
Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

Всевидящее ОКО: Україна | Новини

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Инсайдер UA

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

Всевидящее ОКО: Україна | Новини

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Инсайдер UA

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

Всевидящее ОКО: Україна | Новини

نبراس | سطور اندیشه
پارسا دارابی؛
دەرچووی کۆلێژی ئەندازیاریی کارەبا،
خولیایی مێژووی فکرەکان و فەلسەفەی زانست.
دانشآموختهی مهندسی برق و علاقمند به تاریخ اندیشهها و فلسفهی علم.
دەرچووی کۆلێژی ئەندازیاریی کارەبا،
خولیایی مێژووی فکرەکان و فەلسەفەی زانست.
دانشآموختهی مهندسی برق و علاقمند به تاریخ اندیشهها و فلسفهی علم.
TGlist рейтингі
0
0
ТүріҚоғамдық
Растау
РасталмағанСенімділік
СенімсізОрналасқан жері
ТілБасқа
Канал құрылған күніOct 12, 2024
TGlist-ке қосылған күні
Oct 31, 2024Қосылған топ

نبراس | نظرگاه
17
Рекордтар
12.05.202508:08
1.1KЖазылушылар16.04.202523:59
200Дәйексөз индексі17.01.202523:59
1.5K1 жазбаның қамтуы17.01.202523:59
1.5KЖарнамалық жазбаның қамтуы01.04.202523:59
23.81%ER17.01.202523:59
275.09%ERRҚайта жіберілді:
کانال ماموستا آیت غلامی

