28.04.202502:46
با ذهن آزاد و متمرکز تصمیم بگیرید.
🔴روبرت گانتر در کتاب خود به نام «۵۳ اصل تصمیمگیری» مینویسد:
https://t.me/rahname_modir
داستان معروفی دربارۀ الیاس هاو، مخترع انگلیسی چرخ خیاطی وجود دارد. او مدتها با خودش کلنجار میرفت که چطور میتوان با همین سوزنهای معمولی که در انتهای آنها یک سوراخ ریز برای عبور نخ وجود دارد، یک دستگاه مکانیکی برای خیاطی درست کرد.
🟢یک شب، الیاس هاو خواب دید که در جنگلی گم شده و عدهای آدمخوار با نیزههای نوک تیز خود او را احاطه کردهاند. آنها به او گفتند: یا تا صبح چرخ خیاطی را اختراع میکنی یا تو را میخوریم!
🔵صبح شد و او هنوز معما را حل نکرده بود اما ناگهان یادش آمد که در خواب، سر نیزههای آدمخوارها مثل سوزن خیاطی سوراخ بود.
🟤همین خواب آشفته، ایدهای را به ذهن او رساند: او به جای این که سوراخ عبور نخ را در انتهای سوزن قرار دهد، سوراخ را در نوک سوزن تعبیه کرد و به این ترتیب، نخستین چرخ خیاطی تولید شد!
🟠این مثال و مثالهای بیشمار دیگر به ما تاکید میکنند: بهترین ایدهها معمولاً در هنگام دوش گرفتن، دویدن، پیادهروی و حتی خوابیدن سراغ ما میآیند.
🟡اما چرا این گونه است؟ چون در این زمانها، ما آرامش داریم و میتوانیم از نظر ذهنی تمرکز کنیم.
🟣در حقیقت، این عدم تمرکز است که به ما اجازه نمیدهد ایدههای خوبی را کشف کنیم و تصمیمات بهتری بگیریم.
⚫️برای همین است که حتی توماس ادیسون هم هنگامی که میخواست در آزمایشگاه خود به مساله پیچیدهای فکر کند، روی صندلی مینشست، با هر یک از دستانش یک وزنهای را بلند میکرد، به خلسه فرو میرفت و در خلسه به مساله فکر میکرد.
⚪️وقتی خواب او سنگین میشد، وزنهها از دستانش رها میشدند و او بیدار میشد و ایدههایی که به ذهنش رسیده بود را یادداشت میکرد.
🔴پس یادمان باشد: اگر ذهن ما در فضا و موقعیت مناسبی باشد، پاسخ صحیح خود به خود بدان راه مییابد.
🟢اما متاسفانه شرایط جهان امروزی به گونهای است که آن قدر فضای اطرافمان شلوغ و پر سر و صداست که نمیتوانیم تمرکز کنیم.
---------
راهنامه مدیر = راهنمای عمل
--------------------
👩💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👨💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
👨💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
🔴روبرت گانتر در کتاب خود به نام «۵۳ اصل تصمیمگیری» مینویسد:
https://t.me/rahname_modir
داستان معروفی دربارۀ الیاس هاو، مخترع انگلیسی چرخ خیاطی وجود دارد. او مدتها با خودش کلنجار میرفت که چطور میتوان با همین سوزنهای معمولی که در انتهای آنها یک سوراخ ریز برای عبور نخ وجود دارد، یک دستگاه مکانیکی برای خیاطی درست کرد.
🟢یک شب، الیاس هاو خواب دید که در جنگلی گم شده و عدهای آدمخوار با نیزههای نوک تیز خود او را احاطه کردهاند. آنها به او گفتند: یا تا صبح چرخ خیاطی را اختراع میکنی یا تو را میخوریم!
🔵صبح شد و او هنوز معما را حل نکرده بود اما ناگهان یادش آمد که در خواب، سر نیزههای آدمخوارها مثل سوزن خیاطی سوراخ بود.
🟤همین خواب آشفته، ایدهای را به ذهن او رساند: او به جای این که سوراخ عبور نخ را در انتهای سوزن قرار دهد، سوراخ را در نوک سوزن تعبیه کرد و به این ترتیب، نخستین چرخ خیاطی تولید شد!
🟠این مثال و مثالهای بیشمار دیگر به ما تاکید میکنند: بهترین ایدهها معمولاً در هنگام دوش گرفتن، دویدن، پیادهروی و حتی خوابیدن سراغ ما میآیند.
🟡اما چرا این گونه است؟ چون در این زمانها، ما آرامش داریم و میتوانیم از نظر ذهنی تمرکز کنیم.
🟣در حقیقت، این عدم تمرکز است که به ما اجازه نمیدهد ایدههای خوبی را کشف کنیم و تصمیمات بهتری بگیریم.
⚫️برای همین است که حتی توماس ادیسون هم هنگامی که میخواست در آزمایشگاه خود به مساله پیچیدهای فکر کند، روی صندلی مینشست، با هر یک از دستانش یک وزنهای را بلند میکرد، به خلسه فرو میرفت و در خلسه به مساله فکر میکرد.
⚪️وقتی خواب او سنگین میشد، وزنهها از دستانش رها میشدند و او بیدار میشد و ایدههایی که به ذهنش رسیده بود را یادداشت میکرد.
🔴پس یادمان باشد: اگر ذهن ما در فضا و موقعیت مناسبی باشد، پاسخ صحیح خود به خود بدان راه مییابد.
🟢اما متاسفانه شرایط جهان امروزی به گونهای است که آن قدر فضای اطرافمان شلوغ و پر سر و صداست که نمیتوانیم تمرکز کنیم.
---------
راهنامه مدیر = راهنمای عمل
--------------------
👩💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👨💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
👨💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
26.04.202502:12
🎥وظایف مدیران
#آموزش
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
#آموزش
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
25.04.202502:48
مدیران
🖊️دکتر علی محمد مصدق راد
*نشر:* گاهنامه مدیر
■کارکنان و مدیران نقشهای مکملی در سازمانها ایفا میکنند که شناخت و رعایت آنها برای ارتقای بهرهوری سازمان ضروری است. کارکنان مسئول اجرای وظایف تخصصی در تولید کالاها یا ارائه خدمات هستند. آنها با تکیه بر دانش و مهارتهای فنی و تجربه، در خط مقدم فعالیتهای سازمانی قرار دارند و نقش حیاتی در انجام فرآیندهای روزانه ایفا میکنند.
https://t.me/gahname_modir
□در مقابل، مدیران وظایف برنامهریزی، سازماندهی منابع، هدایت و رهبری کارکنان، نظارت بر عملکرد و ارزشیابی نتایج را بر عهده دارند. آنها باید از دانش تخصصی مدیریتی، توانایی تصمیمگیری مؤثر و مهارتهای ارتباطی برخوردار باشند تا هماهنگی بین اجزای مختلف سازمان را تسهیل و مسیر تحقق اهداف بلندمدت را هموار کنند. مدیران باید با کمک کارکنان برای سازمان برنامه بنویسند، منابع لازم برای اجرای برنامه را تأمین کنند، کارکنان را انگیزه دهند، هدایت و رهبری کنند و عملکرد آنها را به طور مستمر پایش و ارزشیابی کنند و به آنها بازخورد اصلاحی دهند.
●مدیران به دو دسته مدیران صف (Line managers) و مدیران ستادی (Staff managers) تقسیم میشوند. مدیران صف، مانند سرپرستار بخش داخلی بیمارستان یا مدیر یک گروه آموزشی دانشکده، مسئول هدایت و نظارت بخشهای عملیاتی هستند که مستقیماً در تولید یا ارائه خدمات فعالیت دارند. عملکرد آنها تأثیر مستقیمی بر کیفیت خدمات و رضایت مشتریان دارد. موفقیت سازمان به میزان زیادی به تواناییهای آنها در مدیریت فرایندهای کاری و پاسخگویی به نیازهای مشتریان وابسته است.
○برای انجام این مسئولیتها، مدیران صف باید از مهارتهای رهبری قوی، تصمیمگیری سریع و حل مسائل عملیاتی، سازماندهی و توانایی مدیریت و کنترل عملکرد کارکنان برخوردار باشند.
■در مقابل، مدیران ستادی، مانند مدیر تدارکات بیمارستان یا مدیر کارگزینی دانشکده، وظیفه پشتیبانی از فعالیتهای روزمره سازمان را برعهده دارند و با تأمین منابع انسانی، تجهیزات، ملزومات و سایر خدمات پشتیبانی، به مدیران صف کمک میکنند تا وظایف خود را بهطور مؤثر انجام دهند. مدیران ستادی برای ایفای این نقش، نیازمند تخصص در زمینههای مختلف مدیریتی، توانایی تحلیل استراتژیک، مهارتهای ارتباطی بالا و قدرت هماهنگی میان بخشهای مختلف سازمانی هستند تا در نهایت، به بهبود عملکرد کل سازمان کمک کنند. همکاری و هماهنگی بین مدیران صف و ستاد برای تحقق اهداف سازمانی حیاتی است. هرگونه عدم هماهنگی یا ناکارآمدی در این دو بخش به مشکلات جدی در دستیابی به اهداف سازمان منجر میشود.
□مدیران معمولاً توانایی مدیریت مؤثر ۶ تا ۱۰ نفر کارمند را دارند. بنابراین، در ساختار سازمانی، سه سطح مدیریتی ارشد، میانی و عملیاتی تعریف میشود. مدیران ارشد (Top-level managers) شامل مدیران عالیرتبه سازمان مانند مدیرعامل و اعضای هیئتمدیره هستند که مسئول تعیین اهداف کلان، سیاستگذاری و برنامهریزی استراتژیک، تصمیمگیریهای بلندمدت و نظارت بر عملکرد کل سازمان هستند.
●مدیران میانی (Middle-level managers) نقش پل ارتباطی بین مدیران ارشد و مدیران عملیاتی را دارند. آنها مسئول اجرای استراتژیهای تعیینشده توسط مدیران ارشد در بخشهای سازمان هستند و بر عملکرد مدیران عملیاتی و کارکنان نظارت دارند. این مدیران با هماهنگی بین بخشهای مختلف سازمان، اطمینان حاصل میکنند که اهداف سازمانی بهدرستی دنبال میشوند.
○مدیران عملیاتی (First-line managers) مستقیم با کارکنان خط مقدم در ارتباط هستند و مسئول تخصیص وظایف، اطمینان از اجرای صحیح فرآیندها و نظارت بر فعالیتهای روزمره میباشند. به عنوان مثال، در یک بیمارستان مدیر اجرایی، مدیر پرستاری (مترون) و مدیر بخش داخلی؛ و در یک دانشکده، رییس دانشکده، معاون آموزشی و مدیر گروه به ترتیب مدیر ارشد، میانی و عملیاتی هستند. این ساختار سلسلهمراتبی با تقسیم وظایف و اختیارات، امکان تمرکز بر تصمیمگیریهای استراتژیک در سطوح بالا و اجرای مؤثر آنها در سطوح پایینتر را فراهم میسازد و به بهبود ارتباطات داخلی، افزایش بهرهوری و تحقق اهداف سازمانی کمک میکند.
■هیاتمدیره سازمان باید شرح وظایف مدیران سطوح مختلف را دقیق و نظاممند تدوین و شرایط احراز پستهای مدیریتی کلیدی را بر اساس شایستگیهای حرفهای، تخصصی و رفتاری تعیین کند. فرآیند انتخاب مدیران باید با دقت و شفاف انجام شود تا افراد دارای صلاحیت علمی، اخلاقی و شخصیتی متناسب با مسئولیتها برگزیده شوند. مدیران نقش مهمی در موفقیت یا شکست سازمان دارند. سازمانی که در آن مسئولیت بزرگ به کارمند کوچک (ناشایسته) و مسئولیت کوچک به کارمند بزرگ (شایسته) واگذار میشود، محکوم به شکست است.
🖊️دکتر علی محمد مصدق راد
*نشر:* گاهنامه مدیر
■کارکنان و مدیران نقشهای مکملی در سازمانها ایفا میکنند که شناخت و رعایت آنها برای ارتقای بهرهوری سازمان ضروری است. کارکنان مسئول اجرای وظایف تخصصی در تولید کالاها یا ارائه خدمات هستند. آنها با تکیه بر دانش و مهارتهای فنی و تجربه، در خط مقدم فعالیتهای سازمانی قرار دارند و نقش حیاتی در انجام فرآیندهای روزانه ایفا میکنند.
https://t.me/gahname_modir
□در مقابل، مدیران وظایف برنامهریزی، سازماندهی منابع، هدایت و رهبری کارکنان، نظارت بر عملکرد و ارزشیابی نتایج را بر عهده دارند. آنها باید از دانش تخصصی مدیریتی، توانایی تصمیمگیری مؤثر و مهارتهای ارتباطی برخوردار باشند تا هماهنگی بین اجزای مختلف سازمان را تسهیل و مسیر تحقق اهداف بلندمدت را هموار کنند. مدیران باید با کمک کارکنان برای سازمان برنامه بنویسند، منابع لازم برای اجرای برنامه را تأمین کنند، کارکنان را انگیزه دهند، هدایت و رهبری کنند و عملکرد آنها را به طور مستمر پایش و ارزشیابی کنند و به آنها بازخورد اصلاحی دهند.
●مدیران به دو دسته مدیران صف (Line managers) و مدیران ستادی (Staff managers) تقسیم میشوند. مدیران صف، مانند سرپرستار بخش داخلی بیمارستان یا مدیر یک گروه آموزشی دانشکده، مسئول هدایت و نظارت بخشهای عملیاتی هستند که مستقیماً در تولید یا ارائه خدمات فعالیت دارند. عملکرد آنها تأثیر مستقیمی بر کیفیت خدمات و رضایت مشتریان دارد. موفقیت سازمان به میزان زیادی به تواناییهای آنها در مدیریت فرایندهای کاری و پاسخگویی به نیازهای مشتریان وابسته است.
○برای انجام این مسئولیتها، مدیران صف باید از مهارتهای رهبری قوی، تصمیمگیری سریع و حل مسائل عملیاتی، سازماندهی و توانایی مدیریت و کنترل عملکرد کارکنان برخوردار باشند.
■در مقابل، مدیران ستادی، مانند مدیر تدارکات بیمارستان یا مدیر کارگزینی دانشکده، وظیفه پشتیبانی از فعالیتهای روزمره سازمان را برعهده دارند و با تأمین منابع انسانی، تجهیزات، ملزومات و سایر خدمات پشتیبانی، به مدیران صف کمک میکنند تا وظایف خود را بهطور مؤثر انجام دهند. مدیران ستادی برای ایفای این نقش، نیازمند تخصص در زمینههای مختلف مدیریتی، توانایی تحلیل استراتژیک، مهارتهای ارتباطی بالا و قدرت هماهنگی میان بخشهای مختلف سازمانی هستند تا در نهایت، به بهبود عملکرد کل سازمان کمک کنند. همکاری و هماهنگی بین مدیران صف و ستاد برای تحقق اهداف سازمانی حیاتی است. هرگونه عدم هماهنگی یا ناکارآمدی در این دو بخش به مشکلات جدی در دستیابی به اهداف سازمان منجر میشود.
□مدیران معمولاً توانایی مدیریت مؤثر ۶ تا ۱۰ نفر کارمند را دارند. بنابراین، در ساختار سازمانی، سه سطح مدیریتی ارشد، میانی و عملیاتی تعریف میشود. مدیران ارشد (Top-level managers) شامل مدیران عالیرتبه سازمان مانند مدیرعامل و اعضای هیئتمدیره هستند که مسئول تعیین اهداف کلان، سیاستگذاری و برنامهریزی استراتژیک، تصمیمگیریهای بلندمدت و نظارت بر عملکرد کل سازمان هستند.
●مدیران میانی (Middle-level managers) نقش پل ارتباطی بین مدیران ارشد و مدیران عملیاتی را دارند. آنها مسئول اجرای استراتژیهای تعیینشده توسط مدیران ارشد در بخشهای سازمان هستند و بر عملکرد مدیران عملیاتی و کارکنان نظارت دارند. این مدیران با هماهنگی بین بخشهای مختلف سازمان، اطمینان حاصل میکنند که اهداف سازمانی بهدرستی دنبال میشوند.
○مدیران عملیاتی (First-line managers) مستقیم با کارکنان خط مقدم در ارتباط هستند و مسئول تخصیص وظایف، اطمینان از اجرای صحیح فرآیندها و نظارت بر فعالیتهای روزمره میباشند. به عنوان مثال، در یک بیمارستان مدیر اجرایی، مدیر پرستاری (مترون) و مدیر بخش داخلی؛ و در یک دانشکده، رییس دانشکده، معاون آموزشی و مدیر گروه به ترتیب مدیر ارشد، میانی و عملیاتی هستند. این ساختار سلسلهمراتبی با تقسیم وظایف و اختیارات، امکان تمرکز بر تصمیمگیریهای استراتژیک در سطوح بالا و اجرای مؤثر آنها در سطوح پایینتر را فراهم میسازد و به بهبود ارتباطات داخلی، افزایش بهرهوری و تحقق اهداف سازمانی کمک میکند.
■هیاتمدیره سازمان باید شرح وظایف مدیران سطوح مختلف را دقیق و نظاممند تدوین و شرایط احراز پستهای مدیریتی کلیدی را بر اساس شایستگیهای حرفهای، تخصصی و رفتاری تعیین کند. فرآیند انتخاب مدیران باید با دقت و شفاف انجام شود تا افراد دارای صلاحیت علمی، اخلاقی و شخصیتی متناسب با مسئولیتها برگزیده شوند. مدیران نقش مهمی در موفقیت یا شکست سازمان دارند. سازمانی که در آن مسئولیت بزرگ به کارمند کوچک (ناشایسته) و مسئولیت کوچک به کارمند بزرگ (شایسته) واگذار میشود، محکوم به شکست است.
24.04.202504:00
ترس شما از جاماندن بیهوده نیست؛ شاید واقعاً جا ماندهاید!
🖊️فیت هیل
*نشر:* گاهنامه مدیر
■فومو (FOMO: Fear of missing out) چیست؟ «فومو: ترس از جاماندن» احساسی است که ما را مدام نگران میکند مبادا انتخاب بهتری برای وقتگذرانی وجود داشته باشد و ما آن را از دست داده باشیم؛ یا اینکه دیگران، بدون حضور ما، مشغول خوشگذرانیاند و ما صرفاً تماشاگریم. این ترس اغلب با حسرتی همراه است که در فضای آنلاین تشدید میشود، جایی که مدام بهدنبال نشانههایی میگردیم که تأیید کنند در یک تجربهٔ لذتبخش حضور نداشتهایم. https://t.me/gahname_modir
□برداشت رایج از فومو و نگاه منفی به آن:
در ذهنیت عمومی و منابع روانشناسی اغلب بهعنوان نوعی اختلال رفتاری در نظر گرفته میشود:
• آن را با اضطراب، افسردگی و وابستگی افراطی به گوشیهای هوشمند مرتبط دانستهاند.
• میتواند توانایی ما را برای حضور کامل در لحظه تضعیف کند و ذهن را دائماً به جای دیگر بکشاند.
• فرد را در چرخهای از مقایسهٔ مداوم با دیگران، نارضایتی مزمن و احساس ناکافیبودن گرفتار میکند.
●تاریخچه و خاستگاه مفهوم فومو:
پاتریک مکگینیس، نویسنده و سخنران، کسی است که اصطلاح «ترس از جاماندن» را ابداع کرد؛ اما برخلاف تصور امروز، او این احساس را پدیدهای منفی نمیدانست. در دوران دانشجوییاش از شهری کوچک به دنیایی پر از فرصتها وارد شده بود و همین وفور امکانات او را حیرتزده کرده بود. مکگینیس میخواست همهچیز را تجربه کند و از هر دقیقهٔ زندگیاش بیشترین بهره را ببرد. از نظر او، فومو نه نشانهٔ کمبود، بلکه نشانهٔ فراوانی بود؛ دلیلی برای باور به اینکه زندگی میتواند متنوعتر و معنادارتر باشد.
○با گذشت زمان فومو جدیتر و منفیتر تلقی شد!
با گذشت زمان، فومو دیگر آن پدیدهٔ کنایهآمیزی نبود که مکگینیس در سال ۲۰۰۴ از آن سخن گفت. خودش هم تصور نمیکرد که سالها بعد، مردم با چنین جدیتی دربارهٔ «ترس از جاماندن» حرف بزنند. اما جهان واقعاً از آن زمان تغییر کرده است. رسانههای اجتماعی بهشکلی مداوم ما را متقاعد میکنند که همواره چیزی را از دست دادهایم. از سوی دیگر، فرهنگ رایج بهینهسازی و بهرهوری نیز این باور را تقویت کرده که میتوانیم زندگیمان را به شکلی رضایتبخش مدیریت کنیم.
