آمده نفت را ملی کرده ولی در واقع دولتی کرده است نه ملی و حال آن که ثابت شده است که دولت ها در اِعمال تصدی موفقانه عمل نمی کنند.
طرفداران این تز به گرفتاری ها و بن بست های کشورهای سوسیالیستی اشاره می کنند و البته این حرف در جای خود قابل توجه است، یعنی اصل این که دولت تا کجا در قلمرو اقتصاد دخالت بکند. اما در طرح این مطالب هم یک مقداری مُد زمانه تأثیر دارد. یک وقتی می گفتند که دولت حافظ منافع عامه است و نباید اجازه داده شود که یک قشر ممتاز سرمایه دار ابزار تولید را در اختیار خود بگیرد.
یک دوره دیگر پیدا شد که مسأله برعکس شد و نگرش های دیگری رواج یافت بر مبنای بازار آزاد و این که بازار خودش را تنظیم می کند و دولت باید دولت حداقلی باشد و نباید در هیچ کاری جز امور حاکمیتی دخالت کند و تصدی امور دیگر را باید به مردم بسپارند. این هم یک دوره بود.
هر کدام از اینها له و علیه دارد. حالا احساس می شود که این دوره هم دارد سپری می شود. دوباره با وقایعی که شاهد آن در عرصه جهانی هستیم می بینیم ما باز به گذشته برمی گردیم که دولت حیطه تصرفاتش بیشتر می شود...
مصدق چه کار کرد؟
مصدق آمد در قدم اول یک هیأت مختلط بنیان نهاد. اینجا است که نشان می دهد که نگاه مصدق به نفت دولتی بود یا غیر دولتی. در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۳۰ لایحه موسوم به طرز اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت به تصویب مجلس شورای ملی رسید. مطابق مادۀ اول این قانون، هیأت مختلطی مرکب از پنج نماینده مجلس شورا و پنج نماینده مجلس سنا به اتفاق یک نماینده از دولت مأموریت یافتند که اصل ملی شدن را به موقع اجرا بگذارند. نماینده دولت در این هیأت مهندس کاظم حسیبی بود، یک آدم فنّی و دانشگاهی.
یک ماه دیگر یعنی در ۱۱ خرداد ۱۳۳۰ هیأت مدیره موقتی برای شرکت نفت تشکیل شد که سه نفر عضو داشت. مهندس بازرگان، دکتر علی آبادی و مهندس بیات. این ها هم دولتی نبودند. مصدق در درجه اول دکتر حسابی را برای ریاست هیأت مدیره موقت در نظر گرفته بود ولی حسابی خواستار اختیارات بود و مصدق حاضر نبود اختیارات بدهد بنابراین از حسابی صرف نظر کرد و بازرگان را به جای او گذاشت.
مصدق می خواست حداکثر انعطاف را تا تعیین تکلیف قطعی مذاکرات حفظ بکند. بازرگان درمیان یاران مصدق بیش از همه با مسائل فنی و اقتضانات یک صنعت مدرن جهانی آشنا بود. وی به آبادان که آمد من آنجا بودم و دیدم که در آن فضای پرالتهاب چگونه در برابر هوچی گری ها مقاومت به خرج می داد. یک مقالهٔ مهم او که در روزنامه شرکت چاپ شد، یادم نمی رود که بر ارزش بی بدیل نیروی انسانی تأکید داشت....
خلاصه آن که مصدق چه در انتخاب هیأت مختلط و چه در انتخاب هیأت مدیره موقت نهایت احتیاط را مراعات کرد. او نمی خواست که نفت به صورت یک مؤسسه دولتی دربیاید. قرار بود هیأت مختلط اساسنامه ای برای شرکت نفت تدوین کند اما عملاً این کار تا یک سال و نیم دیگر به انجام نرسید و اولین اساسنامه شرکت نفت در پنجم آذر ۱۳۳۱ تصویب شد.
در این اساسنامه یک شورای عالی برای نفت در نظر گرفته شده بود مرکب از هفت نفر. چهار نفر از قوه قانونگذاری، دو نفر از دولت و یک نفر مدیرکل بانک ملی ایران که در آن زمان کار بانک مرکزی را می کرد اما هیأت مدیره شرکت مطابق این اساسنامه پنج نفر بودند. مدیر عامل می بایستی ایرانی باشد اما چهار نفر مدیران دیگر ممکن بود از کارشناسان غیر ایرانی یعنی از خارج استخدام شوند و این نکته خیلی جالب توجه است.
نکته جالب توجه دیگر آن که در مصوبه کمیسیون نفت تأکید شده بود که ملی شدن نفت یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست دولت قرار گیرد. این عبارت در مصوبه کمیسیون نفت بود ولی در قانونی که در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب مجلسین رسید چنین عبارتی دیده نمی شود و از همین رو پژوهشگران خارجی که راجع به جریان نهضت ملی نفت ایران کتاب نوشته اند به قابل انعطاف بودن قانون در این باره اشاره کرده اند.
- نقد مشخص منتقدان به مصدق این است که مصدق باید نفت را به بخش خصوصی واگذار می کرد!
مصدق چه کار می باید می کرد که نکرد؟ کدام بخش خصوصی؟ بخش خصوصی کجا بود؟ بخش خصوصی ایران در آن زمان با صنعت و تجارت مدرن آشنا نشده بود. نه سرمایه داشت و نه امکانات. اقتصاد ایران بر همان مبانی سنتی می چرخید. شاید این حرف را جوانهایی می زنند که اطلاعات اقتصادی بسیار اندک دارند و راجع به بخش عمومی و بخش خصوصی حرفهایی از این سو و آن سو شنیده اند!
@hamidrezaabedian
* از گفتگوی امیر طیرانی و فرید اسدی دهدزی با دکتر محمدعلی موحد، ماهنامه ایران فردا، دوره دوم، اسفند ۱۳۹۵ (تیتر به انتخاب تاریخ تحلیلی ست.)
05.05.202504:15
گَردی بر آینه
✍ حسین پسرک لی
دکتر موسی غنینژاد، اقتصاددان شناختهشدهای که بیتردید در حوزه تخصصی خود حرفهایی برای گفتن دارد، در سالهای اخیر با اظهارنظرهای تند نسبت به دولت مصدق و نیز نقدهایی به شخصیت وی، بار دیگر در کانون توجه افکار عمومی قرار گرفته است.
نیت من در این نوشته، بررسی همهی انتقادهای ایشان به دکتر مصدق نیست چرا که بسیاری از آنها بهگمانم از سر ناآگاهی یا کمدقتی مطرح شدهاند. اما لااقل در یک مورد که بهروشنی مصداق بیانصافی است، سکوت را جایز نمیدانم: اتهام پوپولیست بودن مصدق.
غنینژاد که این اتهام را بارها علیه مصدق مطرح کرده است، مینویسد:
این تعبیر، علاوه بر آنکه نادقیق و ناقص است، تلاش میکند چهرهای چون مصدق را در ردیف عوامفریبان سیاسی قرار دهد.
در فضای سیاسی، واژهی پوپولیسم را گاه به «عوامگرایی»، و گاه دقیقتر به «عوامفریبی» ترجمه میکنند؛ مفهومی که در سنت اندیشهی سیاسی فرانسه نزدیک به واژهی دماگوژی است. به باور من:
پوپولیسم یعنی بهرهبرداری عامدانه از احساسات عمومی، با استفاده از روایتهای تحریفشده یا سادهسازیهای فریبنده، برای تقابلسازی میان مردم و نخبگان و تحقیر تخصص در حوزههایی که فرد از آنها شناخت کافی ندارد.
در تاریخ معاصر ایران نیز چهرههایی بودهاند که با وجود محبوبیت، بهدرستی به عنوان پوپولیست شناخته شدهاند. اما این نوع رفتار تنها به سیاست محدود نمیشود؛ در حوزههایی چون پزشکی، تاریخ یا علوم اجتماعی نیز میتوان با این پدیده مواجه شد.
برای نمونه، برخی از مدافعان طب سنتی که بدون رعایت اصول پژوهشهای علمی به مقابله با طب مدرن میپردازند، در جایگاه پوپولیستهای ضدعلم قرار میگیرند. در علم پزشکی، آنچه اعتبار دارد مستند بودن به یافتههای روز و منابع علمی معتبر است، نه صرفاً انتساب به نامهای تاریخی یا باورهای عامه. با این حال، برخی با اتکا به نامهایی چون ابنسینا، مفاهیم بیپایهای نظیر «بیعارضه بودن داروهای گیاهی» را ترویج میکنند.
در تاریخ نیز همین وضعیت حاکم است. برخی با مطالعه جدی به فهمی معتبر میرسند، اما بسیاری دیگر با معلومات محدود و منابع دستچندم، به تحلیلهای بیپایه و روایتسازیهای نادرست دست میزنند.
در این میان، باید از دکتر غنینژاد پرسید: با چه اعتباری خود را در جایگاه داور تاریخ معاصر ایران قرار دادهاند؟ معلوم نیست ایشان با اتکا به چه دانستههایی، چنگ در چهرهی تاریخ میزنند. روایتهای شان مملو از اشتباهاتی است که گویی عامدانه تکرار میشوند؛ مانند نسبت دادن دستگیری نواب صفوی به دوران نخستوزیری حسین علاء، در حالیکه این رویداد در خرداد ۱۳۳۰ و در زمان دولت مصدق رخ داد. یا روایت ناقص و تحریفشدهای که از سرنوشت مجلس هفدهم و نیز نقش سازمان سیا در کودتای ۲۸ مرداد ارائه میدهند—چنانکه گویا همهچیز در ۲۵ مرداد ختم شده و ۲۸ مرداد تنها «قیامی ملی» بوده است!
بدتر آنکه همین خطاها را مبنای تحلیلهای بعدی خود قرار میدهند، بیآنکه در برابر آنها بازنگری کنند یا نسبت به منابع معتبر رجوع نمایند.این پافشاری بر دانستههای ناقص و کهنه، نشانهای است از نوعی غرور علمی که متأسفانه در جامعهی ما مسبوق به سابقه است؛ جامعهای که با شنیدن عنوان «دکتر»، بیآنکه درستی سخن را بسنجد، گوینده را علامهی بیخطا میپندارد.
دکتر غنینژاد، بهتر است بهجای تحریف تاریخ، در حوزهی تخصصی خود فعال باشند و تاریخ را به اهل فن بسپارند. تحلیل علمی تاریخ با هیاهو در گود زورخانه میسر نمیشود.
پوپولیست، آن کسی است که بدون صلاحیت، به نام «دانش» سخن میگوید و اعتماد عمومی را قربانی جاهطلبی یا ناآگاهی میکند.
با اینهمه، مشکل تنها در افراد خلاصه نمیشود. فضای رسانهای امروز، بهجای آنکه حقیقتمحور باشد، سوژهمحور شده است؛ جایی که جنجال و اسمسازی، جای تحلیل و دقت را گرفته است. در چنین فضایی، حتی یک اقتصاددان محترم هم ممکن است —آگاهانه یا ناآگاهانه —به تکرار روایتهایی بپردازد که سالهاست صحتشان زیر سؤال رفته است.
