22.04.202508:59
زندگی بدون دیدن آدمهای دوست داشتنی، مکانهای مورد علاقه، خوراکیهای خوشمزه، بدون لباسهای رنگی رنگی، بدون هندزفری و موزیک و رقص، بدون همین دلخوشیهای کوچیک، هیچ نمیارزه که.
Кайра бөлүшүлгөн:
مخفیگاه من

21.04.202515:18
دارم زیادی خودمو دست کم میگیرم، درحالی که فراموش کردم چندبار از موقعیتهای جهنمی این زندگی با عقل و پافشاری جون سالم به در بردم. این منم، همونی که بارها زمین خورد ولی هربار یهجورِ خاصی بلند شد. وقتشه دوباره یادم بیاد کیام و برای یک هدف بزرگ شروع کنم به جنگیدن.
19.04.202514:34
شاید اگر میتونستم با پیرهن شلوارک برم دانشگاه میتونستم ایزیتر ادامه تحصیل بدم.
18.04.202518:09
اون صدایی که دائما بهم میگه کافی نیستم صدای من نیست. صدای آدمهاییه که انتظار داشتن من مسیری رو برم که خودشون نمیتونستن.
10.04.202521:24
هیچوقت در خونهای که چند بار به روت بسته شده رو نزن.
10.04.202520:50
قبل از هر موندن و ساختن، با تموم وجود میخواستم که فرار کنم و برم. ولی انگار من برای جنگیدن ساخته شده بودم. برای دائما پوست انداختن. برای درست کردن بدون حذف کردن صورت مسئله. رنج و سنگینیِ مسئولیت از همون اول اولاش با من بود. من برای بیاهمیت ترک کردنِ خرابهها شوخی بودم. من برای آباد کردن اومده بودم بدون اینکه حتی انتخابش کرده باشم.
22.04.202508:12
"زندگی مثل مامانت نیست صبح سرش داد بزنی و شب برای شام صدات کنه. زندگی ولت میکنه تا از گشنگی بمیری."
21.04.202514:13
عادت کردن باعث میشه تلاشی برای درست کردن اوضاع نکنی اما پذیرفتن یعنی میدونم و میفهمم که این مسئله تغییر پذیر نیست پس سعی میکنم از مسیر مناسبتری خودم رو نجات بدم.
19.04.202504:34
برای همه دیگه نه و برای تو همیشه آره.
18.04.202509:45
اینکه آدمها رو بغل میکنی بوی عطرشون میمونه روی لباسهات واقعا پدیدهی جالبیه. انگار تو همین زمان کم یه بخشی از اون آدم رو با خودت میبری.
10.04.202521:19
چطور میشه از جمعهها فرار کرد؟
10.04.202520:09
برای دوست داشتن میجنگم ولی برای دوست داشته شدن؟ هرگز.
21.04.202522:11
گپ و گفت آخرِ شب حال میده خدایی.
همه در اوج فوران احساس و حقیقت خودشونن.
همه در اوج فوران احساس و حقیقت خودشونن.
Кайра бөлүшүлгөн:
خونهٔ شماره ۸

21.04.202509:55
اونقدر گوشم از حرفهای قشنگ پره که جدیداً رفتارها رو هم به زور میتونم باور کنم، چون دیگه فرق بین حرف و عمل رو خوب یاد گرفتم. هر چیزی که در عمل ثابت نشه، برای من یه وعده بیارزشه که فقط وقت و انرژیمو هدر میده.
Кайра бөлүшүлгөн:
ufo

19.04.202504:28
آلدو؛ اگر کاسهی صبرم لبریز شود، کاری میکنم که تاوانش را بدهی.
•بندها
•بندها
16.04.202521:16
ولی جدن حتی اگر یه هیولا بودم الان تو بغلت مثل گربه مچاله میشدم.
10.04.202521:06
انگار تو از دل عمیقترین زخمها روییده بودی. انگار برای وصله پینه زدن تَرَکها، برای تنیدن دور شکنندهترین قلبها، برای تکیهی لاجونترین استخوانها، برای از نو زاده شدنِ پیرترین احساسها اومده بودی. تو برای سبز بودن ساخته شده بودی، برای حیات بخشیدن. تو اومده بودی که عشق بدی و زیبایی خلق کنی.
10.04.202520:03
باید روزهای بدی رو بگذرونم که بتونم روزهای بهتری بسازم.
21.04.202520:42
نیستی و پذیرفتنِ نبودت همه زورم رو گرفته.
19.04.202520:03
این روزها؛ هیچ حرفی برای گفتن، هیچ احساسی برای ابراز، هیچ ذوقی برای ساختن ندارم.
Кайра бөлүшүлгөн:
نوشتههاییکشِلبی.

18.04.202519:21
انقدر با آدم موردعلاقهام حرف نزدم و فقط نگاهش کردم به این کار عادت کردم؛ به حرف نزدن و نگاه کردن در سکوت.
11.04.202507:36
نمیفهمی چقدر دردناک بوده تا وقتی برای کسی تعریفش میکنی.
10.04.202520:57
نمیگم که دیگه نمیتونی ناامیدم کنی؛ میگم دیگه یاد گرفتم که چطور میشه رنج کشیدن از جانب تو رو زیاد حس نکرد. میدونم که میتونی آسیب بزنی ولی خب من هم میتونم متوقفش کنم. به من یاد دادی که برای مقابلت دووم آوردن باید قوی باشم. قویتر از زخمهای تو. قویتر از تموم احساسات سرکوب شدهای که درونت هست و حتی یادت نمیآد چطور میتونی ازشون استفاده بکنی.
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 171
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.