■ظهور مفهوم JOMO (Joy of Missing Out)
در واکنش به فشارهای روانی و اجتماعی ناشی از فومو، در سالهای اخیر مفهومی تازه پا به عرصه گذاشته است: «جومو یا لذت از دست دادن». برخلاف فومو که با اضطراب و مقایسه همراه است، جومو دعوتی است به دلسپردن به تنهایی، آرامش، و انتخابهایی که ریشه در خواست شخصی دارند نه در انتظارات جمعی. این نگاه، نوعی کنش آگاهانه برای کنار زدن اضطراب اجتماعی است. تلاشی برای بازیابی اختیار در تصمیمگیری و رهایی از فشارهای دائمی دیدهشدن و همراستا بودن با جمع.
□جومو همیشه همراستا با رضایت نیست!
هر چند «لذت از دست دادن» یا همان جومو در نگاه اول منطقی و حتی رهاییبخش بهنظر میرسد، اما همیشه همراستا با رضایت درونی یا انتخاب آگاهانه نیست. مسئله اینجاست که آنچه در لحظه ترجیح میدهیم انجام دهیم، لزوماً بهترین راهنما برای آنچه باید انجام دهیم یا در آینده از آن لذت خواهیم برد نیست. برای بسیاری از ما، بهویژه افراد درونگرا، فعالیتهای اجتماعی، مواجهه با افراد ناآشنا، یا رفتن به مکانهای جدید ممکن است در ابتدا دافعهبرانگیز باشد. اما همین تجربههای ناآشنا اغلب بستر رشد، معنا و ارتباطاند. بدون ترس «از جاماندن» یا «از دستدادن»، ممکن است هیچگاه به سراغ این موقعیتها نرویم.
●باز تعریف فومو بهمثابه قطبنمایی برای تصمیمگیری آگاهانه
بیتردید، خلوتگزینی و تجربههای فردی میتوانند در بسیاری از مواقع عمیقاً آرامبخش و معنابخش باشند. اما این به آن معنا نیست که برای دستیابی به آرامش، باید از همهچیز کنار بکشیم. شاید بهجای سرکوب کردن فومو، بهتر باشد آن را چون قطبنمایی درونی در نظر بگیریم: نشانهای که به ما هشدار میدهد ممکن است در آستانهٔ از دست دادن چیزی ارزشمند باشیم. قرار نیست خودمان را به آب و آتش بزنیم و هر فرصتی را از ترس عقبماندن برباییم. ترس از جاماندن نباید فرمانروای زندگیمان باشد، اما، همانطور که پاتریک مکگینیس میگوید، میتواند «ضربهای آرام بر شانهمان» باشد؛ یادآوری که هستی ما موقتی است و باید آگاهانه انتخاب کنیم.
○تمایز بین دو نوع فومو:
مکگینیس دو نوع متفاوت از فومو را معرفی میکند که تمایزشان برای فهم بهتر این پدیده ضروری است:
🖊️فیت هیل
*نشر:* گاهنامه مدیر
■فومو (FOMO: Fear of missing out) چیست؟ «فومو: ترس از جاماندن» احساسی است که ما را مدام نگران میکند مبادا انتخاب بهتری برای وقتگذرانی وجود داشته باشد و ما آن را از دست داده باشیم؛ یا اینکه دیگران، بدون حضور ما، مشغول خوشگذرانیاند و ما صرفاً تماشاگریم. این ترس اغلب با حسرتی همراه است که در فضای آنلاین تشدید میشود، جایی که مدام بهدنبال نشانههایی میگردیم که تأیید کنند در یک تجربهٔ لذتبخش حضور نداشتهایم. https://t.me/gahname_modir
□برداشت رایج از فومو و نگاه منفی به آن:
در ذهنیت عمومی و منابع روانشناسی اغلب بهعنوان نوعی اختلال رفتاری در نظر گرفته میشود:
• آن را با اضطراب، افسردگی و وابستگی افراطی به گوشیهای هوشمند مرتبط دانستهاند.
• میتواند توانایی ما را برای حضور کامل در لحظه تضعیف کند و ذهن را دائماً به جای دیگر بکشاند.
• فرد را در چرخهای از مقایسهٔ مداوم با دیگران، نارضایتی مزمن و احساس ناکافیبودن گرفتار میکند.
●تاریخچه و خاستگاه مفهوم فومو:
پاتریک مکگینیس، نویسنده و سخنران، کسی است که اصطلاح «ترس از جاماندن» را ابداع کرد؛ اما برخلاف تصور امروز، او این احساس را پدیدهای منفی نمیدانست. در دوران دانشجوییاش از شهری کوچک به دنیایی پر از فرصتها وارد شده بود و همین وفور امکانات او را حیرتزده کرده بود. مکگینیس میخواست همهچیز را تجربه کند و از هر دقیقهٔ زندگیاش بیشترین بهره را ببرد. از نظر او، فومو نه نشانهٔ کمبود، بلکه نشانهٔ فراوانی بود؛ دلیلی برای باور به اینکه زندگی میتواند متنوعتر و معنادارتر باشد.
○با گذشت زمان فومو جدیتر و منفیتر تلقی شد!
با گذشت زمان، فومو دیگر آن پدیدهٔ کنایهآمیزی نبود که مکگینیس در سال ۲۰۰۴ از آن سخن گفت. خودش هم تصور نمیکرد که سالها بعد، مردم با چنین جدیتی دربارهٔ «ترس از جاماندن» حرف بزنند. اما جهان واقعاً از آن زمان تغییر کرده است. رسانههای اجتماعی بهشکلی مداوم ما را متقاعد میکنند که همواره چیزی را از دست دادهایم. از سوی دیگر، فرهنگ رایج بهینهسازی و بهرهوری نیز این باور را تقویت کرده که میتوانیم زندگیمان را به شکلی رضایتبخش مدیریت کنیم.
■ظهور مفهوم JOMO (Joy of Missing Out)
در واکنش به فشارهای روانی و اجتماعی ناشی از فومو، در سالهای اخیر مفهومی تازه پا به عرصه گذاشته است: «جومو یا لذت از دست دادن». برخلاف فومو که با اضطراب و مقایسه همراه است، جومو دعوتی است به دلسپردن به تنهایی، آرامش، و انتخابهایی که ریشه در خواست شخصی دارند نه در انتظارات جمعی. این نگاه، نوعی کنش آگاهانه برای کنار زدن اضطراب اجتماعی است. تلاشی برای بازیابی اختیار در تصمیمگیری و رهایی از فشارهای دائمی دیدهشدن و همراستا بودن با جمع.
□جومو همیشه همراستا با رضایت نیست!
هر چند «لذت از دست دادن» یا همان جومو در نگاه اول منطقی و حتی رهاییبخش بهنظر میرسد، اما همیشه همراستا با رضایت درونی یا انتخاب آگاهانه نیست. مسئله اینجاست که آنچه در لحظه ترجیح میدهیم انجام دهیم، لزوماً بهترین راهنما برای آنچه باید انجام دهیم یا در آینده از آن لذت خواهیم برد نیست. برای بسیاری از ما، بهویژه افراد درونگرا، فعالیتهای اجتماعی، مواجهه با افراد ناآشنا، یا رفتن به مکانهای جدید ممکن است در ابتدا دافعهبرانگیز باشد. اما همین تجربههای ناآشنا اغلب بستر رشد، معنا و ارتباطاند. بدون ترس «از جاماندن» یا «از دستدادن»، ممکن است هیچگاه به سراغ این موقعیتها نرویم.
●باز تعریف فومو بهمثابه قطبنمایی برای تصمیمگیری آگاهانه
بیتردید، خلوتگزینی و تجربههای فردی میتوانند در بسیاری از مواقع عمیقاً آرامبخش و معنابخش باشند. اما این به آن معنا نیست که برای دستیابی به آرامش، باید از همهچیز کنار بکشیم. شاید بهجای سرکوب کردن فومو، بهتر باشد آن را چون قطبنمایی درونی در نظر بگیریم: نشانهای که به ما هشدار میدهد ممکن است در آستانهٔ از دست دادن چیزی ارزشمند باشیم. قرار نیست خودمان را به آب و آتش بزنیم و هر فرصتی را از ترس عقبماندن برباییم. ترس از جاماندن نباید فرمانروای زندگیمان باشد، اما، همانطور که پاتریک مکگینیس میگوید، میتواند «ضربهای آرام بر شانهمان» باشد؛ یادآوری که هستی ما موقتی است و باید آگاهانه انتخاب کنیم.
○تمایز بین دو نوع فومو:
مکگینیس دو نوع متفاوت از فومو را معرفی میکند که تمایزشان برای فهم بهتر این پدیده ضروری است:
22.04.202503:30
چگونه جوامع یادگیری درونسازمانی ایجاد کنیم؟
🖊مینا خوئینی
🔴در دنیای پویای کسبوکار امروز، یادگیری سازمانی دیگر صرفاً به دورههای آموزشی رسمی محدود نمیشود. یکی از روندهاي مهم سال ۲۰۲۵، ایجاد جوامع یادگیری درونسازمانی است؛ فضاهایی زنده، تعاملی و رشدآفرین که در آن کارکنان از یکدیگر یاد میگیرند، تجربیات را به اشتراک میگذارند و مهارتهای خود را توسعه میدهند.
https://t.me/rahname_modir
🟢جوامع یادگیری چیست؟
جامعهی یادگیری، گروهی از افراد درون سازمان است که با هدف یادگیری و رشد حرفهای گرد هم میآیند. این جوامع میتوانند حول موضوعات مشخصی شکل بگیرند؛ مانند رهبری، نوآوری، تجربه مشتری، یا توسعه فردی. برخلاف آموزشهای رسمی، در این فضاها همه یاد میگیرند و همه آموزش میدهند.
🔵مزایای جوامع یادگیری برای سازمان
- تقویت یادگیری مداوم و فرهنگ رشد
- تبادل دانش عملی میان کارکنان
- افزایش انگیزه و حس تعلق سازمانی
- توسعه رهبری از پایین به بالا (bottom-up)
- ایجاد پیوندهای بینواحدی و کاهش سیلوهای ارتباطی
🟤مراحل عملی برای ایجاد جامعهی یادگیری درونسازمانی
۱. نیازسنجی و شناسایی دغدغههای مشترک
با استفاده از نظرسنجی، گفتوگو با مدیران و کوچها، موضوعات محوری برای یادگیری را استخراج کنید.
۲. طراحی ساختار اولیه
هدف جامعه، چارچوب جلسات، دفعات برگزاری، ابزار ارتباطی (مثلاً گروه در Teams یا پلتفرم داخلی) را مشخص کنید.
۳. انتخاب تسهیلگر (Facilitator)
حضور یک کوچ یا تسهیلگر برای شروع و نگهداشت پویایی گروه بسیار مؤثر است، اما نقش او باید هدایتگر باشد، نه آموزگار.
۴. دعوت از اعضا و شروع تدریجی
اعضا را داوطلبانه یا از طریق دعوتنامه رسمی دعوت کنید. بهتر است گروه در ابتدا کوچک و چابک باشد.
۵. استفاده از روشهای یادگیری فعال
مانند: گفتوگوی موردی، همآموزی (Peer Coaching)، تمرینهای عملی، دعوت از مهمان، یا بازیسازی.
۶. مستندسازی و بهاشتراکگذاری آموختهها
خلاصهی مباحث و تجربیات هر جلسه را ثبت و در اختیار سایر کارکنان قرار دهید تا یادگیری گسترش یابد.
۷. بازخوردگیری و بهبود مستمر
با دریافت بازخورد از اعضا، کیفیت و اثربخشی جامعهی یادگیری را بهروز نگه دارید.
🟠نمونههایی خلاقانه از شکلگیری جوامع یادگیری در سازمانها
برای اینکه جوامع یادگیری مؤثر و جذاب باشند، بهتر است از قالبهای سنتی فاصله بگیرند و بر پایه خلاقیت، مشارکت و تجربه طراحی شوند. در ادامه چند مثال الهامبخش میآید:
🔹صبحانههای یادگیری (Learning Breakfasts):
کارکنان از واحدهای مختلف گرد هم میآیند، صبحانه میخورند و دربارهی یک موضوع حرفهای بهصورت آزاد گفتوگو میکنند. محیط غیررسمی ولی هدفمند است.
🔸کلوبهای کتاب با رویکرد اجرایی:
هر ماه یک کتاب کوتاه خوانده میشود، سپس اعضا باید یک نکته از آن را در کارشان اجرا کنند و تجربهشان را به اشتراک بگذارند.
🔹کافه کوچ (Coaching Café):
در جلساتی صمیمی، اعضا دربارهی چالشهای کاری و رشد فردی گفتوگو میکنند؛ تسهیلگر نقش کوچ را ایفا میکند.
🔸حلقههای یادگیری بینواحدی:
واحدهای مختلف تجربیات موفق خود را به اشتراک میگذارند، که به شکلگیری زبان مشترک و شبکهسازی داخلی کمک میکند.
- یادگیری مبتنی بر پروژه:
اعضا حول یک پروژه واقعی جمع میشوند، از هم یاد میگیرند و به حل یک چالش میپردازند؛ یادگیری در دل عمل شکل میگیرد.
🟡ایجاد جوامع یادگیری، سرمایهگذاری روی فرهنگ یادگیری مداوم درون سازمان است. این فضاها، نه تنها مهارت و دانش کارکنان را افزایش میدهند، بلکه به سازمانها کمک میکنند تا در مسیر تحول و نوآوری، چابکتر و انسانیتر عمل کنند.
---------
راهنامه مدیر = راهنمای عمل
--------------------
👩💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👨💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
👨💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
🖊مینا خوئینی
🔴در دنیای پویای کسبوکار امروز، یادگیری سازمانی دیگر صرفاً به دورههای آموزشی رسمی محدود نمیشود. یکی از روندهاي مهم سال ۲۰۲۵، ایجاد جوامع یادگیری درونسازمانی است؛ فضاهایی زنده، تعاملی و رشدآفرین که در آن کارکنان از یکدیگر یاد میگیرند، تجربیات را به اشتراک میگذارند و مهارتهای خود را توسعه میدهند.
https://t.me/rahname_modir
🟢جوامع یادگیری چیست؟
جامعهی یادگیری، گروهی از افراد درون سازمان است که با هدف یادگیری و رشد حرفهای گرد هم میآیند. این جوامع میتوانند حول موضوعات مشخصی شکل بگیرند؛ مانند رهبری، نوآوری، تجربه مشتری، یا توسعه فردی. برخلاف آموزشهای رسمی، در این فضاها همه یاد میگیرند و همه آموزش میدهند.
🔵مزایای جوامع یادگیری برای سازمان
- تقویت یادگیری مداوم و فرهنگ رشد
- تبادل دانش عملی میان کارکنان
- افزایش انگیزه و حس تعلق سازمانی
- توسعه رهبری از پایین به بالا (bottom-up)
- ایجاد پیوندهای بینواحدی و کاهش سیلوهای ارتباطی
🟤مراحل عملی برای ایجاد جامعهی یادگیری درونسازمانی
۱. نیازسنجی و شناسایی دغدغههای مشترک
با استفاده از نظرسنجی، گفتوگو با مدیران و کوچها، موضوعات محوری برای یادگیری را استخراج کنید.
۲. طراحی ساختار اولیه
هدف جامعه، چارچوب جلسات، دفعات برگزاری، ابزار ارتباطی (مثلاً گروه در Teams یا پلتفرم داخلی) را مشخص کنید.
۳. انتخاب تسهیلگر (Facilitator)
حضور یک کوچ یا تسهیلگر برای شروع و نگهداشت پویایی گروه بسیار مؤثر است، اما نقش او باید هدایتگر باشد، نه آموزگار.
۴. دعوت از اعضا و شروع تدریجی
اعضا را داوطلبانه یا از طریق دعوتنامه رسمی دعوت کنید. بهتر است گروه در ابتدا کوچک و چابک باشد.
۵. استفاده از روشهای یادگیری فعال
مانند: گفتوگوی موردی، همآموزی (Peer Coaching)، تمرینهای عملی، دعوت از مهمان، یا بازیسازی.
۶. مستندسازی و بهاشتراکگذاری آموختهها
خلاصهی مباحث و تجربیات هر جلسه را ثبت و در اختیار سایر کارکنان قرار دهید تا یادگیری گسترش یابد.
۷. بازخوردگیری و بهبود مستمر
با دریافت بازخورد از اعضا، کیفیت و اثربخشی جامعهی یادگیری را بهروز نگه دارید.
🟠نمونههایی خلاقانه از شکلگیری جوامع یادگیری در سازمانها
برای اینکه جوامع یادگیری مؤثر و جذاب باشند، بهتر است از قالبهای سنتی فاصله بگیرند و بر پایه خلاقیت، مشارکت و تجربه طراحی شوند. در ادامه چند مثال الهامبخش میآید:
🔹صبحانههای یادگیری (Learning Breakfasts):
کارکنان از واحدهای مختلف گرد هم میآیند، صبحانه میخورند و دربارهی یک موضوع حرفهای بهصورت آزاد گفتوگو میکنند. محیط غیررسمی ولی هدفمند است.
🔸کلوبهای کتاب با رویکرد اجرایی:
هر ماه یک کتاب کوتاه خوانده میشود، سپس اعضا باید یک نکته از آن را در کارشان اجرا کنند و تجربهشان را به اشتراک بگذارند.
🔹کافه کوچ (Coaching Café):
در جلساتی صمیمی، اعضا دربارهی چالشهای کاری و رشد فردی گفتوگو میکنند؛ تسهیلگر نقش کوچ را ایفا میکند.
🔸حلقههای یادگیری بینواحدی:
واحدهای مختلف تجربیات موفق خود را به اشتراک میگذارند، که به شکلگیری زبان مشترک و شبکهسازی داخلی کمک میکند.
- یادگیری مبتنی بر پروژه:
اعضا حول یک پروژه واقعی جمع میشوند، از هم یاد میگیرند و به حل یک چالش میپردازند؛ یادگیری در دل عمل شکل میگیرد.
🟡ایجاد جوامع یادگیری، سرمایهگذاری روی فرهنگ یادگیری مداوم درون سازمان است. این فضاها، نه تنها مهارت و دانش کارکنان را افزایش میدهند، بلکه به سازمانها کمک میکنند تا در مسیر تحول و نوآوری، چابکتر و انسانیتر عمل کنند.
---------
راهنامه مدیر = راهنمای عمل
--------------------
👩💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👨💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
👨💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
21.04.202502:32
○متاسفانه یا خوشبختانه، تمام بیشعورها مثل هم نیستند. به همین دلیل، آشنا شدن با برخی از انواع آن ها می تواند در تشخیص یا درمان بیشعوری – چه در خودتان و چه در دیگران – راهگشا باشد. خوب، بیایید سری به این دسته بندی بزنیم:
*۱. بیشعورهای تمام قد*
این افراد در هر موقعیت، مکان و وضعی که باشند، با بیشعوری خود به دیگران آسیب می رسانند. افرادی که در این دسته قرار می گیرند، معمولا تا آخر عمرشان بیشعور باقی می مانند و هرگز زیر بار بیشعوری خودشان نمی روند.
*۲. بیشعورهای دمدمی*
افرادی که در این دسته قرار می گیرند فقط در شرایط خاصی بیشعوری خودشان را بروز می دهند. در واقع، خوبی و مهربانی آن ها فقط تا زمانی دوام می آورد که کسی منافعشان را به خطر نیندازد.
*۳. بیشعورهای مخفی مهربان*
فرایند شناسایی این بیشعورها بسیار سخت است. چون آن ها به خوبی خودشان را زیر شخصیت یک فرد باشعور مهربان پنهان کرده اند. چنین افرادی هر چه که دلشان می خواهد نثار دیگران می کنند و در انتها می گویند: «جدی گرفتی؟ شوخی کردم!» پشت سر شما هر چه بخواهند می گویند و وقتی دستشان رو شود به شما می گویند: «منظورم را درست متوجه نشدی!» آنها استاد این هستند که خودشان را بری از خطا و شما را فردی ظالم یا خطاکار جلوه دهند. معمولا خیلی راحت عذرخواهی می کنند، اشکشان دم مشکشان است و از احساسات دیگران، نهایت بهره را می برند. مقدار آسیبی که این افراد به دیگران می زنند از بیشعورهای تمام قد هم بدتر و عمیق تر است. آنها می توانند یک فرد سالم را به بیماری روانی تبدیل کنند و بعد بدون کوچک ترین احساس تاسفی، او را نادیده بگیرند.
*۴. بیشعورهای مخفی بدجنس*
این دسته از بیشعورها، حال و حوصله بیشعورهای مخفی مهربان را ندارند. آن ها صبر می کنند و باز هم صبر می کنند و در لحظه ای که هیچ وقت فکرش را نمی کردید از پشت خنجر بارانتان می کنند. موفقیت شما خاری در چشمانشان است. اگر بخندید، ناراحت می شوند، وقتی اندوهگین هستید، جشن می گیرند و تمام تلاششان را می کنند تا برایتان دشمن بتراشند. آن ها به طور غیرمستقیم به شما حمله می کنند و تا زمانی که کاملا از هستی ساقط نشوید، ول کن ماجرا نیستند. بیشعورهای مخفی بدجنس، عاشق نصیحت کردن دیگران هستند و اگر میدان پیدا کنند، انواع و اقسام برچسب ها را به شما می زنند.