آنگاه که انسان در پی حقیقت است، اینگونه سخنان، گردی است بر آینهی حقطلبی او.
@hamidrezaabedian
✍ حسین پسرک لی
دکتر موسی غنینژاد، اقتصاددان شناختهشدهای که بیتردید در حوزه تخصصی خود حرفهایی برای گفتن دارد، در سالهای اخیر با اظهارنظرهای تند نسبت به دولت مصدق و نیز نقدهایی به شخصیت وی، بار دیگر در کانون توجه افکار عمومی قرار گرفته است.
نیت من در این نوشته، بررسی همهی انتقادهای ایشان به دکتر مصدق نیست چرا که بسیاری از آنها بهگمانم از سر ناآگاهی یا کمدقتی مطرح شدهاند. اما لااقل در یک مورد که بهروشنی مصداق بیانصافی است، سکوت را جایز نمیدانم: اتهام پوپولیست بودن مصدق.
غنینژاد که این اتهام را بارها علیه مصدق مطرح کرده است، مینویسد:
پوپولیسم به جریانی گفته میشود که مدعی است بدون هیچ واسطه حزبی یا نهادی، نماینده مستقیم مردم است، لذا خود را ملزم به پاسخگویی به هیچ نهاد سیاسی نمیداند. سیاستورزی آقای مصدق دقیقا از این سنخ بود.
(نگاه کنید به مقاله دنیای اقتصاد به تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۶ و گفتگو با مجله مهرنامه، فروردین ۱۳۹۲)
این تعبیر، علاوه بر آنکه نادقیق و ناقص است، تلاش میکند چهرهای چون مصدق را در ردیف عوامفریبان سیاسی قرار دهد.
در فضای سیاسی، واژهی پوپولیسم را گاه به «عوامگرایی»، و گاه دقیقتر به «عوامفریبی» ترجمه میکنند؛ مفهومی که در سنت اندیشهی سیاسی فرانسه نزدیک به واژهی دماگوژی است. به باور من:
پوپولیسم یعنی بهرهبرداری عامدانه از احساسات عمومی، با استفاده از روایتهای تحریفشده یا سادهسازیهای فریبنده، برای تقابلسازی میان مردم و نخبگان و تحقیر تخصص در حوزههایی که فرد از آنها شناخت کافی ندارد.
در تاریخ معاصر ایران نیز چهرههایی بودهاند که با وجود محبوبیت، بهدرستی به عنوان پوپولیست شناخته شدهاند. اما این نوع رفتار تنها به سیاست محدود نمیشود؛ در حوزههایی چون پزشکی، تاریخ یا علوم اجتماعی نیز میتوان با این پدیده مواجه شد.
برای نمونه، برخی از مدافعان طب سنتی که بدون رعایت اصول پژوهشهای علمی به مقابله با طب مدرن میپردازند، در جایگاه پوپولیستهای ضدعلم قرار میگیرند. در علم پزشکی، آنچه اعتبار دارد مستند بودن به یافتههای روز و منابع علمی معتبر است، نه صرفاً انتساب به نامهای تاریخی یا باورهای عامه. با این حال، برخی با اتکا به نامهایی چون ابنسینا، مفاهیم بیپایهای نظیر «بیعارضه بودن داروهای گیاهی» را ترویج میکنند.
در تاریخ نیز همین وضعیت حاکم است. برخی با مطالعه جدی به فهمی معتبر میرسند، اما بسیاری دیگر با معلومات محدود و منابع دستچندم، به تحلیلهای بیپایه و روایتسازیهای نادرست دست میزنند.
در این میان، باید از دکتر غنینژاد پرسید: با چه اعتباری خود را در جایگاه داور تاریخ معاصر ایران قرار دادهاند؟ معلوم نیست ایشان با اتکا به چه دانستههایی، چنگ در چهرهی تاریخ میزنند. روایتهای شان مملو از اشتباهاتی است که گویی عامدانه تکرار میشوند؛ مانند نسبت دادن دستگیری نواب صفوی به دوران نخستوزیری حسین علاء، در حالیکه این رویداد در خرداد ۱۳۳۰ و در زمان دولت مصدق رخ داد. یا روایت ناقص و تحریفشدهای که از سرنوشت مجلس هفدهم و نیز نقش سازمان سیا در کودتای ۲۸ مرداد ارائه میدهند—چنانکه گویا همهچیز در ۲۵ مرداد ختم شده و ۲۸ مرداد تنها «قیامی ملی» بوده است!
بدتر آنکه همین خطاها را مبنای تحلیلهای بعدی خود قرار میدهند، بیآنکه در برابر آنها بازنگری کنند یا نسبت به منابع معتبر رجوع نمایند.این پافشاری بر دانستههای ناقص و کهنه، نشانهای است از نوعی غرور علمی که متأسفانه در جامعهی ما مسبوق به سابقه است؛ جامعهای که با شنیدن عنوان «دکتر»، بیآنکه درستی سخن را بسنجد، گوینده را علامهی بیخطا میپندارد.
دکتر غنینژاد، بهتر است بهجای تحریف تاریخ، در حوزهی تخصصی خود فعال باشند و تاریخ را به اهل فن بسپارند. تحلیل علمی تاریخ با هیاهو در گود زورخانه میسر نمیشود.
پوپولیست، آن کسی است که بدون صلاحیت، به نام «دانش» سخن میگوید و اعتماد عمومی را قربانی جاهطلبی یا ناآگاهی میکند.
با اینهمه، مشکل تنها در افراد خلاصه نمیشود. فضای رسانهای امروز، بهجای آنکه حقیقتمحور باشد، سوژهمحور شده است؛ جایی که جنجال و اسمسازی، جای تحلیل و دقت را گرفته است. در چنین فضایی، حتی یک اقتصاددان محترم هم ممکن است —آگاهانه یا ناآگاهانه —به تکرار روایتهایی بپردازد که سالهاست صحتشان زیر سؤال رفته است.
آنگاه که انسان در پی حقیقت است، اینگونه سخنان، گردی است بر آینهی حقطلبی او.
@hamidrezaabedian
02.05.202515:16
دکتر محمدعلی موحد: جای تأسف است که پس از گذشت نزدیک به نیم قرن، هنوز از یک دیدگاه جدی و بی طرفانه در ماجرای مصدق و نهضت ملی ننگریسته و به بازنگری و تحلیل نقادانه آن نپرداخته ایم. آخر، مخالفان آن روزی مصدق نیز مانند مخالفان امروزی وی جزئی از همین اجتماع بودند. چطور شد عده ای از نزدیکترین یاران مصدق به دشمنی با او برخاستند و شکست و نابودی و اضمحلال او را به هر قیمت و به هر نحو و از هر راه خواستار گشتند؟ ما در گزارش احوال آن روزگار، شکسته شدن حریم حرمت مصدق از سوی مخالفان در مجلس و زشت گویی های آنان را آورده ایم. حریم قایل شدن برای اشخاص معمّر و موجّه و محترم، ادب جوامع سنتی است ولی اگر ادب دموکراسی در مباحثات سیاسی شناخته نگردد، آن حریم به آسانی شکسته می شود و سمند مبارزه، دو تک و شتابان، سوار خود را تا بیدای وقاحت و بی حیایی سوق می دهد.
@hamidrezaabedian
Переслал из:
مردمنامه (تاریخ مردم)

17.04.202508:18
✅ مصدق، پس از کودتا
سخنرانان:
سیدهاشم آقاجری
داریوش رحمانیان
محمد ترکمان
آقاجری: مصدق آدم واقعبینی بود/ با الگوی رضاشاه یا محمدرضا شاه، هیچگاه به آزادی و دموکراسی نخواهیم رسید
رحمانیان: مصدق در حافظه تاریخی مردم هنوز زنده است
ترکمان: مصدق به ملت ایران وصیت کرد آنقدر در انتخابات شرکت کنید تا افراد سالمی را به مجلس بفرستید
📌 برای مشاهدۀ فیلم کامل این نشست، پیوندهای زیر را لمس کنید:
🔗 https://www.youtube.com/watch?v=pwz1m1k0gMY
🔗 https://www.aparat.com/v/jno1zfd
مردمنامه را در یوتیوب و آپارات دنبال و با بازنشر و پسند ویدیوها از ما حمایت کنید.
سخنرانان:
سیدهاشم آقاجری
داریوش رحمانیان
محمد ترکمان
آقاجری: مصدق آدم واقعبینی بود/ با الگوی رضاشاه یا محمدرضا شاه، هیچگاه به آزادی و دموکراسی نخواهیم رسید
رحمانیان: مصدق در حافظه تاریخی مردم هنوز زنده است
ترکمان: مصدق به ملت ایران وصیت کرد آنقدر در انتخابات شرکت کنید تا افراد سالمی را به مجلس بفرستید
📌 برای مشاهدۀ فیلم کامل این نشست، پیوندهای زیر را لمس کنید:
🔗 https://www.youtube.com/watch?v=pwz1m1k0gMY
🔗 https://www.aparat.com/v/jno1zfd
مردمنامه را در یوتیوب و آپارات دنبال و با بازنشر و پسند ویدیوها از ما حمایت کنید.
Переслал из:
ایران فردا

12.04.202514:54
@iranfardamag
🔹دکتر محمود نکوروح از اعضای برجسته شورای مرکزی " حزب مردم ایران " در روزهای پایانی ۱۴۰۳ دیده بر جهان فرو بست. حزب و جریانی که از اندیشههاو عملکرد دو شخصیت برجسته تاریخ معاصر ایران، یعنی دکتر محمد مصدق و دکتر محمد نخشب تاثیر میپذیرفت.
🔸محمود نکوروح در عنفوان جوانی جذب فعالیتهای سیاسی محمد مصدق و جاذبههای اندیشگی محمد نخشب شد و تا پایان عمر بر آن وفادار و وامدار باقی ماند.
🔹شاید به جرات بتوان او را که از ابتدای جوانی به صف علاقمندان جنبش ملی شدن صنعت نفت پیوسته بود یکی از شاهدان تاریخ معاصر ایران از زمان جنبش ملی تاکنون نامید .
🔸این ویژهنامه که به مناسبت چهلمین سالروز درگذشت دکتر محمود نکوروح تشکیل شده است ، تنها بخش کوچکی از دیدگاههای این مبارزه راه آزادی را پوشش داده است. امید است به همت دوستان و فرزندان ایشان و ترسیم دقیق بیوگرافی مبارزاتی وی ، تصویر کاملتری از بیش از ۷۰ سال زندگانی سراسر تلاش وی تدوین گردیده و در اختیار علاقمندان و محققان قرار گیرد.
🔹باشد تا ادای دینی به خاطره این چهره ملی و مبارز راه آزادی باشد!
http://t.me/iranfardamag
🔹دکتر محمود نکوروح از اعضای برجسته شورای مرکزی " حزب مردم ایران " در روزهای پایانی ۱۴۰۳ دیده بر جهان فرو بست. حزب و جریانی که از اندیشههاو عملکرد دو شخصیت برجسته تاریخ معاصر ایران، یعنی دکتر محمد مصدق و دکتر محمد نخشب تاثیر میپذیرفت.