14.05.202500:33
تمام اين دين را ٣٠٠ وچند مردجنگى به تو رساندند كه در جنگ بدر ثابت قدم ماندند...
با ثبات تو درنهايت مردم هم تثبيت ميشوند
با ثبات تو درنهايت مردم هم تثبيت ميشوند
13.05.202518:29
﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ﴾
آیا خدا برای بندهاش کافی نیست؟
خداوند همیشه پناهگاه امن توست، حتی اگر تمامی پناهگاهها به تو خیانت کنند...
او همیشه مأمن و ملجأ بیبدیلی است که راه گریزی جز بازگشت به سوی او نداری. همهی امنیت در سجدهای است که غمهایت را یکی پس از دیگری فرو میریزی، همه آرامش در دعاهایی است که پشت سر هم میآوری و پشت صدایت جمع میکنی، همه اطمینان وقتی است که میگویی: «یا رب» و در دلت باور داری که او اکنون میشنود، میبیند و میداند...
#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #پناه_پروردگار
@nebraase | پارسا دارابی
آیا خدا برای بندهاش کافی نیست؟
خداوند همیشه پناهگاه امن توست، حتی اگر تمامی پناهگاهها به تو خیانت کنند...
او همیشه مأمن و ملجأ بیبدیلی است که راه گریزی جز بازگشت به سوی او نداری. همهی امنیت در سجدهای است که غمهایت را یکی پس از دیگری فرو میریزی، همه آرامش در دعاهایی است که پشت سر هم میآوری و پشت صدایت جمع میکنی، همه اطمینان وقتی است که میگویی: «یا رب» و در دلت باور داری که او اکنون میشنود، میبیند و میداند...
#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #پناه_پروردگار
@nebraase | پارسا دارابی
02.05.202517:38
لطف تحسین یا زحمتِ تکلف؟
دوستان فرهیخته، اطلاق عناوینی چون «استاد» به بنده، هرچند از سر لطف و محبت شماست، اما در حقیقت، بار معنایی سنگینی دارد که با موقعیت و جایگاه علمی اینجانب سازگار نیست و واقعا مرا در موضع حرج و تکلف قرار میدهد. این کانال بیش و پیش از آنکه تریبونی برای القاب و تحسینها باشد، بستریست برای گفتگو، نقد علمی و همفکری اصیل. به همین جهت، بخش نظرات با نیت بهرهگیری از تأملات عمیق، اصلاحهای دلسوزانه و مشارکتهای فکری گشوده است. چه بسا نکتهای از جانب شما، افقی نو بگشاید و بر کیفیت و غنای محتوای ارائهشده بیفزاید.
@nebraase | پارسا دارابی
دوستان فرهیخته، اطلاق عناوینی چون «استاد» به بنده، هرچند از سر لطف و محبت شماست، اما در حقیقت، بار معنایی سنگینی دارد که با موقعیت و جایگاه علمی اینجانب سازگار نیست و واقعا مرا در موضع حرج و تکلف قرار میدهد. این کانال بیش و پیش از آنکه تریبونی برای القاب و تحسینها باشد، بستریست برای گفتگو، نقد علمی و همفکری اصیل. به همین جهت، بخش نظرات با نیت بهرهگیری از تأملات عمیق، اصلاحهای دلسوزانه و مشارکتهای فکری گشوده است. چه بسا نکتهای از جانب شما، افقی نو بگشاید و بر کیفیت و غنای محتوای ارائهشده بیفزاید.
@nebraase | پارسا دارابی
07.05.202521:53
دوستانی که گاه از من میخواهند مطالب را سادهتر و روانتر بنویسم، این چند خط با احترام خطاب به شماست:
من به خوبی درک میکنم که سادهنویسی در بسیاری جاها یک فضیلت است؛ روشنگر است، تسهیلکننده است، و پل ارتباطی میان ذهنها. اما آنچه در اینجا مینویسم، از جنسی دیگر است؛ متکی به درونیاتیست که با زبانِ ژرف، با واژههای اندیشیده و با تأمل در سطر و سکوت، بهتر جان میگیرند.
اینجا قلمروییست، نه برای عطشِ عموم؛ که برای تشنگیهای خاص. من نه در پی تأییدهای آسان و بیدرنگام، نه مشتاق نگاههایی که میگذرند بیآنکه بنشینند. مسیرم آگاهانه به سمت ژرفاهاییست که تنها با گامهای دغدغهمند میتوان آن را پیمود.
محتوای من، زبان من، و حتی مکثهای میان جملههایم، مخاطبی را میجوید که «خواندن» را پایان نمیبیند؛ بلکه آغاز پرسشگری و درنگ میبیند.
سادهنویسی ارزشمند است، اما گاه، سادهسازیِ بیش از حد، جانِ معنا را میگیرد. مخاطبِ من، کسیست که صبوری میکند، میان واژهها درنگ میکند، و معنا را از دلِ خاموشیها و خلأها بیرون میکشد.
اینجا کلمات صرفاً عبور نمیکنند؛ میمانند، تهنشین میشوند، و گاه به زخمهایی بدل میشوند که تنها اندیشه درمانشان میکند.
اگر تو نیز از آنانی هستی که سکوتِ پُرسؤال را به شلوغیِ بیپاسخ ترجیح میدهی، اینجا جایت خالی نیست، منتظرت بودم...
@nebraase | پارسا دارابی
من به خوبی درک میکنم که سادهنویسی در بسیاری جاها یک فضیلت است؛ روشنگر است، تسهیلکننده است، و پل ارتباطی میان ذهنها. اما آنچه در اینجا مینویسم، از جنسی دیگر است؛ متکی به درونیاتیست که با زبانِ ژرف، با واژههای اندیشیده و با تأمل در سطر و سکوت، بهتر جان میگیرند.