*۵. بیشعورهای دردسرساز*
چنین افرادی در ظاهر بسیار مردم دار، مهربان و خوش برخورد هستند. اما در حقیقت، تمام تلاششان را برای بالا کشیدن خودشان و زجر دادن دیگران به کار می گیرند. آن ها از افرادی که تمایلی به ایجاد دردسر یا شکایت ندارند استفاده می کنند تا قدرت مورد نظرشان را به دست بیاورند. بیشعورهای دردسرساز از آداب و رسوم، دین، معنویت، وطن پرستی، حق فرزند، حق والدین و حتی حق همسایگی به عنوان اهرم های فشار روی دیگران نهایت بهره را می برند. آن ها با تظاهر به انجام کارهای خوب، دیگران را بد، بی دین، فراری از بنیاد خانواده و حتی نمک نشناس جلوه می دهند.
*۶. بیشعورهای عشق قدرت*
تاریخ، چه در دوران باستان و در دوره معاصر، سرشار از بیشعورهای عشق قدرت است. آن ها همه چیز و همه کس را فدای رسیدن به قدرت می کنند و از هیچ تلاشی برای نابود کردن دیگران فرو گذار نخواهند شد. بیشعورهای عشق قدرت، دوست دارند دیگران به آن ها خدمت کنند. مفهوم هایی مانند خانواده، عشق، کار و تجارت، تنها تا زمانی برای آن ها معنا دارند که قدرت و اختیار کامل همه چیز در دستشان باشد. در غیر این صورت، انتقامی سخت از فرد معترض می گیرند و کاری می کنند که دیگر نتواند از جایش بلند شود. چنین افرادی استاد این هستند که یک عالمه حرف بزنند اما در انتها هیچ حرفی نزنند!
*۷. بیشعورهای معترض*
برای این دست از بیشعورها، جنبش های مدنی و تظاهرات صلح جویانه بهترین فضا برای نشان دادن اعتراضشان به هیچ چیز است! آن ها دوست دارند خودشان را فردی معترض و فعال اجتماعی جلوه دهند و با این کارشان اعتراضهای هدفمند دیگران را به ورطه نابودی بکشانند. بیشعورهای معترض، در هر چیزی زیاده روی می کنند و تا زمانی که جایی را به آتش نکشند، شیشه های مکان های عمومی را پایین نیاورند و یکی دو نفر را کتک نزنند آرام نمی گیرند! چنین افرادی در صف اول هر نوع اعتراضی که فکرش را بکنید حاضر می شوند اما به درستی نمی دانند که چرا باید اعتراض کنند. همین موضوع باعث می شود که آن ها بدون توجه به شرایط جامعه، اسباب زحمت مردم عادی را فراهم کنند.
*۸. بیشعورهای افراطی*
این دسته از بیشعورها با دست گذاشتن روی مسائل حساسی مانند دین و مذهب، سعی می کنند گونه ای تازه از زورگویی را به نمایش بگذارند. چنین افرادی از دین به نفع خودشان بهره برداری می کنند و اگر کسی ندایی برخواسته از مخالفت را سر دهد او را بی دین و حتی دشمن خدا به شمار می آورند. در حالی که نه دین و نه خدا در این ماجرا نقشی ندارند.
*۱. بیشعورهای تمام قد*
این افراد در هر موقعیت، مکان و وضعی که باشند، با بیشعوری خود به دیگران آسیب می رسانند. افرادی که در این دسته قرار می گیرند، معمولا تا آخر عمرشان بیشعور باقی می مانند و هرگز زیر بار بیشعوری خودشان نمی روند.
*۲. بیشعورهای دمدمی*
افرادی که در این دسته قرار می گیرند فقط در شرایط خاصی بیشعوری خودشان را بروز می دهند. در واقع، خوبی و مهربانی آن ها فقط تا زمانی دوام می آورد که کسی منافعشان را به خطر نیندازد.
*۳. بیشعورهای مخفی مهربان*
فرایند شناسایی این بیشعورها بسیار سخت است. چون آن ها به خوبی خودشان را زیر شخصیت یک فرد باشعور مهربان پنهان کرده اند. چنین افرادی هر چه که دلشان می خواهد نثار دیگران می کنند و در انتها می گویند: «جدی گرفتی؟ شوخی کردم!» پشت سر شما هر چه بخواهند می گویند و وقتی دستشان رو شود به شما می گویند: «منظورم را درست متوجه نشدی!» آنها استاد این هستند که خودشان را بری از خطا و شما را فردی ظالم یا خطاکار جلوه دهند. معمولا خیلی راحت عذرخواهی می کنند، اشکشان دم مشکشان است و از احساسات دیگران، نهایت بهره را می برند. مقدار آسیبی که این افراد به دیگران می زنند از بیشعورهای تمام قد هم بدتر و عمیق تر است. آنها می توانند یک فرد سالم را به بیماری روانی تبدیل کنند و بعد بدون کوچک ترین احساس تاسفی، او را نادیده بگیرند.
*۴. بیشعورهای مخفی بدجنس*
این دسته از بیشعورها، حال و حوصله بیشعورهای مخفی مهربان را ندارند. آن ها صبر می کنند و باز هم صبر می کنند و در لحظه ای که هیچ وقت فکرش را نمی کردید از پشت خنجر بارانتان می کنند. موفقیت شما خاری در چشمانشان است. اگر بخندید، ناراحت می شوند، وقتی اندوهگین هستید، جشن می گیرند و تمام تلاششان را می کنند تا برایتان دشمن بتراشند. آن ها به طور غیرمستقیم به شما حمله می کنند و تا زمانی که کاملا از هستی ساقط نشوید، ول کن ماجرا نیستند. بیشعورهای مخفی بدجنس، عاشق نصیحت کردن دیگران هستند و اگر میدان پیدا کنند، انواع و اقسام برچسب ها را به شما می زنند.
*۵. بیشعورهای دردسرساز*
چنین افرادی در ظاهر بسیار مردم دار، مهربان و خوش برخورد هستند. اما در حقیقت، تمام تلاششان را برای بالا کشیدن خودشان و زجر دادن دیگران به کار می گیرند. آن ها از افرادی که تمایلی به ایجاد دردسر یا شکایت ندارند استفاده می کنند تا قدرت مورد نظرشان را به دست بیاورند. بیشعورهای دردسرساز از آداب و رسوم، دین، معنویت، وطن پرستی، حق فرزند، حق والدین و حتی حق همسایگی به عنوان اهرم های فشار روی دیگران نهایت بهره را می برند. آن ها با تظاهر به انجام کارهای خوب، دیگران را بد، بی دین، فراری از بنیاد خانواده و حتی نمک نشناس جلوه می دهند.
*۶. بیشعورهای عشق قدرت*
تاریخ، چه در دوران باستان و در دوره معاصر، سرشار از بیشعورهای عشق قدرت است. آن ها همه چیز و همه کس را فدای رسیدن به قدرت می کنند و از هیچ تلاشی برای نابود کردن دیگران فرو گذار نخواهند شد. بیشعورهای عشق قدرت، دوست دارند دیگران به آن ها خدمت کنند. مفهوم هایی مانند خانواده، عشق، کار و تجارت، تنها تا زمانی برای آن ها معنا دارند که قدرت و اختیار کامل همه چیز در دستشان باشد. در غیر این صورت، انتقامی سخت از فرد معترض می گیرند و کاری می کنند که دیگر نتواند از جایش بلند شود. چنین افرادی استاد این هستند که یک عالمه حرف بزنند اما در انتها هیچ حرفی نزنند!
*۷. بیشعورهای معترض*
برای این دست از بیشعورها، جنبش های مدنی و تظاهرات صلح جویانه بهترین فضا برای نشان دادن اعتراضشان به هیچ چیز است! آن ها دوست دارند خودشان را فردی معترض و فعال اجتماعی جلوه دهند و با این کارشان اعتراضهای هدفمند دیگران را به ورطه نابودی بکشانند. بیشعورهای معترض، در هر چیزی زیاده روی می کنند و تا زمانی که جایی را به آتش نکشند، شیشه های مکان های عمومی را پایین نیاورند و یکی دو نفر را کتک نزنند آرام نمی گیرند! چنین افرادی در صف اول هر نوع اعتراضی که فکرش را بکنید حاضر می شوند اما به درستی نمی دانند که چرا باید اعتراض کنند. همین موضوع باعث می شود که آن ها بدون توجه به شرایط جامعه، اسباب زحمت مردم عادی را فراهم کنند.
*۸. بیشعورهای افراطی*
این دسته از بیشعورها با دست گذاشتن روی مسائل حساسی مانند دین و مذهب، سعی می کنند گونه ای تازه از زورگویی را به نمایش بگذارند. چنین افرادی از دین به نفع خودشان بهره برداری می کنند و اگر کسی ندایی برخواسته از مخالفت را سر دهد او را بی دین و حتی دشمن خدا به شمار می آورند. در حالی که نه دین و نه خدا در این ماجرا نقشی ندارند.
28.04.202502:38
🎥مهارت های مدیران
#آموزش
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
#آموزش
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
26.04.202502:11
○در این راستا، مطالعه کتاب "مبانی مدیریت" (Fundamentals of Management) نوشته استفن رابینز (Stephen Robbins) به اساتید، دانشجویان، مدیران و کارکنان پیشنهاد میشود.
■همچنین، تماشای ویدئوی زیر میتواند به درک بهتر این مفاهیم کمک کند.
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
■همچنین، تماشای ویدئوی زیر میتواند به درک بهتر این مفاهیم کمک کند.
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
25.04.202502:48
□در این راستا، مطالعه کتاب مدیریت (Management) نوشته هارولد کونتز (Harold Koontz) به اساتید، دانشجویان، مدیران و کارکنان توصیه میشود.
●همچنین، تماشای ویدئوی زیر میتواند به درک بهتر این مفاهیم کمک کند.
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
●همچنین، تماشای ویدئوی زیر میتواند به درک بهتر این مفاهیم کمک کند.
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
24.04.202504:00
۱. فوموی آرزومندانه (Aspirational FOMO): یعنی وقتی تجربهای هیجانانگیز یا جالب را کشف میکنید، تجربهای که میتواند زندگی شما را غنیتر کند و پاداش آن در مغز شما دوپامین آزاد میکند.
۲. فوموی گلهای (Herd FOMO): این نوع بیشتر به ترس از طرد شدن از جمع مربوط است و واکنش «جنگ یا گریز» را در شما فعال میکند. اگر دیگران تجربههای جالب و لذتبخش دارند و ما در آن غایبیم، سیستم عصبیمان ممکن است با واکنشهایی نظیر اضطراب، تپش قلب یا تعریق واکنش نشان دهد.
■فوموی آرزومندانه: ابزاری برای شناخت خود
مکگینیس توصیه میکند که باید به فوموی نوع اول میدان داد و از دومی تا حد امکان فاصله گرفت. فهم درست از فوموی آرزومندانه میتواند محرکی مثبت باشد و باعث میشود:
• از راحتطلبی فاصله بگیریم و به تجربههایی روی بیاوریم که شاید مهمترین لحظات زندگیمان باشند.
• بهتر بفهمیم از چه چیزی لذت میبریم، چه کاری مهم است و چه کاری ارزش وقتگذاشتن دارد.
• دنبال آن نباشیم که رزومهٔ اجتماعیمان را با سرگرمیها پر کنیم تا به نظر برسد که خوش میگذرانیم.
• ارتباطهای عمیقتری بسازیم و زندگی آگاهانهتری را تجربه کنیم.
*منبع:* ترجمان. خلاصه شده.
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
۲. فوموی گلهای (Herd FOMO): این نوع بیشتر به ترس از طرد شدن از جمع مربوط است و واکنش «جنگ یا گریز» را در شما فعال میکند. اگر دیگران تجربههای جالب و لذتبخش دارند و ما در آن غایبیم، سیستم عصبیمان ممکن است با واکنشهایی نظیر اضطراب، تپش قلب یا تعریق واکنش نشان دهد.
■فوموی آرزومندانه: ابزاری برای شناخت خود
مکگینیس توصیه میکند که باید به فوموی نوع اول میدان داد و از دومی تا حد امکان فاصله گرفت. فهم درست از فوموی آرزومندانه میتواند محرکی مثبت باشد و باعث میشود:
• از راحتطلبی فاصله بگیریم و به تجربههایی روی بیاوریم که شاید مهمترین لحظات زندگیمان باشند.
• بهتر بفهمیم از چه چیزی لذت میبریم، چه کاری مهم است و چه کاری ارزش وقتگذاشتن دارد.
• دنبال آن نباشیم که رزومهٔ اجتماعیمان را با سرگرمیها پر کنیم تا به نظر برسد که خوش میگذرانیم.
• ارتباطهای عمیقتری بسازیم و زندگی آگاهانهتری را تجربه کنیم.
*منبع:* ترجمان. خلاصه شده.
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
22.04.202503:16
○روابط عاشقانه یکی از پیچیدهترین میادین نظریه ذهناند. چون در این نوع ارتباط، فقط رفتار نیست که اهمیت دارد، بلکه «تفسیر رفتار» تعیینکننده احساس، تصمیم و تعهد است. عاشق بودن یعنی تلاش مداوم برای فهمیدن اینکه دیگری چه میخواهد، چه احساسی دارد، چه چیزی او را میآزارد یا خوشحال میکند. این تلاشها اغلب در سکوت و بدون کلام انجام میشوند؛ با نگاه، با توجه، یا حتی با بیتوجهی. اما مشکل از جایی شروع میشود که هر نشانهای بیشازحد تحلیل میشود: «چرا دیر جواب داد؟»، «چرا حالش خوب نیست؟»، «آیا دیگر دوستم ندارد؟»
○نظریه ذهن در رابطه عاشقانه اگر بیوقفه فعال باشد، میتواند رابطه را به سمت خستگی احساسی و سوءتفاهمهای مزمن ببرد. گاهی سادهترین جمله، پیچیدهترین فرضیهها را فعال میکند. در چنین شرایطی، گفتوگو جای خودش را به حدسوگمان میدهد، و رابطه به میدان شطرنجی تبدیل میشود که هیچکس نمیبرد. راه نجات، نه خاموشکردن نظریه ذهن، بلکه تعادل بین پیشبینی و پرسیدن است. اینکه بپذیریم هیچ رابطهای با ذهنخوانی پیش نمیرود؛ بلکه با گفتوگوی صادقانه و پذیرش تفاوتهاست که رشد میکند. رابطهای سالم، از نظریه ذهن بهعنوان ابزار درک استفاده میکند، نه ابزار کنترل.
■نظریه ذهن ابزاری بیطرف است؛ اما بسته به نیت استفادهکننده، میتواند به مهربانترین شکل همدلی یا خطرناکترین ابزار سلطه بدل شود. کسانی که تمایل به کنترل دیگران دارند، اغلب نظریه ذهن را برای پیشبینی نقاط ضعف، ترسها، و واکنشهای افراد دیگر بهکار میگیرند. آنها دقیقاً میدانند کی تعریف کنند، کی عذرخواهی کنند، و کی سکوت سنگینشان را بهعنوان ابزار تهدید بهکار ببرند. در روابط سمی، اغلب طرف کنترلگر با جملاتی مثل «میدونم الآن چی تو فکرت میگذره» یا «تو همیشه همینطوری هستی» سعی میکنه تصویر ذهنی طرف مقابل رو مصادره کنه.
□در واقع، این افراد با استفاده از نسخهی تحریفشدهای از نظریه ذهن، مرزهای روانی دیگری را تضعیف میکنند. قربانی بهمرور دچار سردرگمی میشود، چون نمیداند چه احساسی از خودش است و چه احساسی توسط دیگری به او تحمیل شده. این نوع سوءاستفاده، که به آن (Gaslighting) هم میگویند، در بلندمدت میتواند باعث اختلال هویت، اضطراب شدید و حتی افسردگی شود. برای محافظت، آموزش عمومی دربارهی نظریه ذهن، شناخت مرزهای روانی، و تقویت مهارت «ابراز مستقیم احساسات» ضروری است. نظریه ذهن سالم، همدلی میسازد؛ اما نظریه ذهن بیمار، دامی از پیشفرضهای سلطهگرانه خواهد بود.
*منبع:* سایت یک پزشک
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
○نظریه ذهن در رابطه عاشقانه اگر بیوقفه فعال باشد، میتواند رابطه را به سمت خستگی احساسی و سوءتفاهمهای مزمن ببرد. گاهی سادهترین جمله، پیچیدهترین فرضیهها را فعال میکند. در چنین شرایطی، گفتوگو جای خودش را به حدسوگمان میدهد، و رابطه به میدان شطرنجی تبدیل میشود که هیچکس نمیبرد. راه نجات، نه خاموشکردن نظریه ذهن، بلکه تعادل بین پیشبینی و پرسیدن است. اینکه بپذیریم هیچ رابطهای با ذهنخوانی پیش نمیرود؛ بلکه با گفتوگوی صادقانه و پذیرش تفاوتهاست که رشد میکند. رابطهای سالم، از نظریه ذهن بهعنوان ابزار درک استفاده میکند، نه ابزار کنترل.
■نظریه ذهن ابزاری بیطرف است؛ اما بسته به نیت استفادهکننده، میتواند به مهربانترین شکل همدلی یا خطرناکترین ابزار سلطه بدل شود. کسانی که تمایل به کنترل دیگران دارند، اغلب نظریه ذهن را برای پیشبینی نقاط ضعف، ترسها، و واکنشهای افراد دیگر بهکار میگیرند. آنها دقیقاً میدانند کی تعریف کنند، کی عذرخواهی کنند، و کی سکوت سنگینشان را بهعنوان ابزار تهدید بهکار ببرند. در روابط سمی، اغلب طرف کنترلگر با جملاتی مثل «میدونم الآن چی تو فکرت میگذره» یا «تو همیشه همینطوری هستی» سعی میکنه تصویر ذهنی طرف مقابل رو مصادره کنه.
□در واقع، این افراد با استفاده از نسخهی تحریفشدهای از نظریه ذهن، مرزهای روانی دیگری را تضعیف میکنند. قربانی بهمرور دچار سردرگمی میشود، چون نمیداند چه احساسی از خودش است و چه احساسی توسط دیگری به او تحمیل شده. این نوع سوءاستفاده، که به آن (Gaslighting) هم میگویند، در بلندمدت میتواند باعث اختلال هویت، اضطراب شدید و حتی افسردگی شود. برای محافظت، آموزش عمومی دربارهی نظریه ذهن، شناخت مرزهای روانی، و تقویت مهارت «ابراز مستقیم احساسات» ضروری است. نظریه ذهن سالم، همدلی میسازد؛ اما نظریه ذهن بیمار، دامی از پیشفرضهای سلطهگرانه خواهد بود.
*منبع:* سایت یک پزشک
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
21.04.202502:32
بیشعورهای تاجر، کارمندانشان را با یک بشکن اخراج می کنند تا پسر عمو، دختر عمه یا فک و فامیل بیشعورتر از خودشان را استخدام کنند.
●وقتی این بیشعورهای تاجر سر از سازمان های بزرگ درمی آورند ادعاهایی می کنند که دود از سر آدم بلند می شود. مثلا می گویند قیرپاشی در بیابان های بکر و جزغاله کردن حیاط وحش آنجا، یکی از راه های حفظ آب های زیرزمینی است که باعث رشد گیاهان بیشتر در آن بیابان شنی می شود! وقتی هم که کارشناس های با تجربه که ریه هایشان پر از گچ و خاک کلاس های درس است و دیگر عینک ذره بینی هم جوابگوی چشمانشان نیست به آن ها می گویند که افکارشان اشتباه است، بیشعوری را به حد اعلا می رسانند و زیرآب آن استاد و امثال او را می زنند تا دیگر کسی جرات نکند در مقابل این حجم عظیم از بیشعوری آن ها قد علم کند.
○چالش قرن! بیشعورهایی که معلم می شوند.
معلمی شغلی بسیار ارزشمند است که جامعه را به سمت پیشرفت سوق می دهد. با این وجود در عصری که ما زندگی می کنیم و با وجود تلاش های بیشتری که برای کسب علم و دانش صورت می گیرد، بچه ها بی سوادتر از گذشته شده اند. دلیل این مشکل، بیشعورهایی هستند که اکنون در جایگاه یک معلم، حکمرانی می کنند. این بیشعورها با پایین کشیدن ارزش معلم و آموزش، بچه ها را از مدرسه و دانشگاه فراری می دهند. آن ها اسم زورگویی، حماقت و بازی های غیر قابل تحملی که بر سر بچه های بینوا درمی آورند را شیوه نوین آموزش گذاشته اند و سوار بر خر مرادشان روی آینده بچه ها جولان می دهند.