🔸محمود نکوروح در عنفوان جوانی جذب فعالیتهای سیاسی محمد مصدق و جاذبههای اندیشگی محمد نخشب شد و تا پایان عمر بر آن وفادار و وامدار باقی ماند.
🔹شاید به جرات بتوان او را که از ابتدای جوانی به صف علاقمندان جنبش ملی شدن صنعت نفت پیوسته بود یکی از شاهدان تاریخ معاصر ایران از زمان جنبش ملی تاکنون نامید .
🔸این ویژهنامه که به مناسبت چهلمین سالروز درگذشت دکتر محمود نکوروح تشکیل شده است ، تنها بخش کوچکی از دیدگاههای این مبارزه راه آزادی را پوشش داده است. امید است به همت دوستان و فرزندان ایشان و ترسیم دقیق بیوگرافی مبارزاتی وی ، تصویر کاملتری از بیش از ۷۰ سال زندگانی سراسر تلاش وی تدوین گردیده و در اختیار علاقمندان و محققان قرار گیرد.
🔹باشد تا ادای دینی به خاطره این چهره ملی و مبارز راه آزادی باشد!
http://t.me/iranfardamag
26.03.202501:09
سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): کتاب «از مصدق تاریخی تا مصدق اسطورهای» که نخستینبار در اواخر مردادماه منتشر شد، در اسفند ماه به چاپ دوم رسید. به دلیل استقبال از این کتاب، به مناسبت ۲۹ اسفند، سالروز ملی شدن صنعت نفت، با علیاصغر سیدآبادی، نویسنده کتاب گفتوگو کردهایم. علیاصغر سیدآبادی که بیشتر بهعنوان نویسنده ادبیات کودک و نوجوان شناخته میشود، اما سابقهی فعالیت در حوزهی اندیشه و فرهنگ را هم در کارنامهاش دارد. او سالها در روزنامههای گوناگون بهعنوان دبیر گروه فرهنگی و اندیشه فعالیت کرده است. اما انتشار این کتاب و بازتاب گستردهی آن باعث شد که از او بپرسیم.
- چه شد که پس از چندین سال نوشتن برای کودکان و نوجوانان، سراغ مخاطب بزرگسال رفتید و این کتاب را نوشتید؟
البته من سالهاست که دربارهی تاریخ، سیاست و اندیشه مینویسم، اما تاکنون این کارها بیشتر در قالب مقالهها، یادداشتها و پژوهشهای پراکنده بوده است. از سالها پیش این دغدغه برایم شکل گرفته بود که چرا برخی شخصیتهای تاریخی در حافظهی مردم میمانند و برخی نه؟ این کتاب، پاسخهایی به همین پرسش است. بنابراین من از ادبیات کودک و نوجوان به تاریخ و سیاست نیامدهام، بلکه همیشه در این حوزهها فعال بودهام و این کتاب فرصتی شد که دغدغهام را در قالبی کتاب منتشر کنم.
- شما در این کتاب چهرهی مصدق را چگونه ترسیم کردهاید؟
در این کتاب، بیشتر از آنکه مصدق را بهعنوان یک فرد بررسی کنم، به تصویری که از او ساخته شده پرداختهام. به بیان دیگر، در این کتاب نهتنها به مصدق بهعنوان یک شخصیت تاریخی نگاه کردهام، بلکه تلاش کردهام توضیح دهم چرا و چگونه مصدق به اسطوره تبدیل شد. مصدق شکست خورد، حبس کشید و در حصر جان سپرد، اما زنده ماند و در حافظهی جمعی ایرانیان باقی ماند و حتی بیش از زمان قدرتش مورد توجه قرار گرفت. این یک پدیدهی جالبی است که باید باز هم بررسی شود.
- دربارهی مصدق و ملی شدن صنعت نفت کتابهای بسیاری نوشته شده است. ویژگی اصلی کتاب «از مصدق تاریخی تا مصدق اسطورهای» چیست؟
کتابهای زیادی دربارهی ملی شدن نفت، کودتای ۲۸ مرداد و کارنامهی سیاسی مصدق نوشته شدهاند و برخی از این کتابها واقعاً محققانه و خواندنیاند. کتاب من اما دربارهی کارنامهی مصدق و ملی شدن نفت و دورهی مصدق و پس از آن نیست. با تساهل تاریخ ذهن ایرانی است در ۱۰۰ سال اخیر دربارهی مصدق. روایت فراز و فرود پدیدهی مصدق در حافظهی جمعی ایران است. برای مثال، این کتاب توضیح میدهد که چرا بعد از کودتا، با وجود سانسور و تبلیغات رسمی حکومت پهلوی علیه مصدق، او در حافظهی تاریخی مردم ماندگار شد و حتی محبوبتر شد؟ چرا بسیاری از سیاستمدارانی که مانند مصدق شکست خوردند، فراموش شدند، اما او همچنان در ادبیات، شعارهای سیاسی و حافظهی جمعی حضور دارد؟ این پدیده را سعی کردهام با تحلیل محتوای رسانهها، ادبیات، آثار و حتی رفتارهای مصدق در دورهی دادگاهش توضیح بدهم....
@hamidrezaabedian
📌متن کامل:
https://B2n.ir/pz5821


21.03.202517:45
▪️پروانه اعتمادی (۱۴۰۴-۱۳۲۶) درگذشت
@hamidrezaabedian
اعتمادی کار خود را با نقاشی انتزاعی(آبستره) شروع کرد و در ادامه به نقاشی رنگ روغن و سپس مداد رنگی و کلاژ روی آورد. آثار او اولین بار در سال ۱۳۴۷ در تالارقندریز تهران روی دیوار رفت. از نمایشگاه های سال های اخیرش می توان به نمایشگاه انفرادی وی در گالری گلستان در سال ۱۳۸۲ اشاره کرد. او نمایشگاه های انفرادی و گروهی بسیاری هم در بال (سوئیس) پکن، پاریس، لس آنجلس، ونکوور و دهلی نو برپا کرده است. اعتمادی به تشویق آل احمد که استعداد او را تشخیص داده بود نزد بهمن محصص نقاشی را فرا گرفت. هنرمندانی همچون آویش خبره زاده برنده بی ینال ونیز و زنده یاد صادق تیرافکن را از شاگردان او شمرده اند. تصویر پیوست کار این نقاش برجسته است که در سال ۱۳۵۹ با تکنیک مداد رنگی روی مقوا خلق شده است. روحش شاد و یادش گرامی.
@hamidrezaabedian
04.05.202516:09
دکتر محمدعلی موحد: مصدق با قبول زمامداری در اردیبهشت ۱۳۳۰، تز ملی شدن نفت را از خطر رهانیده و پشت حریف را در میدان دعوی - شورای امنیت و دیوان لاهه - به خاک رسانیده بود. در میدان مذاکرت نیز نهایت حسن نیت را از خود نشان داده و در آمریکا حتی به بهای مایه رفتن از وجهه و اعتبار خود، به فرمولی صحه نهاده بود که در واقع حداکثر عقب نشینی معقول با حفظ چهارچوب ملی شدن نفت بود ولی طرف، سرِ سازش با او را نداشت و هیچگاه از انعطاف او استقبال نمی نمود. طرف اصلا از او خوشش نمی آمد و به هیچ قیمت حاضر نبود که با او کنار بیاید. مسئله برای بریتانیا، مسئله پرستیژ و آبرو بود و برای مصدق، مسئله پایبندی به اصول بود. بریتانیا حاضر نبود به کسی که قوت و حشمت و حیثیت آن دولت را به هیچ گرفته و خواری و خفت و ورشکستگی آن را در جهان صلا زده بود، ناز شست بدهد.....( خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران، ص ۸۴۷-۸۴۶)
@hamidrezaabedian
Переслал из:
مردمنامه (تاریخ مردم)

29.04.202508:31
📕ایران بین دو کودتا
داریوش رحمانیان
ویراستار: پرستو رحیمی
📍تهران: کتاب شرق، ۱۴۰۴
📖 ۴۸۶ صفحه
♦️این کتاب به تحلیل و بررسی تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران در فاصلهای حساس و تعیینکننده از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میپردازد. نگاه نقادانه و جامع این کتاب در کنار تجربههای آموزشی و پژوهشی نگارنده باعث شده است درک فرایندهای پیچیدۀ تحولات جامعۀ ایران در این بازۀ زمانی برای دانشجویان و پژوهشگران تاریخ معاصر ایران سهل شود.
♦️از عمدهمباحث این کتاب میتوان به چرایی و چگونگی وقوع کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و نتایج و آثار آن بر استقرار سلطنت پهلوی؛ اقدامات و برنامهریزیهای نوسازی دورۀ رضاشاه و تحولات فکری، ادبی و هنری این دوره؛ مناسبات سیاسی ایران با دول خارجی در دورۀ رضاشاه؛ جنگ جهانی دوم و نقش و جایگاه ایران در آن؛ چگونگی سقوط رضاشاه و دیگر پیامدهای اشغال ایران؛ تحولات ایران در دهۀ ۲۰ شمسی و رفتوآمدهای پیدرپی دولتها؛ بحران آذربایجان و کردستان و مسئلۀ نفت شمال؛ چگونگی پیدایش جنبش ملیشدن صنعت نفت ایران و سقوط دولت ملی مصدق اشاره کرد.
https://t.me/mardomnameh
داریوش رحمانیان
ویراستار: پرستو رحیمی
📍تهران: کتاب شرق، ۱۴۰۴
📖 ۴۸۶ صفحه
♦️این کتاب به تحلیل و بررسی تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران در فاصلهای حساس و تعیینکننده از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میپردازد. نگاه نقادانه و جامع این کتاب در کنار تجربههای آموزشی و پژوهشی نگارنده باعث شده است درک فرایندهای پیچیدۀ تحولات جامعۀ ایران در این بازۀ زمانی برای دانشجویان و پژوهشگران تاریخ معاصر ایران سهل شود.