■در گذشته، وقتی یک بچه از دوره ابتدایی فارغ التحصیل می شد، دست کم می توانست بخواند و بنویسد. اما اکنون، بچه ای که از دوره اول مدرسه اش فارغ التحصیل می شود نه توانایی خواندن و نوشتن دارد و نه دیگر اعصابی برایش باقی مانده که بخواهد اینها را در ادامه دوران تحصیلش بیاموزد. بیشعورهای معلم نما، جای معلم های باشعور را گرفته اند. آن ها حتی در سازمان آموزش و پرورش هم رخنه کرده اند و کتاب های آموزشی بی سروته را برای تدریس تنظیم می کنند.
□رسانه و بیشعورهای ماندگار
رسانه ها می توانند به طور مستقیم در ذهن مردم نفوذ کنند. متاسفانه این قدرت بزرگ به دست بیشعورها افتاده است. آن ها راست را دروغ جلوه می دهند، سفید را سیاه معرفی می کنند و یک محصول بی کیفیت را به عنوان داروی شفابخش قرن به خوردتان می دهند. البته آنها بی طرف هستند. یعنی به هنگام مناظره های سیاسی، طرف هیچ حزب و نهادی را نمی گیرند – چون قبلا طرف یک نفر را گرفته اند – به هنگام مناسبات ملی سر از پا نمی شناسند – چون این مناسبت به نفع یک حزب خاص است – و در کل همه تلاششان را برای نشان دادن راه راست به مردم می کنند چون راه راست مدنظرشان از کوچه آن ها می گذرد.
●آن ها به خودشان جایزه می دهند، از بیشعورهای اعظم قدردانی می کنند و خودشان را افرادی ماندگار و معروف در نظر می گیرند. در حالی که عصاره تمام کارهایشان تنها یک چیز است؛ منحرف کردن ذهن مردم و فروختن چیزهایی که ارزش یک ثانیه فکر کردن را هم ندارند.
○چگونه بیشعوری خودمان را درمان کنیم؟
اولین و بزرگ ترین قدمی که باید برای درمان بیشعوری خودمان برداریم این است که بپذیریم بیشعور هستیم. تا زمانی که فکر کنیم «بیشعوری» نوعی توهین است نه بیماری، نمی توانیم راهی برای درمان خودمان بیابیم. معمولا افرادی که در شمار بیشعورهای بزرگ طبقه بندی می شوند تحصیلات عالی دارند و از همین موضوع به عنوان راهی برای نشان دادن باشعور بودن خودشان استفاده می کند. آن ها سواد را به شعور گره می زنند و تحصیلاتشان را به عنوان یک بیمه جلوگیری کننده از بیشعوری در نظر می گیرند.
■سواد و شعور هیچ ارتباطی به هم ندارند. وقتی کسی از این مرحله عبور کند و بپذیرد که در حق خودش و اطرافیانش بیشعوری را به حد اعلا رسانده است، وارد فاز بعدی درمانش یعنی ابراز ندامت می شود. در واقع، فردی که به خودش آمده است تعجب می کند که چطور این حجم عظیم از اشتباهات را به تنهایی مرتکب شده است. او می فهمد که خودش، کارش، عشقش، خانواده اش، شان اجتماعی اش و حتی تعریفی که از خودش دارد را نابود کرده است.
□بیشعور تحت درمانی که به این مرحله می رسد، اولین گام های بازگشت به ویژگی های انسانی را برمی دارد. او احساس می کند که می تواند از دیدن خوشحالی دیگران شاد شود، بدون چشم داشت یا حساب و کتاب به دیگران کمک کند و بپذیرد که فکر دیگران هم ارزشمند و قابل احترام است. این گام نهایی باید همیشه فعال باقی بماند. فردی که قبلا بیشعور بوده است باید دو یا چند برابر بیشتر از دیگران برای حفظ شعورش تلاش کند.
●وقتی این بیشعورهای تاجر سر از سازمان های بزرگ درمی آورند ادعاهایی می کنند که دود از سر آدم بلند می شود. مثلا می گویند قیرپاشی در بیابان های بکر و جزغاله کردن حیاط وحش آنجا، یکی از راه های حفظ آب های زیرزمینی است که باعث رشد گیاهان بیشتر در آن بیابان شنی می شود! وقتی هم که کارشناس های با تجربه که ریه هایشان پر از گچ و خاک کلاس های درس است و دیگر عینک ذره بینی هم جوابگوی چشمانشان نیست به آن ها می گویند که افکارشان اشتباه است، بیشعوری را به حد اعلا می رسانند و زیرآب آن استاد و امثال او را می زنند تا دیگر کسی جرات نکند در مقابل این حجم عظیم از بیشعوری آن ها قد علم کند.
○چالش قرن! بیشعورهایی که معلم می شوند.
معلمی شغلی بسیار ارزشمند است که جامعه را به سمت پیشرفت سوق می دهد. با این وجود در عصری که ما زندگی می کنیم و با وجود تلاش های بیشتری که برای کسب علم و دانش صورت می گیرد، بچه ها بی سوادتر از گذشته شده اند. دلیل این مشکل، بیشعورهایی هستند که اکنون در جایگاه یک معلم، حکمرانی می کنند. این بیشعورها با پایین کشیدن ارزش معلم و آموزش، بچه ها را از مدرسه و دانشگاه فراری می دهند. آن ها اسم زورگویی، حماقت و بازی های غیر قابل تحملی که بر سر بچه های بینوا درمی آورند را شیوه نوین آموزش گذاشته اند و سوار بر خر مرادشان روی آینده بچه ها جولان می دهند.
■در گذشته، وقتی یک بچه از دوره ابتدایی فارغ التحصیل می شد، دست کم می توانست بخواند و بنویسد. اما اکنون، بچه ای که از دوره اول مدرسه اش فارغ التحصیل می شود نه توانایی خواندن و نوشتن دارد و نه دیگر اعصابی برایش باقی مانده که بخواهد اینها را در ادامه دوران تحصیلش بیاموزد. بیشعورهای معلم نما، جای معلم های باشعور را گرفته اند. آن ها حتی در سازمان آموزش و پرورش هم رخنه کرده اند و کتاب های آموزشی بی سروته را برای تدریس تنظیم می کنند.
□رسانه و بیشعورهای ماندگار
رسانه ها می توانند به طور مستقیم در ذهن مردم نفوذ کنند. متاسفانه این قدرت بزرگ به دست بیشعورها افتاده است. آن ها راست را دروغ جلوه می دهند، سفید را سیاه معرفی می کنند و یک محصول بی کیفیت را به عنوان داروی شفابخش قرن به خوردتان می دهند. البته آنها بی طرف هستند. یعنی به هنگام مناظره های سیاسی، طرف هیچ حزب و نهادی را نمی گیرند – چون قبلا طرف یک نفر را گرفته اند – به هنگام مناسبات ملی سر از پا نمی شناسند – چون این مناسبت به نفع یک حزب خاص است – و در کل همه تلاششان را برای نشان دادن راه راست به مردم می کنند چون راه راست مدنظرشان از کوچه آن ها می گذرد.
●آن ها به خودشان جایزه می دهند، از بیشعورهای اعظم قدردانی می کنند و خودشان را افرادی ماندگار و معروف در نظر می گیرند. در حالی که عصاره تمام کارهایشان تنها یک چیز است؛ منحرف کردن ذهن مردم و فروختن چیزهایی که ارزش یک ثانیه فکر کردن را هم ندارند.
○چگونه بیشعوری خودمان را درمان کنیم؟
اولین و بزرگ ترین قدمی که باید برای درمان بیشعوری خودمان برداریم این است که بپذیریم بیشعور هستیم. تا زمانی که فکر کنیم «بیشعوری» نوعی توهین است نه بیماری، نمی توانیم راهی برای درمان خودمان بیابیم. معمولا افرادی که در شمار بیشعورهای بزرگ طبقه بندی می شوند تحصیلات عالی دارند و از همین موضوع به عنوان راهی برای نشان دادن باشعور بودن خودشان استفاده می کند. آن ها سواد را به شعور گره می زنند و تحصیلاتشان را به عنوان یک بیمه جلوگیری کننده از بیشعوری در نظر می گیرند.
■سواد و شعور هیچ ارتباطی به هم ندارند. وقتی کسی از این مرحله عبور کند و بپذیرد که در حق خودش و اطرافیانش بیشعوری را به حد اعلا رسانده است، وارد فاز بعدی درمانش یعنی ابراز ندامت می شود. در واقع، فردی که به خودش آمده است تعجب می کند که چطور این حجم عظیم از اشتباهات را به تنهایی مرتکب شده است. او می فهمد که خودش، کارش، عشقش، خانواده اش، شان اجتماعی اش و حتی تعریفی که از خودش دارد را نابود کرده است.
□بیشعور تحت درمانی که به این مرحله می رسد، اولین گام های بازگشت به ویژگی های انسانی را برمی دارد. او احساس می کند که می تواند از دیدن خوشحالی دیگران شاد شود، بدون چشم داشت یا حساب و کتاب به دیگران کمک کند و بپذیرد که فکر دیگران هم ارزشمند و قابل احترام است. این گام نهایی باید همیشه فعال باقی بماند. فردی که قبلا بیشعور بوده است باید دو یا چند برابر بیشتر از دیگران برای حفظ شعورش تلاش کند.
28.04.202502:36
□همچنین، تماشای ویدئوی زیر میتواند به درک بهتر این مفاهیم کمک کند.
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
26.04.202502:11
وظایف مدیران
🖊️دکتر علی محمد مصدق راد
*نشر:* گاهنامه مدیر
■مدیران بیش از هر عامل دیگری در افزایش بهرهوری و تحقق اهداف سازمانی مؤثر هستند. مدیران استخدام میشوند تا بهره وری سازمان را در بلندمدت افزایش دهند. آنها برای دستیابی به این هدف وظایفی را بر عهده دارند. وظایف مدیران به دو دسته اصلی و پشتیبان تقسیم میشود.
https://t.me/gahname_modir
□وظایف اصلی مدیران شامل برنامهریزی، سازماندهی، رهبری و کنترل و وظایف پشتیبان آنها شامل تصمیم گیری، هماهنگی، ارتباطات و بودجهبندی است. انجام هماهنگ و یکپارچه این وظایف، زیربنای مدیریت موفق در هر سازمانی است.
□برنامهریزی(planning) به عنوان نخستین و اساسیترین وظیفه هر مدیر، شامل تعیین اهداف سازمان و طراحی استراتژیها و اقدامات لازم برای تحقق آن اهداف است. برنامهریزی مستلزم تحلیل عوامل داخلی (نقاط قوت و ضعف سازمان) و خارجی (فرصتها و تهدیدها) سازمان است. سهم بیشتری از زمان و انرژی مدیران ارشد سازمان، به برنامهریزی اختصاص مییابد.
●سازماندهی (Organizing) به ایجاد ساختار رسمی سازمان، تعیین مسئولیتها، تفویض اختیار، و تخصیص منابع انسانی، مالی، فیزیکی و اطلاعاتی برای اجرای برنامهها میپردازد. این فرآیند مشخص میسازد که چه کسی، چه کاری را، چگونه و با استفاده از چه منابعی در سازمان انجام دهد. سازماندهی اثربخش مستلزم طراحی ساختارهای انعطافپذیر و کارآمد است که با اهداف و استراتژیهای سازمانی همراستا باشند.
○رهبری (Leading) شامل هدایت، انگیزش، ایجاد اعتماد و القای دورنما (چشمانداز) به کارکنان برای تحقق اهداف سازمانی است. مدیران عملیاتی نسبت به سطوح ارشد، زمان بیشتری را صرف سازماندهی و رهبری میکنند.
■کنترل (Controlling) شامل پایش عملکرد، مقایسه نتایج واقعی با اهداف تعیینشده در برنامه و بکارگیری اقدامات اصلاحی برای رفع انحرافات است.
□تصمیمگیری (Decision Making) فرآیند انتخاب بهترین گزینه از میان چند راهحل موجود برای حل یک مسأله یا بهرهبرداری از یک فرصت است. تصمیمگیری اثربخش مستلزم جمعآوری و تحلیل دادههای مرتبط، بهکارگیری تفکر انتقادی و در نظر گرفتن پیامدهای تصمیمات اتخاذ شده است. این وظیفه در تمامی سطوح مدیریت جاری است و با سایر وظایف مدیریتی پیوند مستقیم دارد.
●هماهنگی (Coordinating) به معنای ایجاد انسجام، تطابق و تعامل مؤثر بین بخشها، کارکنان و فعالیتهای مختلف سازمان است. هماهنگی نقش مهمی در جلوگیری از دوبارهکاری، تداخل وظایف و اتلاف منابع ایفا میکند و به افزایش بهرهوری سازمان کمک میکند.
○ارتباطات (Communicating) شامل انتقال صحیح و مؤثر اطلاعات، افکار، تجارب، و احساسات میان افراد درون و بیرون سازمان است. ارتباطات اثربخش، مبنای اعتماد، همکاری و شفافیت سازمانی است. مدیران باید توانایی برقراری ارتباط دوطرفه، گوش دادن فعال، و ارائه بازخورد سازنده را داشته باشند تا بتوانند پیامها را بهدرستی انتقال داده و از درک مشترک اطمینان حاصل کنند.
■بودجهبندی (Budgeting) شامل پیشبینی درآمدها، تخصیص بهینه منابع، کنترل هزینهها و ارزیابی عملکرد مالی سازمان است. این وظیفه به مدیران کمک میکند تا تعادل بین منابع و مصارف برقرار کرده و با کاهش هزینههای غیرضروری، منابع را در راستای اولویتهای استراتژیک سازمان هدایت کنند.
□مدیران برای انجام مؤثر وظایف مدیریتی، باید از ترکیبی از دانش نظری عمیق، مهارتهای عملی کاربردی، و تجربهای بهروز و مستمر برخوردار باشند. در شرایط متغیر و پیچیده دنیای امروز، اتکای صرف به آموختههای نظری کافی نیست؛ بلکه توانایی بهکارگیری این دانش در موقعیتهای واقعی و مواجهه هوشمندانه با چالشهای سازمانی، ضرورتی انکارناپذیر است. ارتقای قابلیتهای مدیریتی نیازمند بهرهگیری از روشهای متنوعی مثل آموزشهای تخصصی و هدفمند، یادگیری مداوم در حین خدمت، دریافت بازخوردهای منظم و سازنده از ذینفعان مختلف و استفاده از ابزارهای ارزیابی عملکرد مانند آزمونها و پرسشنامههای خودسنجی است.
●علاوه بر این، فراهم کردن زمینههای تعامل و تبادل تجربه بین مدیران، طراحی کارگاههای عملی با شبیهسازی موقعیتهای واقعی مدیریت و دسترسی به منابع آموزشی بهروز، نقش مؤثری در ارتقای مهارتهای تصمیمگیری و برنامهریزی استراتژیک، هماهنگی و سازماندهی صحیح، ارتباطات و رهبری مؤثر و بودجهبندی و کنترل سیستمی ایفا میکند. فرآیند توانمندسازی پیوسته و ساختارمند مدیران، نهتنها موجب بهبود عملکرد فردی آنها میشود، بلکه به ارتقای کیفیت مدیریت در سازمان، افزایش بهرهوری، بهبود رضایت شغلی کارکنان و مشتریان، و در نهایت، تحقق اهداف سازمانی نیز کمک شایانی خواهد کرد.
🖊️دکتر علی محمد مصدق راد
*نشر:* گاهنامه مدیر
■مدیران بیش از هر عامل دیگری در افزایش بهرهوری و تحقق اهداف سازمانی مؤثر هستند. مدیران استخدام میشوند تا بهره وری سازمان را در بلندمدت افزایش دهند. آنها برای دستیابی به این هدف وظایفی را بر عهده دارند. وظایف مدیران به دو دسته اصلی و پشتیبان تقسیم میشود.
https://t.me/gahname_modir
□وظایف اصلی مدیران شامل برنامهریزی، سازماندهی، رهبری و کنترل و وظایف پشتیبان آنها شامل تصمیم گیری، هماهنگی، ارتباطات و بودجهبندی است. انجام هماهنگ و یکپارچه این وظایف، زیربنای مدیریت موفق در هر سازمانی است.
□برنامهریزی(planning) به عنوان نخستین و اساسیترین وظیفه هر مدیر، شامل تعیین اهداف سازمان و طراحی استراتژیها و اقدامات لازم برای تحقق آن اهداف است. برنامهریزی مستلزم تحلیل عوامل داخلی (نقاط قوت و ضعف سازمان) و خارجی (فرصتها و تهدیدها) سازمان است. سهم بیشتری از زمان و انرژی مدیران ارشد سازمان، به برنامهریزی اختصاص مییابد.
●سازماندهی (Organizing) به ایجاد ساختار رسمی سازمان، تعیین مسئولیتها، تفویض اختیار، و تخصیص منابع انسانی، مالی، فیزیکی و اطلاعاتی برای اجرای برنامهها میپردازد. این فرآیند مشخص میسازد که چه کسی، چه کاری را، چگونه و با استفاده از چه منابعی در سازمان انجام دهد. سازماندهی اثربخش مستلزم طراحی ساختارهای انعطافپذیر و کارآمد است که با اهداف و استراتژیهای سازمانی همراستا باشند.
○رهبری (Leading) شامل هدایت، انگیزش، ایجاد اعتماد و القای دورنما (چشمانداز) به کارکنان برای تحقق اهداف سازمانی است. مدیران عملیاتی نسبت به سطوح ارشد، زمان بیشتری را صرف سازماندهی و رهبری میکنند.
■کنترل (Controlling) شامل پایش عملکرد، مقایسه نتایج واقعی با اهداف تعیینشده در برنامه و بکارگیری اقدامات اصلاحی برای رفع انحرافات است.
□تصمیمگیری (Decision Making) فرآیند انتخاب بهترین گزینه از میان چند راهحل موجود برای حل یک مسأله یا بهرهبرداری از یک فرصت است. تصمیمگیری اثربخش مستلزم جمعآوری و تحلیل دادههای مرتبط، بهکارگیری تفکر انتقادی و در نظر گرفتن پیامدهای تصمیمات اتخاذ شده است. این وظیفه در تمامی سطوح مدیریت جاری است و با سایر وظایف مدیریتی پیوند مستقیم دارد.
●هماهنگی (Coordinating) به معنای ایجاد انسجام، تطابق و تعامل مؤثر بین بخشها، کارکنان و فعالیتهای مختلف سازمان است. هماهنگی نقش مهمی در جلوگیری از دوبارهکاری، تداخل وظایف و اتلاف منابع ایفا میکند و به افزایش بهرهوری سازمان کمک میکند.
○ارتباطات (Communicating) شامل انتقال صحیح و مؤثر اطلاعات، افکار، تجارب، و احساسات میان افراد درون و بیرون سازمان است. ارتباطات اثربخش، مبنای اعتماد، همکاری و شفافیت سازمانی است. مدیران باید توانایی برقراری ارتباط دوطرفه، گوش دادن فعال، و ارائه بازخورد سازنده را داشته باشند تا بتوانند پیامها را بهدرستی انتقال داده و از درک مشترک اطمینان حاصل کنند.
■بودجهبندی (Budgeting) شامل پیشبینی درآمدها، تخصیص بهینه منابع، کنترل هزینهها و ارزیابی عملکرد مالی سازمان است. این وظیفه به مدیران کمک میکند تا تعادل بین منابع و مصارف برقرار کرده و با کاهش هزینههای غیرضروری، منابع را در راستای اولویتهای استراتژیک سازمان هدایت کنند.
□مدیران برای انجام مؤثر وظایف مدیریتی، باید از ترکیبی از دانش نظری عمیق، مهارتهای عملی کاربردی، و تجربهای بهروز و مستمر برخوردار باشند. در شرایط متغیر و پیچیده دنیای امروز، اتکای صرف به آموختههای نظری کافی نیست؛ بلکه توانایی بهکارگیری این دانش در موقعیتهای واقعی و مواجهه هوشمندانه با چالشهای سازمانی، ضرورتی انکارناپذیر است. ارتقای قابلیتهای مدیریتی نیازمند بهرهگیری از روشهای متنوعی مثل آموزشهای تخصصی و هدفمند، یادگیری مداوم در حین خدمت، دریافت بازخوردهای منظم و سازنده از ذینفعان مختلف و استفاده از ابزارهای ارزیابی عملکرد مانند آزمونها و پرسشنامههای خودسنجی است.
●علاوه بر این، فراهم کردن زمینههای تعامل و تبادل تجربه بین مدیران، طراحی کارگاههای عملی با شبیهسازی موقعیتهای واقعی مدیریت و دسترسی به منابع آموزشی بهروز، نقش مؤثری در ارتقای مهارتهای تصمیمگیری و برنامهریزی استراتژیک، هماهنگی و سازماندهی صحیح، ارتباطات و رهبری مؤثر و بودجهبندی و کنترل سیستمی ایفا میکند. فرآیند توانمندسازی پیوسته و ساختارمند مدیران، نهتنها موجب بهبود عملکرد فردی آنها میشود، بلکه به ارتقای کیفیت مدیریت در سازمان، افزایش بهرهوری، بهبود رضایت شغلی کارکنان و مشتریان، و در نهایت، تحقق اهداف سازمانی نیز کمک شایانی خواهد کرد.