♦️از عمدهمباحث این کتاب میتوان به چرایی و چگونگی وقوع کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و نتایج و آثار آن بر استقرار سلطنت پهلوی؛ اقدامات و برنامهریزیهای نوسازی دورۀ رضاشاه و تحولات فکری، ادبی و هنری این دوره؛ مناسبات سیاسی ایران با دول خارجی در دورۀ رضاشاه؛ جنگ جهانی دوم و نقش و جایگاه ایران در آن؛ چگونگی سقوط رضاشاه و دیگر پیامدهای اشغال ایران؛ تحولات ایران در دهۀ ۲۰ شمسی و رفتوآمدهای پیدرپی دولتها؛ بحران آذربایجان و کردستان و مسئلۀ نفت شمال؛ چگونگی پیدایش جنبش ملیشدن صنعت نفت ایران و سقوط دولت ملی مصدق اشاره کرد.
https://t.me/mardomnameh


15.04.202502:02
سالگشت درگذشت عَلَم
در مطبوعات ایران
متنفذ اما سرسپرده
امیرحسین عباسی | کارشناس ارشد علوم سیاسی
هم میهن، ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
▫️متن کامل در هم میهن آنلاین
11.04.202514:12
ایالات متحده و ایران
زیر سایه ی مصدق *
اگر به ایرانیان اجازه داده می شد نفت خود را به هر کس و به هر قیمتی بفروشند آیا به توافق های بازاریابی و فروش با دیگر کشورهای واگذار کننده امتیاز آسیب وارد نمی آمد؟ احتمالاً، دست کم در کوتاه مدت چرا. به نظر می رسید احتمال خطر بیش از حد زیاد است. از آن گذشته اگر ایران مجبور می شد برای جلب مشتری نفت خود را ارزان بفروشد، این می توانست به معنای قیمت های پایین تر و درآمدهای کم تر برای همه باشد. در خصوص عرضه نیز اطمینان چندانی وجود نمی داشت و این احتمال مسئولان دولتی و مدیران نفتی را به یکسان نگران می کرد. مسئله غرامت نیز وجود داشت.
اگر به ایران اجازه داده می شد تنها بابت دارایی های شرکت نفت انگلیس در ایران و نه بابت عواید نفتی که هنوز در زیرزمین بود، غرامت بپردازد، آیا این ملی شدن را برای کشورهای عراق، کویت، یا عربستان سعودی جذاب نمی ساخت؟ و از همه اینها گذشته ملاحظات غیرمادی نیز در کار بود: غرور و اعتبار.
اگر مصدق پیروز می شد و برای ایرانیان و دیگر مردمان جهان سوم به صورت قهرمان در می آمد قدرتهای غربی چگونه می توانستند منافع منطقه ای خود را حفظ کنند؟ اگر انگلیسیها قبول می کردند که شرکت نفت انگلیس به وضعیت قبلی خود در ایران برنگردد و شرکت ملی نفت ایران بتواند هر کس را که مایل است برای راه اندازی صنعت نفت خود از جمله پالایشگاه آبادان و بهره برداری از نفت برگزیند، آیا این به منزله تسلیم گام به گام انگلیسی ها نبود؟ به نظر می رسید همۀ اینها اطمینان به کارآیی ایرانیان را بیش از آنچه انگلیسی ها چند ماه پیش از آن ارزیابی می کردند نشان می داد.
اقدام به راه اندازی صنعت نفت ایران از طرف ایالات متحده، و برخلاف سیاست انگلستان و مدیران نفت بین المللی، نیازمند شجاعت - و شاید بی پروایی ای - بود که مقام هایی که سالهای پس از جنگ را با شکیبایی و زحمت بسیار صرف ساختن حفاظ های دنیای آزاد کرده بودند، فاقد آن بودند. آنها می توانستند انعطاف ناپذیری متحدان انگلیسی خود را نکوهش کنند، می توانستند به آنها توصیه کنند و هشدار دهند، اما در نهایت نمی توانستند و نمی خواستند برخلاف منافع لندن عمل کنند.
پرسش ظریف این است که مصدق تا چه اندازه این مسائل را درک می کرد؟
پژوهشگران [؟] اعتبار اندکی برای نخست وزیر قایل شده اند و او را ساده اندیش، سردرگم و لجباز ارزیابی کرده اند. شاید او همۀ اینها بود. سفیر هندرسن به یقین به همین نتیجه گیری رسید و او به اندازه هر آمریکایی دیگری با مصدق در تماس بود.
حال در اینجا مسئله ای وجود دارد چرا که کارشناسان با موشکافی [معمولا] موارد خاصی چون غرامت، حکمیت، بهای هر بشکه نفت و لوازم معمول سوداگری غربی را مورد توجه قرار می دهند ولی چشم انداز گسترده تر را نادیده می گیرند، یا اصلاً آن را قابل طرح نمی دانند.
یکی از گویاترین بینش ها نسبت به این مناقشه در جریان گفتگویی در تابستان ۱۹۵۱ / ۱۳۳۰ نمایان شد و آن هنگامی بود که کارشناس نفتی، والتر لِوی مصدق را تحت فشار قرار داد که در دستیابی به توافق، عاقلانه تر رفتار کند. او - مصدق - در پاسخ به یک قیاس متوسل شد و روابط ایران با بریتانیا را با روابط مهاجرنشین های آمریکایی در زمان "تی پارتی بوستون" مقایسه کرد:
هیچ کس در سفارت یا در واشنگتن به این مقایسه جالب توجه نکرد در حالی که چکیده جهان بینی مصدق در آن نهفته بود.آمریکاییان از ایرانیان انتظار داشتند درجه ای از عقلانیت از خود نشان دهند که با توجه به رابطه دشوار تاریخی بین شرکت نفت انگلیس و دولت بریتانیا با ایران، از واقع بینی به دور بود.
@hamidrezaabedian
تی پارتی بوستون: واقعه چای در بوستون که در آن، صندوق های چای که باید بابت آن ها به انگلستان عوارض پرداخت می شد، به دریا افکنده شد. [مترجم]
*ایالات متحده و ایران زیر سایه ی مصدق/ جیمز اف. گود/ترجمه مهدی حقیقت خواه/انتشارات ققنوس/ ص ۱۳۳-۱۳۲
زیر سایه ی مصدق *
اگر به ایرانیان اجازه داده می شد نفت خود را به هر کس و به هر قیمتی بفروشند آیا به توافق های بازاریابی و فروش با دیگر کشورهای واگذار کننده امتیاز آسیب وارد نمی آمد؟ احتمالاً، دست کم در کوتاه مدت چرا. به نظر می رسید احتمال خطر بیش از حد زیاد است. از آن گذشته اگر ایران مجبور می شد برای جلب مشتری نفت خود را ارزان بفروشد، این می توانست به معنای قیمت های پایین تر و درآمدهای کم تر برای همه باشد. در خصوص عرضه نیز اطمینان چندانی وجود نمی داشت و این احتمال مسئولان دولتی و مدیران نفتی را به یکسان نگران می کرد. مسئله غرامت نیز وجود داشت.
اگر به ایران اجازه داده می شد تنها بابت دارایی های شرکت نفت انگلیس در ایران و نه بابت عواید نفتی که هنوز در زیرزمین بود، غرامت بپردازد، آیا این ملی شدن را برای کشورهای عراق، کویت، یا عربستان سعودی جذاب نمی ساخت؟ و از همه اینها گذشته ملاحظات غیرمادی نیز در کار بود: غرور و اعتبار.
اگر مصدق پیروز می شد و برای ایرانیان و دیگر مردمان جهان سوم به صورت قهرمان در می آمد قدرتهای غربی چگونه می توانستند منافع منطقه ای خود را حفظ کنند؟ اگر انگلیسیها قبول می کردند که شرکت نفت انگلیس به وضعیت قبلی خود در ایران برنگردد و شرکت ملی نفت ایران بتواند هر کس را که مایل است برای راه اندازی صنعت نفت خود از جمله پالایشگاه آبادان و بهره برداری از نفت برگزیند، آیا این به منزله تسلیم گام به گام انگلیسی ها نبود؟ به نظر می رسید همۀ اینها اطمینان به کارآیی ایرانیان را بیش از آنچه انگلیسی ها چند ماه پیش از آن ارزیابی می کردند نشان می داد.
اقدام به راه اندازی صنعت نفت ایران از طرف ایالات متحده، و برخلاف سیاست انگلستان و مدیران نفت بین المللی، نیازمند شجاعت - و شاید بی پروایی ای - بود که مقام هایی که سالهای پس از جنگ را با شکیبایی و زحمت بسیار صرف ساختن حفاظ های دنیای آزاد کرده بودند، فاقد آن بودند. آنها می توانستند انعطاف ناپذیری متحدان انگلیسی خود را نکوهش کنند، می توانستند به آنها توصیه کنند و هشدار دهند، اما در نهایت نمی توانستند و نمی خواستند برخلاف منافع لندن عمل کنند.
پرسش ظریف این است که مصدق تا چه اندازه این مسائل را درک می کرد؟
پژوهشگران [؟] اعتبار اندکی برای نخست وزیر قایل شده اند و او را ساده اندیش، سردرگم و لجباز ارزیابی کرده اند. شاید او همۀ اینها بود. سفیر هندرسن به یقین به همین نتیجه گیری رسید و او به اندازه هر آمریکایی دیگری با مصدق در تماس بود.
حال در اینجا مسئله ای وجود دارد چرا که کارشناسان با موشکافی [معمولا] موارد خاصی چون غرامت، حکمیت، بهای هر بشکه نفت و لوازم معمول سوداگری غربی را مورد توجه قرار می دهند ولی چشم انداز گسترده تر را نادیده می گیرند، یا اصلاً آن را قابل طرح نمی دانند.
یکی از گویاترین بینش ها نسبت به این مناقشه در جریان گفتگویی در تابستان ۱۹۵۱ / ۱۳۳۰ نمایان شد و آن هنگامی بود که کارشناس نفتی، والتر لِوی مصدق را تحت فشار قرار داد که در دستیابی به توافق، عاقلانه تر رفتار کند. او - مصدق - در پاسخ به یک قیاس متوسل شد و روابط ایران با بریتانیا را با روابط مهاجرنشین های آمریکایی در زمان "تی پارتی بوستون" مقایسه کرد:
رهبران استقلال آمریکا چه واکنشی نشان می دادند اگر چند میانجی ایرانی سوار کشتی هایی شده بودند که در بوستون لنگر انداخته بود و از مهاجرنشینان می خواستند که بسته های چای را به دریا نیندازند؟
هیچ کس در سفارت یا در واشنگتن به این مقایسه جالب توجه نکرد در حالی که چکیده جهان بینی مصدق در آن نهفته بود.آمریکاییان از ایرانیان انتظار داشتند درجه ای از عقلانیت از خود نشان دهند که با توجه به رابطه دشوار تاریخی بین شرکت نفت انگلیس و دولت بریتانیا با ایران، از واقع بینی به دور بود.
@hamidrezaabedian
تی پارتی بوستون: واقعه چای در بوستون که در آن، صندوق های چای که باید بابت آن ها به انگلستان عوارض پرداخت می شد، به دریا افکنده شد. [مترجم]
*ایالات متحده و ایران زیر سایه ی مصدق/ جیمز اف. گود/ترجمه مهدی حقیقت خواه/انتشارات ققنوس/ ص ۱۳۳-۱۳۲
24.03.202512:54
«عدم توجه منتقدان ملیشدن صنعت نفت به اهمیت نقش و ماهیت مشروطه»
✍ حسین پسرک لی
جذب سرمایهگذار خارجی در ایران قرن نوزدهم با موانع بسیاری روبهرو بود. فضای سیاسی ارتجاعی دربار قاجار، که راه نزدیکی به قبله عالم را از مسیر دسیسهچینی هموارتر میکرد، یکی از این موانع بود. سرنوشت مردان کاردان و لایقی چون قائممقام و امیرکبیر، که بهواسطه غضب شاهانه به قتل رسیدند، پیامی روشن برای رجال سیاسی ایران داشت: عدم امنیت شغلی. این بیثباتی، پدیده رشوهخواری را در ساختار سیاسی و اداری کشور نهادینه کرد. رشوه نهتنها امری عرفی تلقی میشد، بلکه حتی دامن رجال موجهتری چون میرزا حسینخان سپهسالار، ملکمخان و میرزا نصراللهخان مشیرالدوله را نیز گرفت. این فرهنگ سیاسی، که منفعت شخصی را بر منافع عمومی رجحان میداد، مانع از درک صحیح و تحلیل دقیق نسبت به سرمایهگذاری خارجی شد.
گذشته از این، سابقه رفتارهای خشونتآمیز در ایران—چون قتل و مثله کردن گریبایدوف—و انعکاس آن در مطبوعات اروپایی، همراه با اعتراض وزیرمختار بریتانیا (سرهنگ شیل) به قتل امیرکبیر، تصویری خوفناک از فضای سیاسی ایران برای سرمایهداران خارجی ترسیم میکرد. علاوه بر این، نگرش منفی برخی روحانیون نسبت به سرمایهگذار خارجی، که او را با میسیونر مسیحی یکسان میپنداشتند، مزید بر علت بود. البته، این مداخلهها در دو مورد، یعنی امتیازنامه رویتر و قرارداد رژی، مانع از اجرای توافقهایی شد که به زیان ایران بودند.
🔴 مشروطه و تغییر رویکرد به سرمایهگذاری خارجی
تفاوت عمده ایران قرن بیستم با قرن نوزدهم را میتوان در وجود قانون مشروطه جستوجو کرد، که دستکم از منظر اقتصادی، گامهای بلندی در مسیر پذیرش سرمایهگذاریهای منصفانه و رد قراردادهای استعماری برداشت.
برای نمونه، قانون جزای عرفی، که به کوشش حسن پیرنیا (مشیرالدوله) در سال ۱۲۸۷ بنیان نهاده شد و در دوران علیاکبر داور با عنوان قانون مجازات عمومی به تصویب مجلس چهارم رسید، رشوهگیری را جرمانگاری کرد. افزون بر این، مشروطه با برچیدن استبداد، مجلس ملی را در رأس امور قرار داد. این مجلس، به لرد کرزن (وزیر خارجه بریتانیا) نشان داد که دیگر نمیتوان با رشوه، نخستوزیر و شاه ایران را برای اجرای سیاستهای استعماری به بازی گرفت. وثوقالدوله، باوجود دریافت رشوه، بارها تأکید کرد که بدون تصویب مجلس، قرارداد ۱۹۱۹ اجرا نخواهد شد.
افشاگریهای بیسابقه روزنامههای آزاد ایران علیه دولت در آن دوران—بهویژه مقاله بلند عبدالله مستوفی—به نقطهای درخشان در تاریخ معاصر ایران بدل شد و به نخستین تقابل جامعه نوپای ایران با سیاستهای استعماری بریتانیا انجامید. این فضای جدید، انگلیس را وادار کرد رویکرد خود را تغییر دهد؛ بهجای پرداخت رشوه به رجال سیاسی، مستقیماً در روند انتخابات مجلس مداخله کند و زمینه ورود نمایندگان همسو با منافع خود (انگلوفیلها) را فراهم سازد.
قتل ماژور ایمبری، کارمند سفارت آمریکا، در تیرماه ۱۳۰۳ نیز نمونهای از تحولات سیاسی این دوره بود. برخلاف تصور رایج که آن را نشانه عقبماندگی جامعه ایران میداند، شواهدی از دخالت عوامل بریتانیا و کمپانی نفت ایران و انگلیس در این ماجرا وجود دارد. بریتانیا که ایران و نفت آن را ملک طلق خود میدانست، از هر ابزاری برای ایجاد تنشهای دیپلماتیک و تضعیف موقعیت ایران در معادلات جهانی بهره میبرد.
از سوی دیگر، قانون مشروطه تا حدودی از مداخله روحانیون در سیاست کاست. اگرچه همچنان برخی از آنان، چون سید حسن مدرس، در مجلس نقش مؤثری داشتند، اما قدرت آنان بیش از آنکه از منابر نشأت بگیرد، از جایگاهشان در مجلس سرچشمه میگرفت.
🟠 افول جایگاه مجلس و پیامدهای آن
فراز رضاشاه و تیمورتاش به قدرت، همزمان با افول نقش مجلس بود. این دو، بهویژه پس از مجلس هفتم، تلاش کردند مجلس را از رجال وابسته به خود پر کنند و آن را به نهادی فرمایشی بدل سازند؛ چنانکه رضاشاه آن را “طویله” میخواند.
با تضعیف مجلس، وزرا نیز “مسلوبالاختیار” شدند و این امر، بنبستی سیاسی را بر ایران تحمیل کرد که تنها از دستان مصدق گشوده شد. بریتانیا، که در هند مغلوب گاندی شده بود، در ایران نیز چنان اسیر مصدق شد که دست به دامان ایالات متحده و شرکتهای بزرگ نفتی برد و با پیشنهاد شراکت در نفت ایران، تلاش کرد آبروی ازدسترفته خود را بازگرداند.
این همان بریتانیایی بود که تنها چند سال پیش از ملیشدن نفت، در برابر پیشنهادهای معقولانه آمریکا، از ناتوانی در پرداخت حتی یک شلینگ بیشتر به ایران سخن میگفت، اما پس از ملیشدن صنعت نفت، حاضر شد بخش قابلتوجهی از منافع اقتصادی خود را واگذار کند تا وجهه سیاسیاش را بازیابد. این تغییر رویکرد، دقیقاً همان سیاستی بود که مصدق دنبال میکرد: ارجحیت استقلال سیاسی بر منافع اقتصادی.
@hamidrezaabedian
📌 متن کامل:
https://B2n.ir/rr8854
✍ حسین پسرک لی
جذب سرمایهگذار خارجی در ایران قرن نوزدهم با موانع بسیاری روبهرو بود. فضای سیاسی ارتجاعی دربار قاجار، که راه نزدیکی به قبله عالم را از مسیر دسیسهچینی هموارتر میکرد، یکی از این موانع بود. سرنوشت مردان کاردان و لایقی چون قائممقام و امیرکبیر، که بهواسطه غضب شاهانه به قتل رسیدند، پیامی روشن برای رجال سیاسی ایران داشت: عدم امنیت شغلی. این بیثباتی، پدیده رشوهخواری را در ساختار سیاسی و اداری کشور نهادینه کرد. رشوه نهتنها امری عرفی تلقی میشد، بلکه حتی دامن رجال موجهتری چون میرزا حسینخان سپهسالار، ملکمخان و میرزا نصراللهخان مشیرالدوله را نیز گرفت. این فرهنگ سیاسی، که منفعت شخصی را بر منافع عمومی رجحان میداد، مانع از درک صحیح و تحلیل دقیق نسبت به سرمایهگذاری خارجی شد.
گذشته از این، سابقه رفتارهای خشونتآمیز در ایران—چون قتل و مثله کردن گریبایدوف—و انعکاس آن در مطبوعات اروپایی، همراه با اعتراض وزیرمختار بریتانیا (سرهنگ شیل) به قتل امیرکبیر، تصویری خوفناک از فضای سیاسی ایران برای سرمایهداران خارجی ترسیم میکرد. علاوه بر این، نگرش منفی برخی روحانیون نسبت به سرمایهگذار خارجی، که او را با میسیونر مسیحی یکسان میپنداشتند، مزید بر علت بود. البته، این مداخلهها در دو مورد، یعنی امتیازنامه رویتر و قرارداد رژی، مانع از اجرای توافقهایی شد که به زیان ایران بودند.
🔴 مشروطه و تغییر رویکرد به سرمایهگذاری خارجی
تفاوت عمده ایران قرن بیستم با قرن نوزدهم را میتوان در وجود قانون مشروطه جستوجو کرد، که دستکم از منظر اقتصادی، گامهای بلندی در مسیر پذیرش سرمایهگذاریهای منصفانه و رد قراردادهای استعماری برداشت.
برای نمونه، قانون جزای عرفی، که به کوشش حسن پیرنیا (مشیرالدوله) در سال ۱۲۸۷ بنیان نهاده شد و در دوران علیاکبر داور با عنوان قانون مجازات عمومی به تصویب مجلس چهارم رسید، رشوهگیری را جرمانگاری کرد. افزون بر این، مشروطه با برچیدن استبداد، مجلس ملی را در رأس امور قرار داد. این مجلس، به لرد کرزن (وزیر خارجه بریتانیا) نشان داد که دیگر نمیتوان با رشوه، نخستوزیر و شاه ایران را برای اجرای سیاستهای استعماری به بازی گرفت. وثوقالدوله، باوجود دریافت رشوه، بارها تأکید کرد که بدون تصویب مجلس، قرارداد ۱۹۱۹ اجرا نخواهد شد.
افشاگریهای بیسابقه روزنامههای آزاد ایران علیه دولت در آن دوران—بهویژه مقاله بلند عبدالله مستوفی—به نقطهای درخشان در تاریخ معاصر ایران بدل شد و به نخستین تقابل جامعه نوپای ایران با سیاستهای استعماری بریتانیا انجامید. این فضای جدید، انگلیس را وادار کرد رویکرد خود را تغییر دهد؛ بهجای پرداخت رشوه به رجال سیاسی، مستقیماً در روند انتخابات مجلس مداخله کند و زمینه ورود نمایندگان همسو با منافع خود (انگلوفیلها) را فراهم سازد.
قتل ماژور ایمبری، کارمند سفارت آمریکا، در تیرماه ۱۳۰۳ نیز نمونهای از تحولات سیاسی این دوره بود. برخلاف تصور رایج که آن را نشانه عقبماندگی جامعه ایران میداند، شواهدی از دخالت عوامل بریتانیا و کمپانی نفت ایران و انگلیس در این ماجرا وجود دارد. بریتانیا که ایران و نفت آن را ملک طلق خود میدانست، از هر ابزاری برای ایجاد تنشهای دیپلماتیک و تضعیف موقعیت ایران در معادلات جهانی بهره میبرد.
از سوی دیگر، قانون مشروطه تا حدودی از مداخله روحانیون در سیاست کاست. اگرچه همچنان برخی از آنان، چون سید حسن مدرس، در مجلس نقش مؤثری داشتند، اما قدرت آنان بیش از آنکه از منابر نشأت بگیرد، از جایگاهشان در مجلس سرچشمه میگرفت.
🟠 افول جایگاه مجلس و پیامدهای آن
فراز رضاشاه و تیمورتاش به قدرت، همزمان با افول نقش مجلس بود. این دو، بهویژه پس از مجلس هفتم، تلاش کردند مجلس را از رجال وابسته به خود پر کنند و آن را به نهادی فرمایشی بدل سازند؛ چنانکه رضاشاه آن را “طویله” میخواند.