24.04.202507:36
🔸اگر به توسعه فردی می اندیشید؛
🔹اگر به گوش دادن پادکست علاقمند هستید؛
🔸اگر خواهان دسترسی سریع به طیف وسیعی از کتابها هستید؛
🕹به کتابخانه مدیر بپیوندید!
👌به منظور تسهیل دسترسی علاقمندان به کتابها و گزارش های مدیریتی، انگیزشی، روان شناسی، خودشناسی، توسعه فردی و موفقیت:
💥کتابخانه مدیر راه اندازی شده است.💥
🔸️تاکنون:
📚بیش از ۱۱۰۰ جلد کتاب، خلاصه کتاب و گزارش در فرمت پی دی اف PDF و
🎙📽بیش از ۴۰۰ عنوان کتاب صوتی و تصویری(متن کامل و خلاصه کتاب)
در کتابخانه بارگذاری شده است.
🔸️حق عضویت در کتابخانه ۲۰۰ (دویست)هزار تومان می باشد.
🪁جهت عضویت در کتابخانه، به شماره/آیدی زیر در *تلگرام*، عبارت درخواست عضویت در کتابخانه را ارسال نمایید:
📲) ۰۹۹۲۶۲۲۷۲۰۸
@Omid_Sanei15
آیدی تلگرام
💮نکات قابل توجه:
۱. پس از عضویت، می توانید کلیه کتابها و گزارش های مورد علاقه را دانلود نمایید.
۲. کتابها و گزارشها مناسب افراد جویای توسعه فردی، کارشناسان، مدیران، کارآفرینان و دانشجویان مقاطع مختلف مدیریت و علاقمندان کتاب و مطالعه می باشد.
۳. حق عضویت فوق فقط یکبار پرداخت شده و پس از آن شما می توانید از محتوای کتابخانه بطور نامحدود استفاده نمایید.
۴. مدت عضویت، نامحدود و تا زمان فعالیت کتابخانه می باشد.
۵. عواید حاصله صرف جبران زحمات تیم اجرایی بابت گردآوری و تولید محتوا خواهد شد.
۶. کلیه فایلها قابل دانلود و ارسال برای دیگران(فوروارد) می باشد.
از حسن توجه شما سپاسگزاریم.🌹
🔹اگر به گوش دادن پادکست علاقمند هستید؛
🔸اگر خواهان دسترسی سریع به طیف وسیعی از کتابها هستید؛
🕹به کتابخانه مدیر بپیوندید!
👌به منظور تسهیل دسترسی علاقمندان به کتابها و گزارش های مدیریتی، انگیزشی، روان شناسی، خودشناسی، توسعه فردی و موفقیت:
💥کتابخانه مدیر راه اندازی شده است.💥
🔸️تاکنون:
📚بیش از ۱۱۰۰ جلد کتاب، خلاصه کتاب و گزارش در فرمت پی دی اف PDF و
🎙📽بیش از ۴۰۰ عنوان کتاب صوتی و تصویری(متن کامل و خلاصه کتاب)
در کتابخانه بارگذاری شده است.
🔸️حق عضویت در کتابخانه ۲۰۰ (دویست)هزار تومان می باشد.
🪁جهت عضویت در کتابخانه، به شماره/آیدی زیر در *تلگرام*، عبارت درخواست عضویت در کتابخانه را ارسال نمایید:
📲) ۰۹۹۲۶۲۲۷۲۰۸
@Omid_Sanei15
آیدی تلگرام
💮نکات قابل توجه:
۱. پس از عضویت، می توانید کلیه کتابها و گزارش های مورد علاقه را دانلود نمایید.
۲. کتابها و گزارشها مناسب افراد جویای توسعه فردی، کارشناسان، مدیران، کارآفرینان و دانشجویان مقاطع مختلف مدیریت و علاقمندان کتاب و مطالعه می باشد.
۳. حق عضویت فوق فقط یکبار پرداخت شده و پس از آن شما می توانید از محتوای کتابخانه بطور نامحدود استفاده نمایید.
۴. مدت عضویت، نامحدود و تا زمان فعالیت کتابخانه می باشد.
۵. عواید حاصله صرف جبران زحمات تیم اجرایی بابت گردآوری و تولید محتوا خواهد شد.
۶. کلیه فایلها قابل دانلود و ارسال برای دیگران(فوروارد) می باشد.
از حسن توجه شما سپاسگزاریم.🌹
23.04.202516:13
یک روز خوب خواهد آمد؟!
نشر: گاهنامه مدیر
■ما یک همسایه داریم که سدهی اول زندگی را تقریبا رد کرده و افتاده توی سراشیبی سدهی دوم. یک خانه دو نبش آفتابگیر بزرگ دارد با یک ماشین اسپورت سیاه که قیمتش با قیمت خانه من برابر است. پشت ماشینش یک برچسب زده و نوشته که "اِ گود دِی ویل کام". دقیقا همان جملهای که من معادل فارسیاش را قاب کردهام و زدهام به دیوار اتاق کارم "یک روز خوب میآید".
https://t.me/gahname_modir
□من تازه امروز صبح برچسب پشت ماشین مرد همسایه را دیدم. بابت همین، وقتی رسیدم سر کار تابلوی خودم را پائین آوردم، نوشته را کشیدم بیرون و پارهاش کردم و انداختم توی سطل و به جای آن عکس یک زرافه دراز را گذاشتم که مشغول خوردن برگهای بلندترین درخت آفریقا است. حالا هم نشستهام روی صندلی و به عکس زرافه نگاه میکنم. گمان کنم امروز بزرگترین درس زندگیام را گرفتهام.
●دیدن برچسب مشترک من و آقای همسایه، فقط یک نتیجهی منطقی به من میدهد. اینکه یک روز خوب هیچوقت قرار نیست بیاید. بلکه خوبترین روز ممکن همین امروز است.
○سال اول دانشگاه که بودیم، یک استاد داشتیم که ریاضیات پایه درس میداد. دکتر شجاعی. سبیل داشت و همیشه از بالای عینک آدم را طوری نگاه میکرد که آدم...
■هر جلسه هم دو سه نفر قربانی مجبور بودند بروند پای تخته و مساله حل کنند. یک بار هم من قربانی شدم. یک مساله نوشت ... شروع کردم به حل کردن. در واقع شروع کردم به ادای حل کردن را درآوردن. یک جایی وسط کار انتگرالها و مشتقها گره خورد به هم. خودم و شجاعی با هم گیج شدیم. وسط گیجی، گفت هر وقت گیج شدی، دو قدم از تخته فاصله بگیر و کل صورت مساله را از دور نگاه کن.
□هر چی خواستم پاراگراف اول و دوم را وصل کنم به هم و یک نتیجهی سازنده برای خودم بگیرم نشد. به جهنم که نشد. امروز من با دیدن برچسب پشت ماشین مرد همسایه یاد شجاعی افتادم و مجبور شدم دو قدم از دیواری که قاب عکس روی آن بود فاصله بگیرم و از دور آن را نگاه کنم. "یک روز خوب میآید". هر چه بیشتر نگاهش کردم بیشتر به نظرم بیمعنی میآمد.
●در کدام مقطع تاریخ پنج هزار سال گذشته بوده که یک روز خوب آمده است؟ اصلا تعریف روز خوب چی هست؟ مثلا یک روز بیدار میشویم و میبینیم دیگر رهبران جهان به هم دندان نشان نمیدهند؟ یا همهی بیماریها ریشهکن شدهاند. یا کسانی که رفتهاند برمیگردند؟ یا انسان، انسان میشود؟ یا یکی از بالا داد میزند که "کات، بچهها خسته نباشید"؟ نه. هیچ کدام.
○وقتی توی پنج هزار سال گذشته هیچ روز خوبی نیامده است، حالا هم قرار نیست بیاید. در واقع درستش این است روز خوب همین است که دارم. چه دوستش داشته باشم و چه از آن بدم بیاید. گمان کنم امروز جهانبینی من کنفیکون شده است. وقتی همسایهی من بعد از صد سال روز خوب را ندیده است، من هم چیزی با آن تعریف نخواهم دید.
○اینها را بنویسم تا بماند برای خودم. باید عادت کنم به اینکه همین روزها را دوست داشته باشم. باور کنم که تعریف زندگی همین است. رنج است. شادی است. غم است. گریه است. خنده است. درهم، مثل صورت مسالههای شجاعی. هیچ اتفاق بزرگی قرار نیست بیفتد و هیچ نوری از آسمان قرار نیست من را دگرگون کند. من همینم. هر چه باشد از این امید کاذبی که روز خوبی خواهد آمد، بهتر است.
■روز خوب همین امروز است. با همهی سیاهیها و سفیدیهایش. انتخابی جز این وجود ندارد. پس زنده باد خیام و همین امروز و دم و لحظه. جای امید کاذب همان سطل آشغال است.
□در ضمن آن روز خود شجاعی هم نتوانست سوال را حل کند و بعدا فهمیدیم که صورت مساله اشتباه بوده است. در مورد این یک قضیه نظری ندارم و میترسم هیچ نتیجهگیریای بکنم.
🖊️فهیم عطار
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
نشر: گاهنامه مدیر
■ما یک همسایه داریم که سدهی اول زندگی را تقریبا رد کرده و افتاده توی سراشیبی سدهی دوم. یک خانه دو نبش آفتابگیر بزرگ دارد با یک ماشین اسپورت سیاه که قیمتش با قیمت خانه من برابر است. پشت ماشینش یک برچسب زده و نوشته که "اِ گود دِی ویل کام". دقیقا همان جملهای که من معادل فارسیاش را قاب کردهام و زدهام به دیوار اتاق کارم "یک روز خوب میآید".
https://t.me/gahname_modir
□من تازه امروز صبح برچسب پشت ماشین مرد همسایه را دیدم. بابت همین، وقتی رسیدم سر کار تابلوی خودم را پائین آوردم، نوشته را کشیدم بیرون و پارهاش کردم و انداختم توی سطل و به جای آن عکس یک زرافه دراز را گذاشتم که مشغول خوردن برگهای بلندترین درخت آفریقا است. حالا هم نشستهام روی صندلی و به عکس زرافه نگاه میکنم. گمان کنم امروز بزرگترین درس زندگیام را گرفتهام.
●دیدن برچسب مشترک من و آقای همسایه، فقط یک نتیجهی منطقی به من میدهد. اینکه یک روز خوب هیچوقت قرار نیست بیاید. بلکه خوبترین روز ممکن همین امروز است.
○سال اول دانشگاه که بودیم، یک استاد داشتیم که ریاضیات پایه درس میداد. دکتر شجاعی. سبیل داشت و همیشه از بالای عینک آدم را طوری نگاه میکرد که آدم...
■هر جلسه هم دو سه نفر قربانی مجبور بودند بروند پای تخته و مساله حل کنند. یک بار هم من قربانی شدم. یک مساله نوشت ... شروع کردم به حل کردن. در واقع شروع کردم به ادای حل کردن را درآوردن. یک جایی وسط کار انتگرالها و مشتقها گره خورد به هم. خودم و شجاعی با هم گیج شدیم. وسط گیجی، گفت هر وقت گیج شدی، دو قدم از تخته فاصله بگیر و کل صورت مساله را از دور نگاه کن.
□هر چی خواستم پاراگراف اول و دوم را وصل کنم به هم و یک نتیجهی سازنده برای خودم بگیرم نشد. به جهنم که نشد. امروز من با دیدن برچسب پشت ماشین مرد همسایه یاد شجاعی افتادم و مجبور شدم دو قدم از دیواری که قاب عکس روی آن بود فاصله بگیرم و از دور آن را نگاه کنم. "یک روز خوب میآید". هر چه بیشتر نگاهش کردم بیشتر به نظرم بیمعنی میآمد.
●در کدام مقطع تاریخ پنج هزار سال گذشته بوده که یک روز خوب آمده است؟ اصلا تعریف روز خوب چی هست؟ مثلا یک روز بیدار میشویم و میبینیم دیگر رهبران جهان به هم دندان نشان نمیدهند؟ یا همهی بیماریها ریشهکن شدهاند. یا کسانی که رفتهاند برمیگردند؟ یا انسان، انسان میشود؟ یا یکی از بالا داد میزند که "کات، بچهها خسته نباشید"؟ نه. هیچ کدام.
○وقتی توی پنج هزار سال گذشته هیچ روز خوبی نیامده است، حالا هم قرار نیست بیاید. در واقع درستش این است روز خوب همین است که دارم. چه دوستش داشته باشم و چه از آن بدم بیاید. گمان کنم امروز جهانبینی من کنفیکون شده است. وقتی همسایهی من بعد از صد سال روز خوب را ندیده است، من هم چیزی با آن تعریف نخواهم دید.
○اینها را بنویسم تا بماند برای خودم. باید عادت کنم به اینکه همین روزها را دوست داشته باشم. باور کنم که تعریف زندگی همین است. رنج است. شادی است. غم است. گریه است. خنده است. درهم، مثل صورت مسالههای شجاعی. هیچ اتفاق بزرگی قرار نیست بیفتد و هیچ نوری از آسمان قرار نیست من را دگرگون کند. من همینم. هر چه باشد از این امید کاذبی که روز خوبی خواهد آمد، بهتر است.
■روز خوب همین امروز است. با همهی سیاهیها و سفیدیهایش. انتخابی جز این وجود ندارد. پس زنده باد خیام و همین امروز و دم و لحظه. جای امید کاذب همان سطل آشغال است.
□در ضمن آن روز خود شجاعی هم نتوانست سوال را حل کند و بعدا فهمیدیم که صورت مساله اشتباه بوده است. در مورد این یک قضیه نظری ندارم و میترسم هیچ نتیجهگیریای بکنم.
🖊️فهیم عطار
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
22.04.202503:16
●از این زاویه، شاید آموزش شطرنج نهفقط برای تقویت حافظه یا تمرکز، بلکه برای تقویت درک اجتماعی، تحلیل ذهنی و تصمیمسازی هوشمندانه سودمند باشد. چون ذهن ما، در روابط انسانی، بیشتر از آنکه احساسی صرف باشد، استراتژیک است.
○نظریه ذهن و معمای اعتماد: چرا اعتماد کردن سخت است؟
یکی از مهمترین پیامدهای نظریه ذهن، بروز پیچیدگی در روابط انسانیست؛ چون ما همیشه فقط با «رفتار» طرف مقابل مواجه میشویم، نه با ذهن او. اعتماد کردن، در اصل، تلاشیست برای پیشبینی اینکه دیگری ما را فریب نخواهد داد.
■اما وقتی ذهن ما بهطور طبیعی به تحلیل نیتهای پنهان دیگران عادت دارد، حس شک و بیاعتمادی همواره در کمین است. در جامعههای پیچیدهتر، این بیاعتمادی بهجای آنکه کاهش یابد، اغلب تشدید میشود؛ چون مردم یاد میگیرند که هرکس ممکن است «نقش» بازی کند. نظریه ذهن، اگرچه ابزار همدلی است، ولی در عین حال میتواند ابزار سوءظن هم باشد. وقتی کسی بیشازحد به ذهنخوانی و نیتکاوی عادت کند، روابطش سرشار از پیشفرض و تردید میشود. این همان حالتیست که در روانشناسی به آن «پارانویای درونی» میگویند: حالت ذهنیای که در آن، فرد همهچیز را از منظر نیت پنهانی تحلیل میکند.
□از همینرو، نظریه ذهن اگر درست مدیریت نشود، میتواند رابطهها را تخریب کند. گاهی برای حفظ ارتباط، باید بپذیریم که ذهن دیگری را تا حدی میفهمیم، نه کاملاً. باید یاد بگیریم «فاصله ذهنی سالم» را حفظ کنیم؛ یعنی همدیگر را نادیده نگیریم، اما زیاد هم تجزیه و تحلیل نکنیم.
●در واقع، اعتماد سالم یعنی پذیرش نسبیِ نادانی نسبت به ذهن طرف مقابل، اما با پیشفرض نیکخواهی. آدمهایی که نظریه ذهن را فقط در جهت کنترل دیگران بهکار میبرند، معمولاً یا قدرتطلباند، یا ناامن. آنها از این ابزار برای تسلط یا جلوگیری از آسیب استفاده میکنند. اما انسانهای سالم، نظریه ذهن را برای درک متقابل، انعطاف و پرهیز از سوءبرداشت بهکار میبرند. در جهانی پر از نشانههای گمراهکننده، دانستن اینکه همیشه نمیدانیم، نوعی عقلانیت عاطفی است.
○در رسانههای مدرن، نظریه ذهن به یک سلاح ارتباطی بدل شده است. تولیدکنندگان محتوا، از سازندگان تبلیغات گرفته تا نویسندگان سریالهای پرطرفدار، همواره در تلاشاند تا «ذهن مخاطب» را بخوانند، از او جلوتر باشند، و واکنشاش را پیشبینی کنند. هر جملهپردازی در تبلیغ، هر تعلیق در داستانگویی، تلاشی برای مدیریت ادراک مخاطب است. این یعنی رسانهها بهصورت حرفهای از نظریه ذهن استفاده میکنند؛ نه برای درک، بلکه برای نفوذ و کنترل. سیاستمداران هم در همین بازی قرار دارند: آنها کمپین انتخاباتی را نه فقط براساس واقعیت، بلکه براساس تصویر ذهنی مردم از خودشان میسازند.
■مشکل اینجاست که وقتی جامعهای مملو از پیامهای طراحیشده برای تأثیرگذاری ذهنی میشود، مردم بهمرور دچار فرسودگی ادراکی میشوند. یعنی به همهچیز با شک نگاه میکنند. نظریه ذهن، بهجای پل ارتباطی، به دیوار سوءظن تبدیل میشود. در چنین فضایی، حتی گفتوگوی صادقانه هم با مقاومت و تردید مواجه میشود. برای رهایی از این دام، باید دوباره به ارتباط مستقیم، گفتوگوی چهرهبهچهره، و فضای فاقد هدف تبلیغاتی بازگشت. اعتماد عمومی، نه با کمپین، که با شفافیت و تجربهی بیواسطه بازسازی میشود. نظریه ذهن وقتی شفا میدهد که بهجای فریب، با صداقت و دقت احساسی همراه شود.
□فلسفه ذهن و مرز خود و دیگری: آیا واقعاً میتوان دیگری را فهمید؟
فلسفه ذهن از دیرباز با پرسشی بنیادی درگیر بوده: «آیا میتوان ذهن دیگران را فهمید؟» نظریه ذهن، بهظاهر پاسخ مثبت میدهد، اما بسیاری از فیلسوفان هشدار دادهاند که این فهم همیشه ناقص، مشروط، و تفسیری است. ما هرگز به ذهن دیگری «دسترسی مستقیم» نداریم؛ فقط میتوانیم حدس بزنیم و تفسیر کنیم. این یعنی هر تلاشی برای درک دیگری، بیش از آنکه بازتابی از او باشد، بازتابی از خود ماست. از همینرو، خطر اینجاست که نظریه ذهن تبدیل به ابزاری برای «تحمیل معنا» شود، نه فهم واقعیت.
●فهم فلسفی از ذهن دیگری، نه در تلاش برای خواندن دقیق نیتها، بلکه در پذیرش فاصله و رازآلودگی است. اینکه حتی نزدیکترین فرد به ما، تا حدی ناشناخته باقی میماند. این نگاه، فروتنی شناختی میآورد. ما بهجای اینکه با قطعیت بگوییم «تو فلان نیت را داری»، میگوییم: «شاید چنین چیزی را احساس میکنی، ولی مطمئن نیستم.» این نوع نگاه، همدلی را به بلوغ میرساند. همدلی، نه یعنی یقین به احساس طرف مقابل، بلکه یعنی پذیرش ندانستن و احترام به دنیای درونی دیگری. در نهایت، نظریه ذهن سالم، نه برای تسلط، که برای باهمبودن ساخته شده است.
○نظریه ذهن و معمای اعتماد: چرا اعتماد کردن سخت است؟
یکی از مهمترین پیامدهای نظریه ذهن، بروز پیچیدگی در روابط انسانیست؛ چون ما همیشه فقط با «رفتار» طرف مقابل مواجه میشویم، نه با ذهن او. اعتماد کردن، در اصل، تلاشیست برای پیشبینی اینکه دیگری ما را فریب نخواهد داد.
■اما وقتی ذهن ما بهطور طبیعی به تحلیل نیتهای پنهان دیگران عادت دارد، حس شک و بیاعتمادی همواره در کمین است. در جامعههای پیچیدهتر، این بیاعتمادی بهجای آنکه کاهش یابد، اغلب تشدید میشود؛ چون مردم یاد میگیرند که هرکس ممکن است «نقش» بازی کند. نظریه ذهن، اگرچه ابزار همدلی است، ولی در عین حال میتواند ابزار سوءظن هم باشد. وقتی کسی بیشازحد به ذهنخوانی و نیتکاوی عادت کند، روابطش سرشار از پیشفرض و تردید میشود. این همان حالتیست که در روانشناسی به آن «پارانویای درونی» میگویند: حالت ذهنیای که در آن، فرد همهچیز را از منظر نیت پنهانی تحلیل میکند.