با تضعیف مجلس، وزرا نیز “مسلوبالاختیار” شدند و این امر، بنبستی سیاسی را بر ایران تحمیل کرد که تنها از دستان مصدق گشوده شد. بریتانیا، که در هند مغلوب گاندی شده بود، در ایران نیز چنان اسیر مصدق شد که دست به دامان ایالات متحده و شرکتهای بزرگ نفتی برد و با پیشنهاد شراکت در نفت ایران، تلاش کرد آبروی ازدسترفته خود را بازگرداند.
این همان بریتانیایی بود که تنها چند سال پیش از ملیشدن نفت، در برابر پیشنهادهای معقولانه آمریکا، از ناتوانی در پرداخت حتی یک شلینگ بیشتر به ایران سخن میگفت، اما پس از ملیشدن صنعت نفت، حاضر شد بخش قابلتوجهی از منافع اقتصادی خود را واگذار کند تا وجهه سیاسیاش را بازیابد. این تغییر رویکرد، دقیقاً همان سیاستی بود که مصدق دنبال میکرد: ارجحیت استقلال سیاسی بر منافع اقتصادی.
@hamidrezaabedian
📌 متن کامل:
https://B2n.ir/rr8854
19.03.202518:16
پاسخ به مدعی (۱)
(از یک گفتگو با دکتر محمدعلی موحد*)
راجع به این مطلبی که گفتید به مصدق ایراد می گیرند که "چرا نفت را ملی کرد؟"، اگر نفت را ملی نکرده بود، آیا وضع ما بهتر بود؟ من نمی فهمم اگر ملی نکرده بود، چه اتفاقی می افتاد که وضع ما بهتر می شد؟ یعنی همان قرارداد امتیاز ۱۹۳۳ امتداد پیدا می کرد؟
قرارداد امتیاز ۱۹۳۳ قراردادی بود که اگر هم با حسن نیت اجرا می شد منافع ایران را تأمین نمی کرد، قرارداد در عمل طوری اجرا می شد که موجب سلطه انگلیس بر كليه شئون سیاسی و اجتماعی ایران شده بود. شرح ماجرا در کتابهای پژوهشگران و مورخان ثبت است. بنده هم در جلد نخست خواب آشفته نفت و نیز درجلد چهارم آن مطالبی را در این زمینه آورده ام.
وقتی منتقدان می گویند بهتر از ملی شدن نفت بدیل هایی بوده، بهتر است آن بدیل ها را معلوم کنند. من شخصاً از هیچ فردی نشنیده ام که بگوید که اگر آن قرارداد همان طور ادامه پیدا می کرد وضع ما بهتر می شد. بلی، ممکن است بگویند که روزگار و زمانه داشت عوض می شد و اگر ما این کار را نمی کردیم و می گذاشتیم روزگار عوض می شد و با تغییرات زمان قراردادمان را تطبیق می دادیم، به لحاظ مالی بیشتر به نفع ما بود.این البته ظاهراً حرف معقولی به نظر می رسد.
اما سؤالی که فوراً در ذهن می آید این است که تحولات زمان با چه عواملی صورت می گیرد؟ از مؤثرترین عواملی که این تحول را در زمینه نفت ایجاد کرد، همین ملی شدن نفت ایران بود. زمان که به خودی خود عوض نمی شود! بالاخره اوضاع و احوالی پیش می آید که موضوع خاصی در محیطی برجسته تر می شود و یک آدمهایی اقداماتی می کنند. در نتیجه این اقدامات می گویند تحول حاصل شد.
چیزی که هست، ما در صف اول مبارزه با استعمار بودیم. بعدها عصر امتیازات نفت به سر آمد و تقریباً می شود گفت که از ۱۹۷۰ به این سو امتیازات به آن صورت که بود دیگر وجود ندارد. کشورهای نفت خیز دیگر حداکثر استفاده را از فداکاریهای ملت ما یعنی ملی شدن صنعت نفت در ایران بردند. ما بعد از سه سال مبارزه و مقاومت ضربه ای هم در کودتای ۲۸ مرداد خوردیم و این ضربه آسیب فراوان به ما وارد کرد.
کودتا برای چه بود؟ اساس کودتا برای نفت بود. البته کودتا برای بانیان آن هم ریسک داشت. هر دولت و ابر قدرتی که باشد وقتی برای پیشبرد مقاصد خود به کودتا متوسل می شود اصول اولیه حقوق بین الملل را زیر پا می گذارد و این ریسک بزرگی است که ننگ و بدنامی آن را عالماً و عامداً قبول می کنند. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اولین اقدامی بود که ابرقدرت تازه نفس آمریکا دست به آن زد. بعد البته قبحش مقداری ریخت و بعد از این که در ایران موفق شدند، در جاهای دیگر هم تکرار کردند. موفقیت خودش را توجیه می کند. هر چقدر طرف متجاوز اقدام نادرستی در پیش گرفته باشد، به یک نحوی وقتی موفق می شود، می آیند آن را توجیه می کنند. تاریخ هم گواه این مدعا است.
سرکوب ملتی را به عنوان نجات آن ملت از خطر کمونیسم یا حفظ آزادیها و حقوق بشر جا می زنند. آری، در قلمرو صنعت نفت، در نتیجهٔ مبارزه ملت ایران، تحول بنیادینی صورت گرفت و کشورهای دیگر از آن استفاده کردند. اگر ما جلو نمی افتادیم و یکی دیگر جلو می افتاد و این پروسه صورت می گرفت شاید ما هم در وضعیتی قرار می گرفتیم که بدون پرداخت هزینه منفعت بیشتری می بردیم. نکته مهم این است که اگر کسی جلو نمی افتاد، آن سد نمی شکست. بالاخره آن سد يأجوج و مأجوج باید یک زمانی یک جایی شکاف برمی داشت و البته آن کسی که جلوتر می رود، ضربه می خورد، در آن حرفی نیست.
@hamidrezaabedian
* از گفتگوی امیر طیرانی و فرید اسدی دهدزی با دکتر محمدعلی موحد، ماهنامه ایران فردا، دوره دوم، اسفند ۱۳۹۵ (تیتر به انتخاب تاریخ تحلیلی ست.)
(از یک گفتگو با دکتر محمدعلی موحد*)
راجع به این مطلبی که گفتید به مصدق ایراد می گیرند که "چرا نفت را ملی کرد؟"، اگر نفت را ملی نکرده بود، آیا وضع ما بهتر بود؟ من نمی فهمم اگر ملی نکرده بود، چه اتفاقی می افتاد که وضع ما بهتر می شد؟ یعنی همان قرارداد امتیاز ۱۹۳۳ امتداد پیدا می کرد؟
قرارداد امتیاز ۱۹۳۳ قراردادی بود که اگر هم با حسن نیت اجرا می شد منافع ایران را تأمین نمی کرد، قرارداد در عمل طوری اجرا می شد که موجب سلطه انگلیس بر كليه شئون سیاسی و اجتماعی ایران شده بود. شرح ماجرا در کتابهای پژوهشگران و مورخان ثبت است. بنده هم در جلد نخست خواب آشفته نفت و نیز درجلد چهارم آن مطالبی را در این زمینه آورده ام.
وقتی منتقدان می گویند بهتر از ملی شدن نفت بدیل هایی بوده، بهتر است آن بدیل ها را معلوم کنند. من شخصاً از هیچ فردی نشنیده ام که بگوید که اگر آن قرارداد همان طور ادامه پیدا می کرد وضع ما بهتر می شد. بلی، ممکن است بگویند که روزگار و زمانه داشت عوض می شد و اگر ما این کار را نمی کردیم و می گذاشتیم روزگار عوض می شد و با تغییرات زمان قراردادمان را تطبیق می دادیم، به لحاظ مالی بیشتر به نفع ما بود.این البته ظاهراً حرف معقولی به نظر می رسد.
اما سؤالی که فوراً در ذهن می آید این است که تحولات زمان با چه عواملی صورت می گیرد؟ از مؤثرترین عواملی که این تحول را در زمینه نفت ایجاد کرد، همین ملی شدن نفت ایران بود. زمان که به خودی خود عوض نمی شود! بالاخره اوضاع و احوالی پیش می آید که موضوع خاصی در محیطی برجسته تر می شود و یک آدمهایی اقداماتی می کنند. در نتیجه این اقدامات می گویند تحول حاصل شد.
چیزی که هست، ما در صف اول مبارزه با استعمار بودیم. بعدها عصر امتیازات نفت به سر آمد و تقریباً می شود گفت که از ۱۹۷۰ به این سو امتیازات به آن صورت که بود دیگر وجود ندارد. کشورهای نفت خیز دیگر حداکثر استفاده را از فداکاریهای ملت ما یعنی ملی شدن صنعت نفت در ایران بردند. ما بعد از سه سال مبارزه و مقاومت ضربه ای هم در کودتای ۲۸ مرداد خوردیم و این ضربه آسیب فراوان به ما وارد کرد.
کودتا برای چه بود؟ اساس کودتا برای نفت بود. البته کودتا برای بانیان آن هم ریسک داشت. هر دولت و ابر قدرتی که باشد وقتی برای پیشبرد مقاصد خود به کودتا متوسل می شود اصول اولیه حقوق بین الملل را زیر پا می گذارد و این ریسک بزرگی است که ننگ و بدنامی آن را عالماً و عامداً قبول می کنند. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اولین اقدامی بود که ابرقدرت تازه نفس آمریکا دست به آن زد. بعد البته قبحش مقداری ریخت و بعد از این که در ایران موفق شدند، در جاهای دیگر هم تکرار کردند. موفقیت خودش را توجیه می کند. هر چقدر طرف متجاوز اقدام نادرستی در پیش گرفته باشد، به یک نحوی وقتی موفق می شود، می آیند آن را توجیه می کنند. تاریخ هم گواه این مدعا است.
سرکوب ملتی را به عنوان نجات آن ملت از خطر کمونیسم یا حفظ آزادیها و حقوق بشر جا می زنند. آری، در قلمرو صنعت نفت، در نتیجهٔ مبارزه ملت ایران، تحول بنیادینی صورت گرفت و کشورهای دیگر از آن استفاده کردند. اگر ما جلو نمی افتادیم و یکی دیگر جلو می افتاد و این پروسه صورت می گرفت شاید ما هم در وضعیتی قرار می گرفتیم که بدون پرداخت هزینه منفعت بیشتری می بردیم. نکته مهم این است که اگر کسی جلو نمی افتاد، آن سد نمی شکست. بالاخره آن سد يأجوج و مأجوج باید یک زمانی یک جایی شکاف برمی داشت و البته آن کسی که جلوتر می رود، ضربه می خورد، در آن حرفی نیست.
@hamidrezaabedian
* از گفتگوی امیر طیرانی و فرید اسدی دهدزی با دکتر محمدعلی موحد، ماهنامه ایران فردا، دوره دوم، اسفند ۱۳۹۵ (تیتر به انتخاب تاریخ تحلیلی ست.)
04.05.202516:09
روزنامه ی محترم دنیای اقتصاد
با سلام و احترام
انتشار یک گفتگو با آقای دکتر موسی غنی نژاد در شماره ی ۶۲۳۶ (مورخ ۷ اسفند ۱۴۰۳) آن روزنامه به سبب ارجاعی که به کتاب فاخر خواب آشفته ی نفت، اثر گرانسنگ محقق و پژوهشگر فرزانه دکتر محمدعلی موحد داده، نیازمند توضیح است.
تردیدی نیست که دو جلدی خواب آشفته ی نفت: دکتر محمد مصدق و نهضت ملی ایران در زمره ی مناقب نامه نویسی قرار ندارد و نویسنده ی فاضل هرگاه به این تشخیص رسیده که حرفی، حرکتی، تصمیمی و یا اقدامی از ناحیه ی شخص دکتر محمد مصدق و همکاران او بر سیر تکاملی نهضت ملی ایران تاثیر سوء گذاشته، به جهت تعهد به حقیقت و نیز درسی که باید از تاریخ بیاموزیم، زبان به نقد گشوده و خواننده ی جستجوگر را به تامل و تعمق فرا خوانده اما هرگز در این فرازها، جانب انصاف را فرو نگذاشته و از ادب ِ نقد پای پس نکشیده و بیش از هزار صفحه تاریخ نهضت ملی نفت را حول محور شخصیتی گزارش نکرده که منافع ملی ایران را قربانی وجیه المله بودن خودش کرده باشد!
ویژگی اثر ماندگار موحد این است که هنرها و ضعف ها را در ترازوی انصاف می گذارد و از این روی نقد او هرگز در ردیف مشترکی با نقد آقای دکتر غنی نژاد قرار نمی گیرد. آری! فرق است میان آنچه که از خامه ی موحد تراویده با آنچه که آقای غنی نژاد بر آن اصرار می کند:
هر که بخت یار بوده و این دو جلد کتاب را خوانده باشد هرگز نمی تواند بپذیرد که تفاوت نقد دکتر موحد با نقد دکتر غنی نژاد در خصوص نحوه ی مواجهه ی مصدق با پیشنهاد دوم آمریکا و انگلستان - چنان که در گفتگو آمده - صرفا در شکل و فُرم بیان آن بوده که یکی با یک زبان خیلی ادبی و هنرمندانه و دیپلماتیک بیان شده باشد و دومی خیلی صریح و بی پروا :
الحمدالله آقای دکتر موحد که خداوند از گزند روزگار در امان شان بدارد، در قید حیات هستند. چه خوب است اصحاب روزنامه، اگر سودای حقیقت در سر دارند، گزارش این گفتگو را به محضر استاد ببرند تا مولف شریف کتاب، اشاره ی ناتمام خود به "خاطرات و تألمات مصدق" در پی نوشت پنجم کتاب - گفته ها و ناگفته ها - را که مورد استناد آقای غنی نژاد قرار گرفته، تمام کرده و نقطه ی پایانی بر این ماجراها بگذارد.
این درخواست به سبب تعهد و مسئولیت توامان ما در دستیابی به حقیقت است.
با احترام و آرزوی توفیق - حمیدرضا عابدیان
@hamidrezaabedian
با سلام و احترام
انتشار یک گفتگو با آقای دکتر موسی غنی نژاد در شماره ی ۶۲۳۶ (مورخ ۷ اسفند ۱۴۰۳) آن روزنامه به سبب ارجاعی که به کتاب فاخر خواب آشفته ی نفت، اثر گرانسنگ محقق و پژوهشگر فرزانه دکتر محمدعلی موحد داده، نیازمند توضیح است.
تردیدی نیست که دو جلدی خواب آشفته ی نفت: دکتر محمد مصدق و نهضت ملی ایران در زمره ی مناقب نامه نویسی قرار ندارد و نویسنده ی فاضل هرگاه به این تشخیص رسیده که حرفی، حرکتی، تصمیمی و یا اقدامی از ناحیه ی شخص دکتر محمد مصدق و همکاران او بر سیر تکاملی نهضت ملی ایران تاثیر سوء گذاشته، به جهت تعهد به حقیقت و نیز درسی که باید از تاریخ بیاموزیم، زبان به نقد گشوده و خواننده ی جستجوگر را به تامل و تعمق فرا خوانده اما هرگز در این فرازها، جانب انصاف را فرو نگذاشته و از ادب ِ نقد پای پس نکشیده و بیش از هزار صفحه تاریخ نهضت ملی نفت را حول محور شخصیتی گزارش نکرده که منافع ملی ایران را قربانی وجیه المله بودن خودش کرده باشد!
ویژگی اثر ماندگار موحد این است که هنرها و ضعف ها را در ترازوی انصاف می گذارد و از این روی نقد او هرگز در ردیف مشترکی با نقد آقای دکتر غنی نژاد قرار نمی گیرد. آری! فرق است میان آنچه که از خامه ی موحد تراویده با آنچه که آقای غنی نژاد بر آن اصرار می کند:
دکتر موحد: دکتر مصدق اگر بر سر نام و ننگ می لرزید و شیفته ی وجهه و اعتبار خود بود، به شرایط و الزامات آن نیز پایبندی می نمود....(خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران،ص ۸۹۸)
هر که بخت یار بوده و این دو جلد کتاب را خوانده باشد هرگز نمی تواند بپذیرد که تفاوت نقد دکتر موحد با نقد دکتر غنی نژاد در خصوص نحوه ی مواجهه ی مصدق با پیشنهاد دوم آمریکا و انگلستان - چنان که در گفتگو آمده - صرفا در شکل و فُرم بیان آن بوده که یکی با یک زبان خیلی ادبی و هنرمندانه و دیپلماتیک بیان شده باشد و دومی خیلی صریح و بی پروا :
دکتر غنی نژاد: دکتر موحد این تعبیری را که من عرض کردم با یک زبان خیلی ادبی و هنرمندانه و دیپلماتیک، خیلی با احتیاط مطرح کرده ولی من صراحتا عرض می کنم که مشکل دکتر مصدق کلا این بود که آن چیزی که برایش اولویت داشت «وجیه المله بودن» خودش بود، نه منافع ملی ایران. برایش این اولویت بود که هیچ کس به مصدق نگوید که این عامل بیگانه است یا یک برچسب به مصدق نچسبانند که این سازش کرد. به خاطر آنکه این برچسب ها را نزنند، منافع ملی ایران را زیر پا گذاشت.
الحمدالله آقای دکتر موحد که خداوند از گزند روزگار در امان شان بدارد، در قید حیات هستند. چه خوب است اصحاب روزنامه، اگر سودای حقیقت در سر دارند، گزارش این گفتگو را به محضر استاد ببرند تا مولف شریف کتاب، اشاره ی ناتمام خود به "خاطرات و تألمات مصدق" در پی نوشت پنجم کتاب - گفته ها و ناگفته ها - را که مورد استناد آقای غنی نژاد قرار گرفته، تمام کرده و نقطه ی پایانی بر این ماجراها بگذارد.
این درخواست به سبب تعهد و مسئولیت توامان ما در دستیابی به حقیقت است.
با احترام و آرزوی توفیق - حمیدرضا عابدیان
@hamidrezaabedian
29.04.202505:56
مهدی نصیری: سخنرانی مخالفان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی در مجلس (همچون محمد مصدق و سید حسن مدرس) ، بلکه ادعای مخالفان چنین بود که با توجه به اینکه پادشاه مشروطه عملاً اختیار حقوقی کشور داری را ندارد و این اختیارات یکسره به نخست وزیر واگذار شدهاست، لذا حیف است که نخست وزیر موفقی مانند سردارسپه به عضوی خنثی همچون پادشاه مشروطه تبدیل شود. البته مصدق بعلت اینکه خودش یک شازده ی قاجاری بود اصلا با تغییر سلسله قاجار مخالف بود و این ادعای او در واقع بهانه ای بود برای اینکه سلسله قاجار خلع نشود !
سرانجام آن چپ رَوی ها، البته این راست رَویِ اِعجاب برانگیز است. بر ایشان حَرَجی نیست. در کار کسانی مانده ام که زیر عَلَم آقای نصیری در رثای دموکراسی سینه می زنند!
دکتر محمد مصدق: اولاً راجع به سلاطین قاجار. بنده عرض میکنم که کاملاً از آنها مأیوس هستم. زیرا در این مملکت خدماتی نکردهاند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمیکنم کسی منکر این باشد. همین سلطان احمد شاه قاجار بنده را در فارس گرفتار سه هزارو پانصد پلیس جنوب کرد. پس از آنکه من استعفا کردم بعد از بیست و هفت روز نوشت که به تصویب جناب رئیس الوزرا آقای سید ضیاءالدین استعفای شما را قبول کردم و فوری به طرف تهران حرکت کنید. مقصودش این بود که من بیایم به تهران و مرا آقا سید ضیاءالدین بگیرد و حبس کند. بنده مدافع اینطور اشخاص نیستم، بنده مدافع اشخاصی که برای وطن خودشان کار نمیکنند، جرأت و جسارت حفظ مملکتشان را نداشته باشند، در موقع خوب هم از مملکت استفاده بکنند و در موقع بد از مملکت غایب شوند، نیستم. اگر دوست حقیقی و قوم خویش خودم هم باشد از آن بالاتر هم باشد وقتی اینطور شده بنده مدافع او نیستم...
(از نطق مصدق در مجلس پنجم شورای ملی، نهم آبان ۱۳۰۴، جلسه ی خلع ید از قاجاریه)
@hamidrezaabedian
- یادداشت آقای نصیری را اینجا بخوانید.
- در مورد نطق دکتر مصدق در جلسه ی خلع ید از قاجاریه، بیشتر بخوانید. (اینجا)
14.04.202522:00
گفت جناب آقای حائری، این عین کلمات آقای اسدالله عَلَم است - خدا رحمتش کند - گفت من حس کردم که من با شما نمی توانم بطور مبهم صحبت کنم و یا با مجامره با شما صحبت کنم ولی روح قضیه را می گویم و آن این است که از طرف من سلام بنده را به آقایان، هر دو آقایان[میلانی و شریعتمداری] برسانید و به ایشان بگویید که به تمام مقدسات عالم قسم، اسدالله عَلَم مسلمان است، مسلمان است و اعتقاد به مذهب دارد و اعتقاد به خدا و دین اسلام دارد اما آن آزادی که آقایان پیشنهاد کردند که ما انجام بدهیم، آن را انجام نخواهیم داد زیرا که - همین شکلی می گفت - زیرا که اگر این گونه آزادی را ما بدهیم دیگر مائی نخواهیم بود تا انتخابی [انتخاباتی برگزار] بکنیم یا نکنیم، ما چه جور می توانیم این طور آزادی بدهیم؟
@hamidrezaabedian
@hamidrezaabedian
09.04.202513:23
▪️در نقد اَبَر روایت دکتر موسی غنی نژاد از تاریخ نهضت ملی نفت و دکتر محمد مصدق (قسمت اول ، منتشر شده در خبرآنلاین، ۲۰ فروردین ۱۴۰۴)
گروه اندیشه: تاریخ معاصر که مرور چندباره آن دارای درس های عظیم برای جبران عقب ماندگی و توسعه است می تواند یکی از بزرگترین پروژه های ایرانیان به منظور عبور از دوره اندیشه ورزی به مثابه تصادف، به اندیشه ورزی به مثابه هویت و ماهیت دائمی ایرانیان در زندگی روزمره باشد اما این امر مشروط به شروطی است، از جمله پرهیز از سیاست زدگی در تحلیل تاریخ و درس آموزی برای امروز ایران و توسعه آن، سپس ورود حوزه علم، و پرهیز از ژورنالیسم زدگی.