□از همینرو، نظریه ذهن اگر درست مدیریت نشود، میتواند رابطهها را تخریب کند. گاهی برای حفظ ارتباط، باید بپذیریم که ذهن دیگری را تا حدی میفهمیم، نه کاملاً. باید یاد بگیریم «فاصله ذهنی سالم» را حفظ کنیم؛ یعنی همدیگر را نادیده نگیریم، اما زیاد هم تجزیه و تحلیل نکنیم.
●در واقع، اعتماد سالم یعنی پذیرش نسبیِ نادانی نسبت به ذهن طرف مقابل، اما با پیشفرض نیکخواهی. آدمهایی که نظریه ذهن را فقط در جهت کنترل دیگران بهکار میبرند، معمولاً یا قدرتطلباند، یا ناامن. آنها از این ابزار برای تسلط یا جلوگیری از آسیب استفاده میکنند. اما انسانهای سالم، نظریه ذهن را برای درک متقابل، انعطاف و پرهیز از سوءبرداشت بهکار میبرند. در جهانی پر از نشانههای گمراهکننده، دانستن اینکه همیشه نمیدانیم، نوعی عقلانیت عاطفی است.
○در رسانههای مدرن، نظریه ذهن به یک سلاح ارتباطی بدل شده است. تولیدکنندگان محتوا، از سازندگان تبلیغات گرفته تا نویسندگان سریالهای پرطرفدار، همواره در تلاشاند تا «ذهن مخاطب» را بخوانند، از او جلوتر باشند، و واکنشاش را پیشبینی کنند. هر جملهپردازی در تبلیغ، هر تعلیق در داستانگویی، تلاشی برای مدیریت ادراک مخاطب است. این یعنی رسانهها بهصورت حرفهای از نظریه ذهن استفاده میکنند؛ نه برای درک، بلکه برای نفوذ و کنترل. سیاستمداران هم در همین بازی قرار دارند: آنها کمپین انتخاباتی را نه فقط براساس واقعیت، بلکه براساس تصویر ذهنی مردم از خودشان میسازند.
■مشکل اینجاست که وقتی جامعهای مملو از پیامهای طراحیشده برای تأثیرگذاری ذهنی میشود، مردم بهمرور دچار فرسودگی ادراکی میشوند. یعنی به همهچیز با شک نگاه میکنند. نظریه ذهن، بهجای پل ارتباطی، به دیوار سوءظن تبدیل میشود. در چنین فضایی، حتی گفتوگوی صادقانه هم با مقاومت و تردید مواجه میشود. برای رهایی از این دام، باید دوباره به ارتباط مستقیم، گفتوگوی چهرهبهچهره، و فضای فاقد هدف تبلیغاتی بازگشت. اعتماد عمومی، نه با کمپین، که با شفافیت و تجربهی بیواسطه بازسازی میشود. نظریه ذهن وقتی شفا میدهد که بهجای فریب، با صداقت و دقت احساسی همراه شود.
□فلسفه ذهن و مرز خود و دیگری: آیا واقعاً میتوان دیگری را فهمید؟
فلسفه ذهن از دیرباز با پرسشی بنیادی درگیر بوده: «آیا میتوان ذهن دیگران را فهمید؟» نظریه ذهن، بهظاهر پاسخ مثبت میدهد، اما بسیاری از فیلسوفان هشدار دادهاند که این فهم همیشه ناقص، مشروط، و تفسیری است. ما هرگز به ذهن دیگری «دسترسی مستقیم» نداریم؛ فقط میتوانیم حدس بزنیم و تفسیر کنیم. این یعنی هر تلاشی برای درک دیگری، بیش از آنکه بازتابی از او باشد، بازتابی از خود ماست. از همینرو، خطر اینجاست که نظریه ذهن تبدیل به ابزاری برای «تحمیل معنا» شود، نه فهم واقعیت.
●فهم فلسفی از ذهن دیگری، نه در تلاش برای خواندن دقیق نیتها، بلکه در پذیرش فاصله و رازآلودگی است. اینکه حتی نزدیکترین فرد به ما، تا حدی ناشناخته باقی میماند. این نگاه، فروتنی شناختی میآورد. ما بهجای اینکه با قطعیت بگوییم «تو فلان نیت را داری»، میگوییم: «شاید چنین چیزی را احساس میکنی، ولی مطمئن نیستم.» این نوع نگاه، همدلی را به بلوغ میرساند. همدلی، نه یعنی یقین به احساس طرف مقابل، بلکه یعنی پذیرش ندانستن و احترام به دنیای درونی دیگری. در نهایت، نظریه ذهن سالم، نه برای تسلط، که برای باهمبودن ساخته شده است.
21.04.202502:32
در واقع، تمام کاسه کوزه ها زیر سر همان بیشعورهایی است که از همه چیز برای بالا کشیدن خودشان استفاده می کنند. از نظر این بیشعورها همه کسانی که مانند آن ها رفتار و فکر نمی کنند مستحق عمیق ترین آتش دوزخ هستند.
آن ها به گونه ای برای دیگران سخنرانی می کنند که گویی خداوند وظیفه تقسیم کردن بهشت و جهنم را بر عهده آن ها گذاشته است.
*۹.بیشعورهای خوش بین*
این نوع از انسان ها در نقطه مقابل بیشعورهای افراطی قرار می گیرند. آن ها این باور را ترویج می کنند که همه چیز عالی است و اگر نیست وقتی پول کلاس های موفقیت و شادکامی شان را بپردازیم همه چیز عالی می شود. چنین افرادی مانند قارچ، سر از سایت های موفقیت، پولسازی، انواع و اقسام یوگا، عشق درمانی، انرژی درمانی، مراقبه های درست و غلط، کلاس های آموزش شکل درست زندگی کردن – البته از نظر آن ها – و مواردی از این دست در می آورند. همه آن ها هم خودشان را استاد خطاب می کنند ولی فقط خدا می داند که چه کسی مدرک دکتری یا مهارت آن ها را تایید کرده است.
*۱۰. بیشعورهای اداری*
بیشعورهای اداری همان افرادی هستند که به ارباب رجوع بینوا به چشم یک وسیله بازی نگاه می کنند و به جای حل کردن کارش او را بارها دور خودش می چرخانند. چنین افرادی از قدرت محدودی که نشستن پشت میز در اختیار آن ها قرار داده است برای چزاندن مردم نهایت استفاده را می کنند. اگر این بیشعورهای اداری از کسی خوششان بیاید یا ارباب رجوع شبیه دشمن خونی شان نباشد، کارش را راه می اندازند. اما اگر از مراجعه کننده خوششان نیاید یا او را به یاد کسی که از او نفرت دارند بیندازد، از تمام توان خود برای عقب انداختن کار او بهره می گیرند.
*۱۱. بیشعورهای مظلوم نما*
این دسته از بیشعورها، همیشه در حال ناله و زاری هستند. اما دلیل این رفتارشان، بدبختی یا غرق شدن در مشکلات نیست. آن ها یاد گرفته اند که از این راه می توانند به تمام خواسته های خود برسند و دیگران را همچون برده به خدمت بگیرند. بیشعورهای مظلوم نما از کوچک ترین نسبت خود با دیگران برای نهایت سوءاستفاده از آن ها استفاده می کنند. اگر هم افراد مقابلشان در برابر این خواسته ها و مظلوم نمایی ها اندکی مقاومت از خودشان نشان دهند آن چنان بلوایی به پا می کنند که نگو و نپرس. ابزارهای مورد علاقه آن ها برای وارد کردن فشار روانی روی اطرافیانشان، نسبت فرزندی و حق اولاد، بیماری های کوچک و بزرگ، افسردگی و رنجش خاطر مزمن، غریب بودن و نداشتن دوست و آشنا، نالیدن بی وقفه و آه کشیدن بی امان هستند. آن ها از دیگران انتظار دارند که تمام کار و زندگی شان را کنار بگذارند و ۲۴ ساعت شبانه روز از آن ها پرستاری کنند. در حالی که نه از نظر روحی و نه از نظر جسمی هیچ نیازی به این کار ندارند. این نوع از افراد، توانایی بسیار زیادی در دیوانه کردن افراد مورد نظرشان دارند و آن ها را مثل موم در دستشان نگه می دارند. بیشعورهای مظلوم نما، برای دیگران قانون تعیین می کنند و اگر فردی جرات تخطی از این قانون به سرش بزند به شیوه خودشان دمار از روزگارش درمی آورند و او را از کرده اش پیشمان می کنند.
*۱۲.بیشعورهای عشق شکایت*
دادگاه ها سرشار از بیشعورهای گوناگون از هر شکل و رنگی هستند. بیشعورهای عشق شکایت، از هر فرصتی برای شکایت کردن علیه دیگران نهایت استفاده را می برند. برای آنها مهم نیست که شما واقعا آن کار خلاف قانون را انجام داده اید یا نه؟ آن ها فقط می خواهند شما را به دادگاه بکشانند و با زدن حرف های قلمبه سلمبه، روی اعصابتان رژه بروند. هر حرفی که به آنها بزنید این جمله را در پاسخ خواهید شنید: «با من بودی؟ می کشونمت به دادگاه!»
■وقتی یک بیشعور، تاجر می شود! در حالت معمولی – که البته خیلی کم پیدا می شود – فرایند خرید و فروش کالا و خدمات بر مبنای ارائه یک ارزش و دریافت پول اجرا می شود. اما وقتی پای یک بیشعور به این ماجرا باز می شود، تمام معادله ها بر هم می ریزد. چون آن بیشعور که حالا قدرت را در دست گرفته و حرف اول را در شرکت یا سازمانش می زند اصلا به این چیزها توجه ندارد. تنها هدف او کله پا کردن بیشعورهای دیگر و گرفتن جای آن ها است. بیشعورهای تاجر، اعتقادی به بهینه کردن محصولات بی خاصیت یا ارزشمندتر کردن خدماتی که ارائه می دهند ندارند. از نظر آن ها همین که این محصولات و خدمات وجود دارند از سر مردم هم زیاد است.
□آن ها اعتقادی به خلاقیت یا رعایت کردن قانون کپی رایت ندارند. به همین دلیل، اسم شرکت، طراحی رو جلد محصولات و حتی شعاری که روی جلد اجناسشان می نویسند را از شرکت دیگر – معمولا شرکت های خارجی بهتر از خودشان – کپی می کنند. بعد هم خودشان را به آب و آتش می زنند و در برابر اجرایی سازی قانون کپی رایت چه اشک ها که نمی ریزند و چه خودزنی ها که نمی کنند.
آن ها به گونه ای برای دیگران سخنرانی می کنند که گویی خداوند وظیفه تقسیم کردن بهشت و جهنم را بر عهده آن ها گذاشته است.
*۹.بیشعورهای خوش بین*
این نوع از انسان ها در نقطه مقابل بیشعورهای افراطی قرار می گیرند. آن ها این باور را ترویج می کنند که همه چیز عالی است و اگر نیست وقتی پول کلاس های موفقیت و شادکامی شان را بپردازیم همه چیز عالی می شود. چنین افرادی مانند قارچ، سر از سایت های موفقیت، پولسازی، انواع و اقسام یوگا، عشق درمانی، انرژی درمانی، مراقبه های درست و غلط، کلاس های آموزش شکل درست زندگی کردن – البته از نظر آن ها – و مواردی از این دست در می آورند. همه آن ها هم خودشان را استاد خطاب می کنند ولی فقط خدا می داند که چه کسی مدرک دکتری یا مهارت آن ها را تایید کرده است.
*۱۰. بیشعورهای اداری*
بیشعورهای اداری همان افرادی هستند که به ارباب رجوع بینوا به چشم یک وسیله بازی نگاه می کنند و به جای حل کردن کارش او را بارها دور خودش می چرخانند. چنین افرادی از قدرت محدودی که نشستن پشت میز در اختیار آن ها قرار داده است برای چزاندن مردم نهایت استفاده را می کنند. اگر این بیشعورهای اداری از کسی خوششان بیاید یا ارباب رجوع شبیه دشمن خونی شان نباشد، کارش را راه می اندازند. اما اگر از مراجعه کننده خوششان نیاید یا او را به یاد کسی که از او نفرت دارند بیندازد، از تمام توان خود برای عقب انداختن کار او بهره می گیرند.
*۱۱. بیشعورهای مظلوم نما*
این دسته از بیشعورها، همیشه در حال ناله و زاری هستند. اما دلیل این رفتارشان، بدبختی یا غرق شدن در مشکلات نیست. آن ها یاد گرفته اند که از این راه می توانند به تمام خواسته های خود برسند و دیگران را همچون برده به خدمت بگیرند. بیشعورهای مظلوم نما از کوچک ترین نسبت خود با دیگران برای نهایت سوءاستفاده از آن ها استفاده می کنند. اگر هم افراد مقابلشان در برابر این خواسته ها و مظلوم نمایی ها اندکی مقاومت از خودشان نشان دهند آن چنان بلوایی به پا می کنند که نگو و نپرس. ابزارهای مورد علاقه آن ها برای وارد کردن فشار روانی روی اطرافیانشان، نسبت فرزندی و حق اولاد، بیماری های کوچک و بزرگ، افسردگی و رنجش خاطر مزمن، غریب بودن و نداشتن دوست و آشنا، نالیدن بی وقفه و آه کشیدن بی امان هستند. آن ها از دیگران انتظار دارند که تمام کار و زندگی شان را کنار بگذارند و ۲۴ ساعت شبانه روز از آن ها پرستاری کنند. در حالی که نه از نظر روحی و نه از نظر جسمی هیچ نیازی به این کار ندارند. این نوع از افراد، توانایی بسیار زیادی در دیوانه کردن افراد مورد نظرشان دارند و آن ها را مثل موم در دستشان نگه می دارند. بیشعورهای مظلوم نما، برای دیگران قانون تعیین می کنند و اگر فردی جرات تخطی از این قانون به سرش بزند به شیوه خودشان دمار از روزگارش درمی آورند و او را از کرده اش پیشمان می کنند.
*۱۲.بیشعورهای عشق شکایت*
دادگاه ها سرشار از بیشعورهای گوناگون از هر شکل و رنگی هستند. بیشعورهای عشق شکایت، از هر فرصتی برای شکایت کردن علیه دیگران نهایت استفاده را می برند. برای آنها مهم نیست که شما واقعا آن کار خلاف قانون را انجام داده اید یا نه؟ آن ها فقط می خواهند شما را به دادگاه بکشانند و با زدن حرف های قلمبه سلمبه، روی اعصابتان رژه بروند. هر حرفی که به آنها بزنید این جمله را در پاسخ خواهید شنید: «با من بودی؟ می کشونمت به دادگاه!»
■وقتی یک بیشعور، تاجر می شود! در حالت معمولی – که البته خیلی کم پیدا می شود – فرایند خرید و فروش کالا و خدمات بر مبنای ارائه یک ارزش و دریافت پول اجرا می شود. اما وقتی پای یک بیشعور به این ماجرا باز می شود، تمام معادله ها بر هم می ریزد. چون آن بیشعور که حالا قدرت را در دست گرفته و حرف اول را در شرکت یا سازمانش می زند اصلا به این چیزها توجه ندارد. تنها هدف او کله پا کردن بیشعورهای دیگر و گرفتن جای آن ها است. بیشعورهای تاجر، اعتقادی به بهینه کردن محصولات بی خاصیت یا ارزشمندتر کردن خدماتی که ارائه می دهند ندارند. از نظر آن ها همین که این محصولات و خدمات وجود دارند از سر مردم هم زیاد است.
□آن ها اعتقادی به خلاقیت یا رعایت کردن قانون کپی رایت ندارند. به همین دلیل، اسم شرکت، طراحی رو جلد محصولات و حتی شعاری که روی جلد اجناسشان می نویسند را از شرکت دیگر – معمولا شرکت های خارجی بهتر از خودشان – کپی می کنند. بعد هم خودشان را به آب و آتش می زنند و در برابر اجرایی سازی قانون کپی رایت چه اشک ها که نمی ریزند و چه خودزنی ها که نمی کنند.
28.04.202502:36
مهارتهای مدیران
🖊️دکتر علی محمد مصدق راد
*نشر:* گاهنامه مدیر
■وظایف مدیران به دو دستهی اصلی و پشتیبان تقسیم میشوند. وظایف اصلی مدیران شامل برنامهریزی (تعیین اهداف و اقدامات دستیابی به آنها)، سازماندهی (ساختاربندی منطقی سازمان و تخصیص منابع انسانی و غیرانسانی)، رهبری (هدایت، انگیزش و ایجاد تعهد در کارکنان برای تحقق اهداف سازمانی) و کنترل (نظارت بر عملکرد و اصلاح انحرافات) است.
https://t.me/gahname_modir
□وظایف پشتیبان مدیران شامل تصمیمگیری (انتخاب مؤثرترین راهحل از میان گزینههای موجود)، هماهنگی (یکپارچهسازی و همراستا کردن فعالیتها و منابع سازمان)، ارتباطات (انتقال دقیق و اثربخش اطلاعات و ایجاد درک مشترک) و بودجهبندی (پیش بینی درآمدها و هزینهها و تخصیص منابع مالی به برنامهها و فعالیتها) است.
●مدیران برای انجام اثربخش وظایف خود باید دارای مهارتهای خاصی باشند. مهارت بهمعنای توانایی کاربردی بهکارگیری دانش برای انجام مؤثر کار است. مهارت عملی تبدیل دانش به عمل مؤثر است. مهارت ترکیبی از دانش، تجربه و قابلیتهای اجرایی است که به مدیر اجازه میدهد تا وظایف خود را به طور اثربخش و کارآمد انجام دهد. این مهارتها اکتسابی هستند و از طریق آموزش، تمرین و تجربه تقویت میشوند.
○رابرت کاتز (Robert Katz) در سال ۱۹۵۵ میلادی، سه نوع مهارت فنی، روابط انسانی و ادراکی برای مدیران معرفی کرد.
■مهارت فنی(Technical Skills) توانایی استفاده از دانش فنی و تخصصی، ابزارها و روشهای مرتبط با وظایف فنی در سازمان است. به عنوان مثال، یک مدیر مالی باید تسلط کافی بر نرمافزارهای حسابداری و تحلیلهای مالی داشته باشد، سرپرستار یک بخش درمانی باید مهارتهای بالینی و مدیریتی را همزمان دارا باشد و مدیر آموزش دانشکده باید بتواند با سامانههای مدیریت آموزش کار کند. مهارت فنی به انجام بهینه وظایف سازماندهی، هماهنگی و کنترل مدیران کمک میکند. دانش و مهارت فنی مدیر باید از میانگین دانش و مهارتهای کارکنانش بیشتر باشد. میزان مهارتهای فنی در مدیران عملیاتی باید بیشتر از مدیران میانی و ارشد باشد. مدیران عملیاتی به طور مستقیمً با فرایندهای اجرایی درگیر هستند. آموزشهای تخصصی، کارگاههای آموزشی عملی، یادگیری نرمافزارهای کاربردی و کسب تجربه میدانی به تقویت مهارتهای فنی مدیران کمک میکند.
□مهارت انسانی (Human or Interpersonal Skills) توانایی تعامل مؤثر با دیگران، درک و مدیریت احساسات، ایجاد انگیزه، رهبری تیمها، مدیریت تعارضات و برقراری ارتباط مؤثر است. به عنوان مثال، معاون آموزشی دانشکده باید بتواند با اعضای هیأت علمی و دانشجویان بهخوبی ارتباط برقرار کند. مهارت روابط انسانی به انجام بهینه وظایف رهبری و ارتباطات مدیران کمک میکند. شرکت در دورههای آموزشی ارتباطات موثر، فنون مذاکره، مدیریت تعارض، رهبری اثربخش و هوش هیجانی و دریافت بازخوردهای محیطی به تقویت مهارتهای ارتباطی مدیران کمک میکند. مدیران سطوح ارشد، میانی و عملیاتی باید به یک میزان کافی از مهارتهای ارتباطی بالایی برخوردار باشند.
●مهارت ادراکی (Conceptual Skills)توانایی درک پیچیدگیهای سازمان و محیط پیرامون آن، تحلیل مسائل پیچیده چندبُعدی، تصمیمگیری کلان، تدوین استراتژی و ترسیم آیندهای مطلوب برای سازمان است. به عنوان مثال، رئیس دانشکده که مسئول تدوین برنامه راهبردی، هماهنگی با سیاستهای کلان دانشگاه و تأمین منابع برای اجرای برنامهها است، باید از مهارت ادراکی بالایی برخوردار باشد. مهارت ادراکی برای انجام بهینه وظایف تصمیمگیری، برنامهریزی و بودجهبندی ضروری است. این مهارت در سطوح بالای مدیریتی (مدیران ارشد) اهمیت بیشتری دارد و برای انجام وظایفی مانند برنامهریزی کلان، تصمیمگیری راهبردی و بودجهبندی حیاتی است. مهارت ادراکی از طریق آموزشهای تفکر استراتژیک، سیستمی، خلاقانه، انتقادی و جانبی، تحلیل سیاستگذاری، شرکت در جلسات تصمیمسازی کلان و مطالعه روندهای جهانی قابل ارتقا است.