پرواضح است که در این باره قرارگرفتن روزنامه نگاری در خدمت علم و براهین علمی از بزرگترین رسالت رسانه ای است که به دلیل آفت سیاست زدگی، اغلب نظام رسانه ای ایران از چنین رویکردی به دور است. از این رو حضور دانشگاه در حوزه روزنامه نگاری می تواند به غنای آن انجامیده و اندیشه های مخالف و موافق درباره رویدادها می تواند مقوم حوزه تمدن ایرانی باشد.....
مطلب زیر به قلم دکتر کریم سلیمانی دهکردی (دانشیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی) از این زاویه به مخاطبان تقدیم می شود. او از نویسندگان کتاب موانع توسعه در ایران است. این بخش از مقاله در نقد اندیشه های دکتر موسی غنی نژاد در باره کودتای سوم اسفند است [به بهانه ی انتشار یک گفت و گو با دکتر غنی نژاد در روزنامه ی دنیای اقتصاد، شماره ۶۲۳۶، ۷ اسفند ۱۴۰۳].
مقاله ای انتقادی اما فکت محور. هدف اصلی آن نقد «روش تاریخنگاری» غنینژاد است. نویسنده معتقد است که غنینژاد با استفاده از روشی مچگیرانه، تقلیلگرایانه، ابهامآمیز و با دستکاری جزئیات تاریخی (زمانپریشی و مفهومپریشی)، روایتی مغرضانه و پریشان از تاریخ معاصر ارائه میدهد.
نویسنده در این مقاله به نقد دیدگاههای غنینژاد در مصاحبه اخیر ایشان (۷ اسفند ۱۴۰۳) میپردازد که در آن، غنینژاد واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را کودتا ندانسته و برای تقویت این نظر، ادعا میکند که واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ نیز کودتا نبوده است. نویسنده با استناد به منابع متعدد تاریخی، خاطرات شاهدان عینی (مانند عبدالله مستوفی و یحیی دولتآبادی)، اعترافات بانیان کودتا (رضاخان و سیدضیاء)، گزارشهای دیپلماتیک (نورمن و آیرونساید)، و آرای نمایندگان مجالس چهارم و چهاردهم، به تفصیل اثبات میکند که واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ یک کودتای نظامی با حمایت انگلیس بوده است که طی آن، تهران به اشغال نیروهای قزاق درآمده و احمدشاه تحت فشار مجبور به انتصاب سیدضیاء به نخستوزیری شده است.
نویسنده تاکید می کند که هدف غنینژاد از مشروعیتبخشی به کودتای سوم اسفند برای به چالش کشیدن کودتا بودن ۲۸ مرداد است از این رو روش تاریخنگاری او را مچگیرانه، تقلیلگرایانه و مغرضانه توصیف میکند.
https://B2n.ir/nq7630
گروه اندیشه: تاریخ معاصر که مرور چندباره آن دارای درس های عظیم برای جبران عقب ماندگی و توسعه است می تواند یکی از بزرگترین پروژه های ایرانیان به منظور عبور از دوره اندیشه ورزی به مثابه تصادف، به اندیشه ورزی به مثابه هویت و ماهیت دائمی ایرانیان در زندگی روزمره باشد اما این امر مشروط به شروطی است، از جمله پرهیز از سیاست زدگی در تحلیل تاریخ و درس آموزی برای امروز ایران و توسعه آن، سپس ورود حوزه علم، و پرهیز از ژورنالیسم زدگی.
پرواضح است که در این باره قرارگرفتن روزنامه نگاری در خدمت علم و براهین علمی از بزرگترین رسالت رسانه ای است که به دلیل آفت سیاست زدگی، اغلب نظام رسانه ای ایران از چنین رویکردی به دور است. از این رو حضور دانشگاه در حوزه روزنامه نگاری می تواند به غنای آن انجامیده و اندیشه های مخالف و موافق درباره رویدادها می تواند مقوم حوزه تمدن ایرانی باشد.....
مطلب زیر به قلم دکتر کریم سلیمانی دهکردی (دانشیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی) از این زاویه به مخاطبان تقدیم می شود. او از نویسندگان کتاب موانع توسعه در ایران است. این بخش از مقاله در نقد اندیشه های دکتر موسی غنی نژاد در باره کودتای سوم اسفند است [به بهانه ی انتشار یک گفت و گو با دکتر غنی نژاد در روزنامه ی دنیای اقتصاد، شماره ۶۲۳۶، ۷ اسفند ۱۴۰۳].
مقاله ای انتقادی اما فکت محور. هدف اصلی آن نقد «روش تاریخنگاری» غنینژاد است. نویسنده معتقد است که غنینژاد با استفاده از روشی مچگیرانه، تقلیلگرایانه، ابهامآمیز و با دستکاری جزئیات تاریخی (زمانپریشی و مفهومپریشی)، روایتی مغرضانه و پریشان از تاریخ معاصر ارائه میدهد.
نویسنده در این مقاله به نقد دیدگاههای غنینژاد در مصاحبه اخیر ایشان (۷ اسفند ۱۴۰۳) میپردازد که در آن، غنینژاد واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را کودتا ندانسته و برای تقویت این نظر، ادعا میکند که واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ نیز کودتا نبوده است. نویسنده با استناد به منابع متعدد تاریخی، خاطرات شاهدان عینی (مانند عبدالله مستوفی و یحیی دولتآبادی)، اعترافات بانیان کودتا (رضاخان و سیدضیاء)، گزارشهای دیپلماتیک (نورمن و آیرونساید)، و آرای نمایندگان مجالس چهارم و چهاردهم، به تفصیل اثبات میکند که واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ یک کودتای نظامی با حمایت انگلیس بوده است که طی آن، تهران به اشغال نیروهای قزاق درآمده و احمدشاه تحت فشار مجبور به انتصاب سیدضیاء به نخستوزیری شده است.
نویسنده تاکید می کند که هدف غنینژاد از مشروعیتبخشی به کودتای سوم اسفند برای به چالش کشیدن کودتا بودن ۲۸ مرداد است از این رو روش تاریخنگاری او را مچگیرانه، تقلیلگرایانه و مغرضانه توصیف میکند.
https://B2n.ir/nq7630
23.03.202509:51
۶ پرسش درباره مصدق و تاریخ نهضت ملی
[گفتگوی کورش احمدی با خبرآنلاین]
@covid_policy_dip
@mohammadmosaddegh
http://khabaronline.ir/xnmF6
[گفتگوی کورش احمدی با خبرآنلاین]
۱- آیا مخالفت با شرکت نفت انگلیس و ایران که یک شرکت خصوصی بود، کار درستی بود؟
۲- آیا وقتی مردم ایران اصلا خبر نداشتند که نفتی در زیر زمین دارند، ملی کردن شرکتی که نفت را کشف و استخراج کرد، کار درستی بود؟
۳- آیا ناسیونالیسم مصدق از نوع ناسیونالیسم رومانتیک بود و او اجنبی ستیز بود؟
۴- آیا مصدق پوپولیست بود؟
۵- آیا رفتار مصدق با خانواده شاه درست بود؟ و آیا درست بود که شرایطی ایجاد شود که سفرای انگلیس و آمریکا ناچار به ملاقات مخفیانه با شاه شوند؟
۶- آیا مصدق مجلس را منحل کرده بود و در این صورت آیا شاه حق عزل او و نصب دیگری را نداشت؟
@covid_policy_dip
@mohammadmosaddegh
http://khabaronline.ir/xnmF6
18.03.202519:34
درباره ی ملی شدن صنعت نفت ایران
در بهمنماه، مطلبی تحتعنوان خطای ملیشدن نفت در ایران در روزنامه ی دنیایاقتصاد به قلم جناب آقای دکتر شهرام اتفاق منتشر شد. من در یادداشت آیا ملی شدن نفت خطا بود به یادداشت ایشان پرداختم. جناب آقای کورش احمدی نیز در یادداشتی با عنوان تحلیل ها و نظرهای شاذ به یادداشت جناب اتفاق واکنش نشان دادند. امروز هر دو بزرگوار، آقایان اتفاق و احمدی، یادداشت های جداگانه ای را در روزنامه ی دنیای اقتصاد منتشر کرده و بحث را پی گرفتند. با امید به تداوم گفتگوها، علاقمندان را به مطالعه ی یادداشت ها و مشارکت در گفتگو دعوت می کنم.
📌 پیوند یادداشت ها :
@hamidrezaabedian
در بهمنماه، مطلبی تحتعنوان خطای ملیشدن نفت در ایران در روزنامه ی دنیایاقتصاد به قلم جناب آقای دکتر شهرام اتفاق منتشر شد. من در یادداشت آیا ملی شدن نفت خطا بود به یادداشت ایشان پرداختم. جناب آقای کورش احمدی نیز در یادداشتی با عنوان تحلیل ها و نظرهای شاذ به یادداشت جناب اتفاق واکنش نشان دادند. امروز هر دو بزرگوار، آقایان اتفاق و احمدی، یادداشت های جداگانه ای را در روزنامه ی دنیای اقتصاد منتشر کرده و بحث را پی گرفتند. با امید به تداوم گفتگوها، علاقمندان را به مطالعه ی یادداشت ها و مشارکت در گفتگو دعوت می کنم.
📌 پیوند یادداشت ها :
اول: "خطای ملی شدن نفت در ایران" یادداشتی از شهرام اتفاق، منتشر شده در روزنامه دنیای اقتصاد، در تاریخ ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
دوم: نقد به یادداشت شهرام اتفاق نوشته حمیدرضا عابدیان تحت عنوان "آیا ملی شدن نفت خطا بود؟" منتشر شده در کانال «تاریخ تحلیلی»، در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۴۰۳
سوم: نقد به یادداشت شهرام اتفاق نوشته کورش احمدی تحت عنوان "تحلیل ها و نظرهای شاذ" منتشر شده در روزنامه دنیای اقتصاد، در تاریخ ۷ اسفند ۱۴۰۳
چهارم: نوشته اخیر شهرام اتفاق در پاسخ به منتقدان تحت عنوان "معمای ملی شدن نفت" منتشر شده در روزنامه دنیای اقتصاد، در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
پنجم: نوشته اخیر کورش احمدی در پاسخ به منتقدان تحت عنوان "صنعت جعل تاریخ" منتشر شده در روزنامه دنیای اقتصاد، در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
@hamidrezaabedian
Показано 1 - 24 из 47
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.