○هر چه به سطوح بالای مدیریت سازمان نزدیک میشویم، میزان استفاده از مهارتهای فنی کمتر و استفاده از مهارتهای ادراکی بیشتر میشود. به عنوان مثال، در یک دانشکده، مدیر گروه آموزشی باید از مهارت فنی (مثلاً تدوین برنامه درسی و ارزشیابی آموزشی) بیشتر برخوردار باشد، معاون آموزشی باید مهارت انسانی بالایی برای تعامل با اعضای هیئت علمی داشته باشد و رئیس دانشکده باید مهارت ادراکی بالایی برای طراحی استراتژی دانشکده، تأمین منابع و پاسخگویی به نهادهای بالادستی داشته باشد.
■مطالعه مقاله "مهارتهای یک مدیر موثر" (Skills of an Effective Administrator) نوشته رابرت. کاتز (Robert Katz) و کتاب مدیریت (Management) نوشته استیفن رابینز(Stephen Robbins) به اساتید، دانشجویان، مدیران و کارکنان پیشنهاد میشود.
🖊️دکتر علی محمد مصدق راد
*نشر:* گاهنامه مدیر
■وظایف مدیران به دو دستهی اصلی و پشتیبان تقسیم میشوند. وظایف اصلی مدیران شامل برنامهریزی (تعیین اهداف و اقدامات دستیابی به آنها)، سازماندهی (ساختاربندی منطقی سازمان و تخصیص منابع انسانی و غیرانسانی)، رهبری (هدایت، انگیزش و ایجاد تعهد در کارکنان برای تحقق اهداف سازمانی) و کنترل (نظارت بر عملکرد و اصلاح انحرافات) است.
https://t.me/gahname_modir
□وظایف پشتیبان مدیران شامل تصمیمگیری (انتخاب مؤثرترین راهحل از میان گزینههای موجود)، هماهنگی (یکپارچهسازی و همراستا کردن فعالیتها و منابع سازمان)، ارتباطات (انتقال دقیق و اثربخش اطلاعات و ایجاد درک مشترک) و بودجهبندی (پیش بینی درآمدها و هزینهها و تخصیص منابع مالی به برنامهها و فعالیتها) است.
●مدیران برای انجام اثربخش وظایف خود باید دارای مهارتهای خاصی باشند. مهارت بهمعنای توانایی کاربردی بهکارگیری دانش برای انجام مؤثر کار است. مهارت عملی تبدیل دانش به عمل مؤثر است. مهارت ترکیبی از دانش، تجربه و قابلیتهای اجرایی است که به مدیر اجازه میدهد تا وظایف خود را به طور اثربخش و کارآمد انجام دهد. این مهارتها اکتسابی هستند و از طریق آموزش، تمرین و تجربه تقویت میشوند.
○رابرت کاتز (Robert Katz) در سال ۱۹۵۵ میلادی، سه نوع مهارت فنی، روابط انسانی و ادراکی برای مدیران معرفی کرد.
■مهارت فنی(Technical Skills) توانایی استفاده از دانش فنی و تخصصی، ابزارها و روشهای مرتبط با وظایف فنی در سازمان است. به عنوان مثال، یک مدیر مالی باید تسلط کافی بر نرمافزارهای حسابداری و تحلیلهای مالی داشته باشد، سرپرستار یک بخش درمانی باید مهارتهای بالینی و مدیریتی را همزمان دارا باشد و مدیر آموزش دانشکده باید بتواند با سامانههای مدیریت آموزش کار کند. مهارت فنی به انجام بهینه وظایف سازماندهی، هماهنگی و کنترل مدیران کمک میکند. دانش و مهارت فنی مدیر باید از میانگین دانش و مهارتهای کارکنانش بیشتر باشد. میزان مهارتهای فنی در مدیران عملیاتی باید بیشتر از مدیران میانی و ارشد باشد. مدیران عملیاتی به طور مستقیمً با فرایندهای اجرایی درگیر هستند. آموزشهای تخصصی، کارگاههای آموزشی عملی، یادگیری نرمافزارهای کاربردی و کسب تجربه میدانی به تقویت مهارتهای فنی مدیران کمک میکند.
□مهارت انسانی (Human or Interpersonal Skills) توانایی تعامل مؤثر با دیگران، درک و مدیریت احساسات، ایجاد انگیزه، رهبری تیمها، مدیریت تعارضات و برقراری ارتباط مؤثر است. به عنوان مثال، معاون آموزشی دانشکده باید بتواند با اعضای هیأت علمی و دانشجویان بهخوبی ارتباط برقرار کند. مهارت روابط انسانی به انجام بهینه وظایف رهبری و ارتباطات مدیران کمک میکند. شرکت در دورههای آموزشی ارتباطات موثر، فنون مذاکره، مدیریت تعارض، رهبری اثربخش و هوش هیجانی و دریافت بازخوردهای محیطی به تقویت مهارتهای ارتباطی مدیران کمک میکند. مدیران سطوح ارشد، میانی و عملیاتی باید به یک میزان کافی از مهارتهای ارتباطی بالایی برخوردار باشند.
●مهارت ادراکی (Conceptual Skills)توانایی درک پیچیدگیهای سازمان و محیط پیرامون آن، تحلیل مسائل پیچیده چندبُعدی، تصمیمگیری کلان، تدوین استراتژی و ترسیم آیندهای مطلوب برای سازمان است. به عنوان مثال، رئیس دانشکده که مسئول تدوین برنامه راهبردی، هماهنگی با سیاستهای کلان دانشگاه و تأمین منابع برای اجرای برنامهها است، باید از مهارت ادراکی بالایی برخوردار باشد. مهارت ادراکی برای انجام بهینه وظایف تصمیمگیری، برنامهریزی و بودجهبندی ضروری است. این مهارت در سطوح بالای مدیریتی (مدیران ارشد) اهمیت بیشتری دارد و برای انجام وظایفی مانند برنامهریزی کلان، تصمیمگیری راهبردی و بودجهبندی حیاتی است. مهارت ادراکی از طریق آموزشهای تفکر استراتژیک، سیستمی، خلاقانه، انتقادی و جانبی، تحلیل سیاستگذاری، شرکت در جلسات تصمیمسازی کلان و مطالعه روندهای جهانی قابل ارتقا است.
○هر چه به سطوح بالای مدیریت سازمان نزدیک میشویم، میزان استفاده از مهارتهای فنی کمتر و استفاده از مهارتهای ادراکی بیشتر میشود. به عنوان مثال، در یک دانشکده، مدیر گروه آموزشی باید از مهارت فنی (مثلاً تدوین برنامه درسی و ارزشیابی آموزشی) بیشتر برخوردار باشد، معاون آموزشی باید مهارت انسانی بالایی برای تعامل با اعضای هیئت علمی داشته باشد و رئیس دانشکده باید مهارت ادراکی بالایی برای طراحی استراتژی دانشکده، تأمین منابع و پاسخگویی به نهادهای بالادستی داشته باشد.
■مطالعه مقاله "مهارتهای یک مدیر موثر" (Skills of an Effective Administrator) نوشته رابرت. کاتز (Robert Katz) و کتاب مدیریت (Management) نوشته استیفن رابینز(Stephen Robbins) به اساتید، دانشجویان، مدیران و کارکنان پیشنهاد میشود.
25.04.202502:50
🎥مدیران
#آموزش
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
#آموزش
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
24.04.202504:14
امیدواری و پارادکس "استاک دیل"
■این مفهوم را جیم کالینز، استاد برجسته دانشگاه استنفورد وارد ادبیات مدیریت کرد. استاک دیل، مدیر یک شرکت چند میلیارد دلاری نیست، بلکه استاک دیل نام بلندپایهترین افسر نظامی است که در جنگ ویتنام اسیر شد. بیش از ۷ سال اسیر بود و در یکی از اردوگاههای زندانیان جنگی، شکنجههای وحشتناکی را تجربه کرد؛ بدون حقوق انسانی، بدون تاریخ آزادی، بدون پشتیبانی.
https://t.me/gahname_modir
□او نه تنها در آن شرایط دوام آورد که جان بسیاری را نجات داد. یک سیستم ارتباطی رمزی بین اسرا درست کرد. برای آنکه اعتراف اجباری نکند صورتش را با تیغ برید و اطلاعات را به صورت محرمانه برای کشورش ارسال می کرد و ...
●جیمز کالینز با او مصاحبه ای کرد و از او پرسید «چه کسانی در آن سختیها دوام آوردند و چه کسانی دوام نیاوردند و نابود شدند؟»
○پاسخ او تکان دهنده بود: "خوشبینها در هم شکستند!" کسانی که منتظر بودند به زودی اتفاق مثبتی بیفتد و آنها از این مهلکه رها شوند.
خوشبینها میگفتند: حتماً این کریسمس آزاد میشویم و به خانه بازمیگردیم. کریسمس میرسید و آنها آزاد نمیشدند. بعد میگفتند دیگر حتماً تا عید پاک (چند ماه بعد) خلاص خواهیم شد.» عید پاک هم میرسید و اتفاقی نمیافتاد. تکرار این رویه باعث میشد که در هم بشکنند و به تدریج از درون فرو بریزند.
■چرا پروفسور کالینز نام این پدیده را پارادکس گذاشته است؟ چون میگوید که امیدواری مثبت باید کنار دیدن واقعیتهای منفی باشد. از این جهت پاراداکس است که یک امر منفی (واقعیتهای مهلک) کنار یک امر مثبت (امیدواری) قرار می گیرند و همزمان باهم پیش میروند؛ بدبینی و امیدواری.
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
■این مفهوم را جیم کالینز، استاد برجسته دانشگاه استنفورد وارد ادبیات مدیریت کرد. استاک دیل، مدیر یک شرکت چند میلیارد دلاری نیست، بلکه استاک دیل نام بلندپایهترین افسر نظامی است که در جنگ ویتنام اسیر شد. بیش از ۷ سال اسیر بود و در یکی از اردوگاههای زندانیان جنگی، شکنجههای وحشتناکی را تجربه کرد؛ بدون حقوق انسانی، بدون تاریخ آزادی، بدون پشتیبانی.
https://t.me/gahname_modir
□او نه تنها در آن شرایط دوام آورد که جان بسیاری را نجات داد. یک سیستم ارتباطی رمزی بین اسرا درست کرد. برای آنکه اعتراف اجباری نکند صورتش را با تیغ برید و اطلاعات را به صورت محرمانه برای کشورش ارسال می کرد و ...
●جیمز کالینز با او مصاحبه ای کرد و از او پرسید «چه کسانی در آن سختیها دوام آوردند و چه کسانی دوام نیاوردند و نابود شدند؟»
○پاسخ او تکان دهنده بود: "خوشبینها در هم شکستند!" کسانی که منتظر بودند به زودی اتفاق مثبتی بیفتد و آنها از این مهلکه رها شوند.
خوشبینها میگفتند: حتماً این کریسمس آزاد میشویم و به خانه بازمیگردیم. کریسمس میرسید و آنها آزاد نمیشدند. بعد میگفتند دیگر حتماً تا عید پاک (چند ماه بعد) خلاص خواهیم شد.» عید پاک هم میرسید و اتفاقی نمیافتاد. تکرار این رویه باعث میشد که در هم بشکنند و به تدریج از درون فرو بریزند.
■چرا پروفسور کالینز نام این پدیده را پارادکس گذاشته است؟ چون میگوید که امیدواری مثبت باید کنار دیدن واقعیتهای منفی باشد. از این جهت پاراداکس است که یک امر منفی (واقعیتهای مهلک) کنار یک امر مثبت (امیدواری) قرار می گیرند و همزمان باهم پیش میروند؛ بدبینی و امیدواری.
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
23.04.202516:11
در انتظار روزهای خاص
نشر: گاهنامه مدیر
■کمد لباساشو باز کرد گفت هر کدومو خواستی بردار! دست بردم لای لباسا دیدم هنوز تگهاش بهش وصله. گفتم اینا که همه نو هستن!
گفت میدونم! ادامه داد: شاید بعضیهاش حتی ۱۰ یا ۲۰ سال عمر داشته باشن اما نو هستن و هنوز میشه پوشید! مرغوبه جنسشون!
به قول شما امروزیا بِرَندِه
https://t.me/gahname_modir
□خندیدم گفتم خانجون، چرا اینهمه سال تنت نکردی؟! گفت: هی وایسادم شاید یه روز خاص بیاد، یه آدم خاص بیاد، یه حال خاص بیاد، یه مهمونی خاص بیاد، کلا یه چیز خاص باشه تا اینارو تن کنم ...
●سرشو انداخت پایین گفت: حواسم نبود روز خاص و مهمونی خاص و آدم خاص و وقت خاص قرار نیست بیاد، قرار بود اینارو تنم کنم تا همه اون لحظه ها خاص بشن برام! اما دیگه تو ۷۵ سالگی خاص و غیر خاصی نیست! دیگه حالا تو تن شما ببینم برام خاصه!
○درس زندگی داشت بهم میداد، درس سخت زندگی ... هیچ روز خاصی وجود نداره، مگر ما خودمون خاصش کنیم!
■ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خستهایم اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم، سرعتمان را بیشتر و بیشتر میکنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن، از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم! اسفند را باید نشست، باید خستگی در کرد. باید چای نوشید... یازده ماه تمام، دردها، رنجها و حتی خوشیها را به جان خریدن که الکی نیست، هست؟!
اسفند را نباید دوید. اسفند را باید با کفشهای کتانی، قدم زد! پس روزهای رفته ی سال را ورق میزنم ...
□چه خاطراتی که زنده نمی شوند... چه روزها که دلم می خواست تا ابد تمام نشوند... و چه روزها که هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد... چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود... چه لبخندها که بی اختیار بر لبانم نقش بست و چه اشک ها که بی اراده از چشمانم سرازیر شد... چه آدم ها که دلم را گرم کردند و چه آدم ها که دلم را شکستند... چه چیزها كه فکرش را هم نمیکردم و شد ...و چه چیزها كه فکرم را پرکرد و نشد...
●چه آدم ها که شناختم و چه آدم ها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان... و چه.....! و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر می شود. کاش ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس خدا... آرامشی که هیچگاه تمام نشود...
و شما اى جانان من... من برای تمام آدم های روی این زمین آرزوی سعادت دارم، شماها كه عزیز دلين و جای خود دارين! بخندين كه بهاری که در راه است... با شكوفه لبخندتان زییاتر خواهد بود.
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
نشر: گاهنامه مدیر
■کمد لباساشو باز کرد گفت هر کدومو خواستی بردار! دست بردم لای لباسا دیدم هنوز تگهاش بهش وصله. گفتم اینا که همه نو هستن!
گفت میدونم! ادامه داد: شاید بعضیهاش حتی ۱۰ یا ۲۰ سال عمر داشته باشن اما نو هستن و هنوز میشه پوشید! مرغوبه جنسشون!
به قول شما امروزیا بِرَندِه
https://t.me/gahname_modir
□خندیدم گفتم خانجون، چرا اینهمه سال تنت نکردی؟! گفت: هی وایسادم شاید یه روز خاص بیاد، یه آدم خاص بیاد، یه حال خاص بیاد، یه مهمونی خاص بیاد، کلا یه چیز خاص باشه تا اینارو تن کنم ...
●سرشو انداخت پایین گفت: حواسم نبود روز خاص و مهمونی خاص و آدم خاص و وقت خاص قرار نیست بیاد، قرار بود اینارو تنم کنم تا همه اون لحظه ها خاص بشن برام! اما دیگه تو ۷۵ سالگی خاص و غیر خاصی نیست! دیگه حالا تو تن شما ببینم برام خاصه!
○درس زندگی داشت بهم میداد، درس سخت زندگی ... هیچ روز خاصی وجود نداره، مگر ما خودمون خاصش کنیم!
■ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خستهایم اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم، سرعتمان را بیشتر و بیشتر میکنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن، از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم! اسفند را باید نشست، باید خستگی در کرد. باید چای نوشید... یازده ماه تمام، دردها، رنجها و حتی خوشیها را به جان خریدن که الکی نیست، هست؟!
اسفند را نباید دوید. اسفند را باید با کفشهای کتانی، قدم زد! پس روزهای رفته ی سال را ورق میزنم ...
□چه خاطراتی که زنده نمی شوند... چه روزها که دلم می خواست تا ابد تمام نشوند... و چه روزها که هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد... چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود... چه لبخندها که بی اختیار بر لبانم نقش بست و چه اشک ها که بی اراده از چشمانم سرازیر شد... چه آدم ها که دلم را گرم کردند و چه آدم ها که دلم را شکستند... چه چیزها كه فکرش را هم نمیکردم و شد ...و چه چیزها كه فکرم را پرکرد و نشد...
●چه آدم ها که شناختم و چه آدم ها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان... و چه.....! و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر می شود. کاش ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس خدا... آرامشی که هیچگاه تمام نشود...
و شما اى جانان من... من برای تمام آدم های روی این زمین آرزوی سعادت دارم، شماها كه عزیز دلين و جای خود دارين! بخندين كه بهاری که در راه است... با شكوفه لبخندتان زییاتر خواهد بود.
----------
گاهنامه مدیر = گاهواره دانایی
----------
👩💻تلگرام گاهنامه مدیر
https://t.me/gahname_modir
🧑💻تلگرام راهنامه مدیر
https://t.me/rahname_modir
👩💻سایت
http://gahnamemodir.ir/
🧑💻اینستاگرام
www.instagram.com/gahname_modir
_
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧
22.04.202503:16
نظریه ذهن: از شطرنجبازان تا فروشندگان مواد، ذهن انسان چگونه برای تأثیرگذاری برنامهریزی میکند؟
*نشر:* گاهنامه مدیر
■بزرگترین استراتژیستهای تاریخ، صرفنظر از حرفهشان، یک ویژگی مشترک دارند: آنها همیشه چند قدم جلوتر از رقبا میاندیشند. اساتید شطرنج، ژنرالهای کارکشته، رهبران جهانی و حتی روسای مافیا، در لحظهای که دیگران هنوز مشغول فهمیدن وضعیت فعلی هستند، آینده را میبینند و برایش طرحریزی میکنند. توانایی «جلوتر دیدن» یکی از نشانههای برجستهٔ هوش انسانی است.
https://t.me/gahname_modir
□پژوهشهای شناختی نشان دادهاند که انسانها ذاتاً موجوداتی پیشبینیکننده هستند. ما بهصورت طبیعی برنامهریزی میکنیم: از تصمیمگیری ساده در مورد وعده شام گرفته تا انتخاب مسیر برگشت به خانه. اما این توانایی در ارتباط با دیگران پیچیدهتر میشود، چون وارد حیطهای میشویم که ذهن باید نه فقط پیشبینی شرایط محیطی، بلکه پیشبینی رفتار دیگران را انجام دهد؛ و این همانجاست که نظریه ذهن وارد عمل میشود.
●نظریهٔ ذهن (Theory of Mind) اصطلاحی در روانشناسی شناختی است که به توانایی ما برای درک وضعیت ذهنی دیگران اشاره دارد. این توانایی به ما اجازه میدهد بفهمیم که دیگران نیز خواستهها، باورها، احساسات و تصمیمهایی مستقل دارند، حتی اگر با ما همنظر یا همدل نباشند. این مهارت از دوران کودکی آغاز میشود؛ معمولاً در حدود ۱۵ ماهگی، کودک درک میکند که دیگران هم ذهن دارند، ولی تا چند سال بعد نمیتواند کاملاً براساس آن رفتار کند.
○بهعنوان نمونه، کودکی دو ساله ممکن است به کسی که ناراحت است اسباببازی محبوبش را بدهد، چون هنوز نمیفهمد آن شخص شاید چیزی دیگر بخواهد. یعنی کودک «وجود احساس در دیگری» را درک کرده، ولی هنوز قادر به «تجزیه و تحلیل محتوای آن احساس» نیست. هرچه فرد بالغتر میشود، نظریه ذهن در او رشد بیشتری میکند، تا جایی که میتواند براساس نگاه، مکث، سکوت یا حتی تغییر لحن، ذهنیت طرف مقابل را پیشبینی کند.
■توانایی تفسیر ذهن دیگران میتواند مفید و یا زیانآور باشد! تصور کنید در حال صحبت با کسی هستید و او ناگهان به ساعت نگاه میکند. ذهن شما فوراً شروع به تحلیل میکند: آیا حوصلهاش سر رفته؟ وقتش تنگ است؟ یا شاید دلیلی دیگر دارد؟ این تحلیل ذهنیِ سریع، بر پایهٔ نظریه ذهن صورت میگیرد. ذهن انسان با شبیهسازی شرایط، بهدنبال ساختن یک مدل ذهنی از طرف مقابل است.
□اما وقتی این فرآیند بیشازحد فعال شود، به یک مشکل روانی بدل میشود؛ چیزی شبیه به وسواس فکری. کسانی که زیاد «فکر میکنند دیگران چه فکر میکنند»، گاهی در تلهٔ ذهنخوانی و گمانهزنی گرفتار میشوند. پژوهشها نشان دادهاند که در روابط عاطفی، بیشازحد تحلیل کردن رفتار طرف مقابل، گاهی باعث تخریب رابطه میشود، نه بهبود آن.
●مطالعهای تازه در دانشگاه پزشکی مانتساینای، تلاش کرده بهصورت علمی بررسی کند که انسانها هنگام تعامل با دیگران، واقعاً تا چه حد «چند قدم جلوتر» فکر میکنند. در این پژوهش، ۴۸ شرکتکننده وارد اسکنر مغزی شدند و در یک بازی تصمیمگیری مالی شرکت کردند که به آن بازی اولتیماتوم (Ultimatum Game) میگویند. در یکی از نسخههای بازی، هیچ قانون خاصی وجود نداشت و افراد میتوانستند آزادانه چانه بزنند، فریب بدهند یا مذاکره کنند.
○نتیجه این آزمایش دو نکته شگفتانگیز را آشکار کرد:
• نخست اینکه، رفتارهای بازیکنان بهگونهای بود که بر اساس تحلیلهای کامپیوتری، نهتنها یک قدم، بلکه دو، سه، یا حتی چهار قدم جلوتر فکر میکردند. یعنی ذهن آنها مدام در حال طراحی سناریوهایی بر اساس رفتار آیندهی طرف مقابل بود.
• دوم اینکه، اسکن مغزی نشان داد بخش فعالشده در این تصمیمگیریها، قشر پیشپیشانی بطنی-میانی (Ventromedial Prefrontal Cortex) است؛ همان ناحیهای که در تصمیمات پیچیده، بلندمدت و استراتژیک فعالیت میکند. به زبان ساده: مغز انسان، حتی در شرایط فریب یا مذاکره، از همان ابزار عصبیای استفاده میکند که برای برنامهریزی آینده بهکار میبرد.
■شطرنج بهمثابه مدل شناختی: تعامل اجتماعی همان بازی ذهنیست.
در یکی از صحنههای بهیادماندنی سریال The Wire، شخصیت دیآنجلو (D’Angelo) با استفاده از قواعد شطرنج، دنیای پیچیدهٔ موادفروشی خیابانی را توضیح میدهد. این مثال هنری اکنون با پشتوانهٔ علمی قابلدرکتر شده است: ذهن انسان در تعاملات اجتماعی، همانطور عمل میکند که در بازی شطرنج عمل میکند.
□هر گفتوگو، مذاکره، درخواست، یا حتی شوخی ساده، میتواند از دل محاسبات ذهنی متقابل شکل بگیرد. ما مدام در حال تحلیلیم: «اگر من این را بگویم، او چه خواهد گفت؟ اگر او این واکنش را نشان دهد، چه معنایی دارد؟» این بازی ذهنی، هم منبع قدرت است، هم عامل فرسایش روان.
*نشر:* گاهنامه مدیر
■بزرگترین استراتژیستهای تاریخ، صرفنظر از حرفهشان، یک ویژگی مشترک دارند: آنها همیشه چند قدم جلوتر از رقبا میاندیشند. اساتید شطرنج، ژنرالهای کارکشته، رهبران جهانی و حتی روسای مافیا، در لحظهای که دیگران هنوز مشغول فهمیدن وضعیت فعلی هستند، آینده را میبینند و برایش طرحریزی میکنند. توانایی «جلوتر دیدن» یکی از نشانههای برجستهٔ هوش انسانی است.
https://t.me/gahname_modir
□پژوهشهای شناختی نشان دادهاند که انسانها ذاتاً موجوداتی پیشبینیکننده هستند. ما بهصورت طبیعی برنامهریزی میکنیم: از تصمیمگیری ساده در مورد وعده شام گرفته تا انتخاب مسیر برگشت به خانه. اما این توانایی در ارتباط با دیگران پیچیدهتر میشود، چون وارد حیطهای میشویم که ذهن باید نه فقط پیشبینی شرایط محیطی، بلکه پیشبینی رفتار دیگران را انجام دهد؛ و این همانجاست که نظریه ذهن وارد عمل میشود.
●نظریهٔ ذهن (Theory of Mind) اصطلاحی در روانشناسی شناختی است که به توانایی ما برای درک وضعیت ذهنی دیگران اشاره دارد. این توانایی به ما اجازه میدهد بفهمیم که دیگران نیز خواستهها، باورها، احساسات و تصمیمهایی مستقل دارند، حتی اگر با ما همنظر یا همدل نباشند. این مهارت از دوران کودکی آغاز میشود؛ معمولاً در حدود ۱۵ ماهگی، کودک درک میکند که دیگران هم ذهن دارند، ولی تا چند سال بعد نمیتواند کاملاً براساس آن رفتار کند.
○بهعنوان نمونه، کودکی دو ساله ممکن است به کسی که ناراحت است اسباببازی محبوبش را بدهد، چون هنوز نمیفهمد آن شخص شاید چیزی دیگر بخواهد. یعنی کودک «وجود احساس در دیگری» را درک کرده، ولی هنوز قادر به «تجزیه و تحلیل محتوای آن احساس» نیست. هرچه فرد بالغتر میشود، نظریه ذهن در او رشد بیشتری میکند، تا جایی که میتواند براساس نگاه، مکث، سکوت یا حتی تغییر لحن، ذهنیت طرف مقابل را پیشبینی کند.
■توانایی تفسیر ذهن دیگران میتواند مفید و یا زیانآور باشد! تصور کنید در حال صحبت با کسی هستید و او ناگهان به ساعت نگاه میکند. ذهن شما فوراً شروع به تحلیل میکند: آیا حوصلهاش سر رفته؟ وقتش تنگ است؟ یا شاید دلیلی دیگر دارد؟ این تحلیل ذهنیِ سریع، بر پایهٔ نظریه ذهن صورت میگیرد. ذهن انسان با شبیهسازی شرایط، بهدنبال ساختن یک مدل ذهنی از طرف مقابل است.
□اما وقتی این فرآیند بیشازحد فعال شود، به یک مشکل روانی بدل میشود؛ چیزی شبیه به وسواس فکری. کسانی که زیاد «فکر میکنند دیگران چه فکر میکنند»، گاهی در تلهٔ ذهنخوانی و گمانهزنی گرفتار میشوند. پژوهشها نشان دادهاند که در روابط عاطفی، بیشازحد تحلیل کردن رفتار طرف مقابل، گاهی باعث تخریب رابطه میشود، نه بهبود آن.
●مطالعهای تازه در دانشگاه پزشکی مانتساینای، تلاش کرده بهصورت علمی بررسی کند که انسانها هنگام تعامل با دیگران، واقعاً تا چه حد «چند قدم جلوتر» فکر میکنند. در این پژوهش، ۴۸ شرکتکننده وارد اسکنر مغزی شدند و در یک بازی تصمیمگیری مالی شرکت کردند که به آن بازی اولتیماتوم (Ultimatum Game) میگویند. در یکی از نسخههای بازی، هیچ قانون خاصی وجود نداشت و افراد میتوانستند آزادانه چانه بزنند، فریب بدهند یا مذاکره کنند.
○نتیجه این آزمایش دو نکته شگفتانگیز را آشکار کرد:
• نخست اینکه، رفتارهای بازیکنان بهگونهای بود که بر اساس تحلیلهای کامپیوتری، نهتنها یک قدم، بلکه دو، سه، یا حتی چهار قدم جلوتر فکر میکردند. یعنی ذهن آنها مدام در حال طراحی سناریوهایی بر اساس رفتار آیندهی طرف مقابل بود.
• دوم اینکه، اسکن مغزی نشان داد بخش فعالشده در این تصمیمگیریها، قشر پیشپیشانی بطنی-میانی (Ventromedial Prefrontal Cortex) است؛ همان ناحیهای که در تصمیمات پیچیده، بلندمدت و استراتژیک فعالیت میکند. به زبان ساده: مغز انسان، حتی در شرایط فریب یا مذاکره، از همان ابزار عصبیای استفاده میکند که برای برنامهریزی آینده بهکار میبرد.
■شطرنج بهمثابه مدل شناختی: تعامل اجتماعی همان بازی ذهنیست.
در یکی از صحنههای بهیادماندنی سریال The Wire، شخصیت دیآنجلو (D’Angelo) با استفاده از قواعد شطرنج، دنیای پیچیدهٔ موادفروشی خیابانی را توضیح میدهد. این مثال هنری اکنون با پشتوانهٔ علمی قابلدرکتر شده است: ذهن انسان در تعاملات اجتماعی، همانطور عمل میکند که در بازی شطرنج عمل میکند.
□هر گفتوگو، مذاکره، درخواست، یا حتی شوخی ساده، میتواند از دل محاسبات ذهنی متقابل شکل بگیرد. ما مدام در حال تحلیلیم: «اگر من این را بگویم، او چه خواهد گفت؟ اگر او این واکنش را نشان دهد، چه معنایی دارد؟» این بازی ذهنی، هم منبع قدرت است، هم عامل فرسایش روان.
21.04.202502:32
بیشعوری(خلاصه کتاب)
🖊️خاویر کرمنت
*نشر:* گاهنامه مدیر
■بیشعوری، بیشتر از آنکه وضعیتی برخواسته از شخصیت افراد باشد، نوعی عادت بد است که تا جان داشته در وجود عده ای ریشه دوانده است. از آنجا که عادت ها خیلی بی سروصدا زندگی می کنند، تقریبا هیچ بیشعوری نمی داند که چقدر بیشعور است!
https://t.me/gahname_modir
□بیشعورهایی که شانس آگاهی یافتن از این عادت ناپسند را به چنگ می آورند راهی طولانی اما امیدوار کننده در پیش دارند. آن ها برای درمان بیشعوری خود باید چند گام را بردارند. مثلا اینکه ویژگی های شخصیتی خاصی که از آن ها یک بیشعور می سازد را کشف کنند و با به کار بستن راه های گوناگون نگرش خود را به زندگی تغییر دهند.
●خوشبختانه، اوضاع آن قدرها هم خراب نیست و نمی توانیم بگوییم که همه مردم جهان بیشعور هستند. اما بیشعورها با وجود تعداد اندکشان، آن قدر آتش می سوزانند که از صد فرسخی هم می توان آن ها را شناسایی کرد. معمولا این افراد علائم زیر را از خودشان نشان می دهند:
▪︎عاشق قدرت هستند و حاضرند برای حفظ قدرتشان از جان دیگران و نه خودشان مایه بگذارند.
▪︎تحمل شنیدن حرف مخالف را ندارند و به بهترین و پرسروصداترین شکل ممکن، تمام مخالفان خود را سر جایشان می نشانند.
▪︎باور دارند که بقیه مردم، رعیت خانه زادشان هستند.
▪︎اصولا اعتقادی به پذیرفتن مسئولیت هایشان ندارند و وظیفه شناسی را نوعی حرف اضافه در نظر می گیرند.
▪︎آن ها دوست دارند به مردم همانند عروسک های چوبی نگاه کنند و زندگی آن ها را به بازی بگیرند.
▪︎خودشان را بری از خطا، گناه و اشکال می دانند؛ در عوض، مدام از بقیه ایراد می گیرند.
▪︎دیگران را باعث و بانی به وجود آمدن مشکلات می دانند.
▪︎مثل آب خوردن، زیر حرفشان می زنند.
▪︎قول می دهند اما هیچ وقت به آن عمل نمی کنند.
▪︎از کلاه گذاشتن سر کسانی که چیزی از قانون یا شرایط بازار نمی دانند لذت می برند.
▪︎همیشه حق به جانب هستند و روی اعصاب دیگران قدم رو می روند.
▪︎علاقه زیادی به تحقیر کردن دیگران دارند، حرف هایشان نیش دار است و هیچ کس جز خودشان را آدم حساب نمی کنند.
▪︎هر جا که لازم باشد، از جیغ، داد، فریاد و حتی مظلوم نمایی برای به کرسی نشاندن حرف خودشان نهایت بهره را می برند.
▪︎به شدت به توهم توطئه اعتقاد دارند و فکر می کنند بقیه کار و زندگی شان را کنار گذاشته اند تا آن ها را نابود کنند.
▪︎آن ها هر جا که باشند، برای دیگران قانون وضع می کنند.
▪︎هیچ وقت قبول نمی کنند که یک بیشعور هستند.
○افرادی که دچار بیماری بیشعوری هستند، سعی می کنند با تسلط پیدا کردن روی زندگی و رفتار دیگران، به شکلی غیرمستقیم، روی زندگی خودشان کنترل داشته باشند. گذشته از آن، تسلط داشتن روی زندگی دیگران به آن ها این امکان را می دهد تا بتواند به راحتی مسئولیت حل کردن مشکلات را به گردن دیگران بیندازند. حتی اگر سایر مردم نتوانند مشکل فرد بیشعور را حل کنند باز هم برای او خاصیت دارند و می توانند تقصیرها را به نیابت از وی بر عهده بگیرند. در واقع، فرد بیشعور به معنی کامل کلمه به دیگران زور می گوید.
■یکی از ویژگی های بارز افراد بیشعور، تعصب است. آن ها روی خودشان، افکارشان، کارهایشان و باورهایشان تعصب دارند. اگر کسی خلاف باورهایشان لب به سخن بگشاید، خیلی زود او را سر جای خود می نشانند و مطمئن می شوند که او به یک درس عبرت تمام عیار برای دیگران تبدیل شود. بیشعورها عاشق این هستند که قدرت خود را بر سر دیگران بکوبند و با آن فخرفروشی کنند. اگر مدیر باشند، دمار از روزگار کارمندانشان درمی آورند؛ اگر معلم باشند، دانش آموزان را روانی می کنند و اگر پدر یا مادر باشند، فرزندانشان را با اعضای گارد شخصی شان اشتباه می گیرند.
□آن ها مدام در حال چک کردن وضعیت رقبا یا کسانی هستند که در قاموسشان، دشمن به شمار می روند. آن ها باورهای خود را به عنوان حقیقتی بی بدیل به خورد دیگران می دهند و با خودشان خیال می کنند که فردی غیرمعمولی و بسیار خاص هستند. هر چقدر که فرد، تعصب بیشتری نسبت به خودش و شرایط خیالی اش داشته باشد، بیشعورتر است و برعکس!
●بیشعورها بر این باور هستند که دیگران نمی توانند درست و شایسته فکر کنند. در نتیجه، این لطف را در حقشان می کنند و به جای آن ها فکر کرده و برایشان تصمیم می گیرند. آن ها خیلی راحت، دیگران را به نفهمی متهم کرده و خودشان را دانای اعظم می دانند. از نظر آن ها، دیگران این توانایی را ندارند که نظر درستی در زندگی شان ارائه دهند. بیشعورها فکر می کنند که سایر مردم باید بی چون و چرا به حرف های آنها عمل کنند.
🖊️خاویر کرمنت
*نشر:* گاهنامه مدیر
■بیشعوری، بیشتر از آنکه وضعیتی برخواسته از شخصیت افراد باشد، نوعی عادت بد است که تا جان داشته در وجود عده ای ریشه دوانده است. از آنجا که عادت ها خیلی بی سروصدا زندگی می کنند، تقریبا هیچ بیشعوری نمی داند که چقدر بیشعور است!
https://t.me/gahname_modir
□بیشعورهایی که شانس آگاهی یافتن از این عادت ناپسند را به چنگ می آورند راهی طولانی اما امیدوار کننده در پیش دارند. آن ها برای درمان بیشعوری خود باید چند گام را بردارند. مثلا اینکه ویژگی های شخصیتی خاصی که از آن ها یک بیشعور می سازد را کشف کنند و با به کار بستن راه های گوناگون نگرش خود را به زندگی تغییر دهند.
●خوشبختانه، اوضاع آن قدرها هم خراب نیست و نمی توانیم بگوییم که همه مردم جهان بیشعور هستند. اما بیشعورها با وجود تعداد اندکشان، آن قدر آتش می سوزانند که از صد فرسخی هم می توان آن ها را شناسایی کرد. معمولا این افراد علائم زیر را از خودشان نشان می دهند:
▪︎عاشق قدرت هستند و حاضرند برای حفظ قدرتشان از جان دیگران و نه خودشان مایه بگذارند.
▪︎تحمل شنیدن حرف مخالف را ندارند و به بهترین و پرسروصداترین شکل ممکن، تمام مخالفان خود را سر جایشان می نشانند.
▪︎باور دارند که بقیه مردم، رعیت خانه زادشان هستند.
▪︎اصولا اعتقادی به پذیرفتن مسئولیت هایشان ندارند و وظیفه شناسی را نوعی حرف اضافه در نظر می گیرند.
▪︎آن ها دوست دارند به مردم همانند عروسک های چوبی نگاه کنند و زندگی آن ها را به بازی بگیرند.
▪︎خودشان را بری از خطا، گناه و اشکال می دانند؛ در عوض، مدام از بقیه ایراد می گیرند.
▪︎دیگران را باعث و بانی به وجود آمدن مشکلات می دانند.
▪︎مثل آب خوردن، زیر حرفشان می زنند.
▪︎قول می دهند اما هیچ وقت به آن عمل نمی کنند.
▪︎از کلاه گذاشتن سر کسانی که چیزی از قانون یا شرایط بازار نمی دانند لذت می برند.
▪︎همیشه حق به جانب هستند و روی اعصاب دیگران قدم رو می روند.
▪︎علاقه زیادی به تحقیر کردن دیگران دارند، حرف هایشان نیش دار است و هیچ کس جز خودشان را آدم حساب نمی کنند.
▪︎هر جا که لازم باشد، از جیغ، داد، فریاد و حتی مظلوم نمایی برای به کرسی نشاندن حرف خودشان نهایت بهره را می برند.
▪︎به شدت به توهم توطئه اعتقاد دارند و فکر می کنند بقیه کار و زندگی شان را کنار گذاشته اند تا آن ها را نابود کنند.
▪︎آن ها هر جا که باشند، برای دیگران قانون وضع می کنند.
▪︎هیچ وقت قبول نمی کنند که یک بیشعور هستند.
○افرادی که دچار بیماری بیشعوری هستند، سعی می کنند با تسلط پیدا کردن روی زندگی و رفتار دیگران، به شکلی غیرمستقیم، روی زندگی خودشان کنترل داشته باشند. گذشته از آن، تسلط داشتن روی زندگی دیگران به آن ها این امکان را می دهد تا بتواند به راحتی مسئولیت حل کردن مشکلات را به گردن دیگران بیندازند. حتی اگر سایر مردم نتوانند مشکل فرد بیشعور را حل کنند باز هم برای او خاصیت دارند و می توانند تقصیرها را به نیابت از وی بر عهده بگیرند. در واقع، فرد بیشعور به معنی کامل کلمه به دیگران زور می گوید.
■یکی از ویژگی های بارز افراد بیشعور، تعصب است. آن ها روی خودشان، افکارشان، کارهایشان و باورهایشان تعصب دارند. اگر کسی خلاف باورهایشان لب به سخن بگشاید، خیلی زود او را سر جای خود می نشانند و مطمئن می شوند که او به یک درس عبرت تمام عیار برای دیگران تبدیل شود. بیشعورها عاشق این هستند که قدرت خود را بر سر دیگران بکوبند و با آن فخرفروشی کنند. اگر مدیر باشند، دمار از روزگار کارمندانشان درمی آورند؛ اگر معلم باشند، دانش آموزان را روانی می کنند و اگر پدر یا مادر باشند، فرزندانشان را با اعضای گارد شخصی شان اشتباه می گیرند.
□آن ها مدام در حال چک کردن وضعیت رقبا یا کسانی هستند که در قاموسشان، دشمن به شمار می روند. آن ها باورهای خود را به عنوان حقیقتی بی بدیل به خورد دیگران می دهند و با خودشان خیال می کنند که فردی غیرمعمولی و بسیار خاص هستند. هر چقدر که فرد، تعصب بیشتری نسبت به خودش و شرایط خیالی اش داشته باشد، بیشعورتر است و برعکس!
●بیشعورها بر این باور هستند که دیگران نمی توانند درست و شایسته فکر کنند. در نتیجه، این لطف را در حقشان می کنند و به جای آن ها فکر کرده و برایشان تصمیم می گیرند. آن ها خیلی راحت، دیگران را به نفهمی متهم کرده و خودشان را دانای اعظم می دانند. از نظر آن ها، دیگران این توانایی را ندارند که نظر درستی در زندگی شان ارائه دهند. بیشعورها فکر می کنند که سایر مردم باید بی چون و چرا به حرف های آنها عمل کنند.
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 59
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.