اینجا قلمروییست، نه برای عطشِ عموم؛ که برای تشنگیهای خاص. من نه در پی تأییدهای آسان و بیدرنگام، نه مشتاق نگاههایی که میگذرند بیآنکه بنشینند. مسیرم آگاهانه به سمت ژرفاهاییست که تنها با گامهای دغدغهمند میتوان آن را پیمود.
محتوای من، زبان من، و حتی مکثهای میان جملههایم، مخاطبی را میجوید که «خواندن» را پایان نمیبیند؛ بلکه آغاز پرسشگری و درنگ میبیند.
سادهنویسی ارزشمند است، اما گاه، سادهسازیِ بیش از حد، جانِ معنا را میگیرد. مخاطبِ من، کسیست که صبوری میکند، میان واژهها درنگ میکند، و معنا را از دلِ خاموشیها و خلأها بیرون میکشد.
اینجا کلمات صرفاً عبور نمیکنند؛ میمانند، تهنشین میشوند، و گاه به زخمهایی بدل میشوند که تنها اندیشه درمانشان میکند.
اگر تو نیز از آنانی هستی که سکوتِ پُرسؤال را به شلوغیِ بیپاسخ ترجیح میدهی، اینجا جایت خالی نیست، منتظرت بودم...
@nebraase | پارسا دارابی
14.04.202517:25
.
بیماری مادر، زخمی است بیصدا بر روح خانه؛ حضوری که هنوز هست، اما نفسش سنگینتر شده، نگاهش خستهتر، و لبخندش رنگ باخته. در چنین روزهایی، خانه نفس نمیکشد، فقط ایستاده است. و تو، ناگهان از کودکی درمیآیی؛ میشوی تکیهگاهِ تکیهگاهت. دستی میشوی بر پیشانیای که هزار تب را تاب آورده، پناهی برای دلی که همیشه پناهت بود. بیماری مادر، تنها رنج جسم او نیست؛ فرسایش مهر است در چشمهایی که با هر سرفهاش، تار میشوند. خدایا، این قلبهای نازنین را در پناه مهر خودت سالم بدار؛ که اگر مادر نلرزد، جهان هنوز ایستاده است...
اللهمّ لطفًا بالأمهات... 💚
@nebraase | پارسا دارابی
بیماری مادر، زخمی است بیصدا بر روح خانه؛ حضوری که هنوز هست، اما نفسش سنگینتر شده، نگاهش خستهتر، و لبخندش رنگ باخته. در چنین روزهایی، خانه نفس نمیکشد، فقط ایستاده است. و تو، ناگهان از کودکی درمیآیی؛ میشوی تکیهگاهِ تکیهگاهت. دستی میشوی بر پیشانیای که هزار تب را تاب آورده، پناهی برای دلی که همیشه پناهت بود. بیماری مادر، تنها رنج جسم او نیست؛ فرسایش مهر است در چشمهایی که با هر سرفهاش، تار میشوند. خدایا، این قلبهای نازنین را در پناه مهر خودت سالم بدار؛ که اگر مادر نلرزد، جهان هنوز ایستاده است...
اللهمّ لطفًا بالأمهات... 💚
@nebraase | پارسا دارابی
08.05.202516:10
﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾
در سکوت فروخوردهی شب، آنگاه که جهانِ بیرون خاموش میشود و جهان درون لبریز از صداست، او با توست. نه چون حضوری جسمانی، بلکه چون نَفَسی قدسی که در رگهای جان جاریست. او با توست، بیآنکه در چارچوب تصورات مخلوق جای گیرد؛ حضوری است فراتر از نیاز به واسطههای مادی، ورای قیدهای زمانی و مکانی، چنانکه شایستهی ذات بیهمتای اوست.
مدرنیته، انسان را با فریبی نرم، از حریم امن الهی جدا کرد. با وعدهی آزادی، او را در تنهایی افکند؛ با شعار پیشرفت، او را از خویشتنِ حقیقیاش تهی ساخت. امروز، در پشت چهرههای براق تکنولوژی، اضطرابی عمیق پنهان است؛ اضطرابی اگزیستانسیالیستی (نوعی اضطراب که از جستجو برای یافتن معنا و هدف در زندگی ناشی میشود، بهویژه در دنیای مدرن که فرد با احساس بیمعنایی و پوچی روبهرو است) که حاصل بریدگی از افقی متعالیست.
روانشناسی سکولار، «خود» را تحلیل میکند بیآنکه بداند «خود» بدون «رب» سرابیست گمشده در بیابان.
اما پروردگار جلجلاله همانجاست که همیشه بود: در خلوت گریهها، در عمق بیپناهیها، در لحظهای که حتی دعا کردن هم دشوار میشود.
او ﴿الحفیظ﴾ است در طوفانهای بیامان روان، ﴿الودود﴾ است در دل تنهاییها، ﴿الرئوف﴾ است در تنگنای امید.
﴿هُوَ مَعَكُمْ﴾ یعنی در سختترین لحظه، وقتی زمین دهانت را پر کرده، آسمانی هست که هنوز گشوده است. یعنی آنگاه که احساس میکنی هیچکس تو را نمیفهمد، او با توست؛ نه برای فهمیدن، بلکه برای آرام کردن، برای بودن. این معیّت، داروی زخمهای روانِ پارهپاره انسان معاصر است. درمانی نه شیمیایی، بلکه الهی: ﴿أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾.
چه زیانی بالاتر از آنکه انسان، هستیاش را بیخدا تعریف کند؟ چه غربتی سنگینتر از آنکه خود را در جهانی بینگاهِ مطلق تصور کند؟ امّا همانجا که نهیلیسم دهان میگشاید، قرآن نجوا میکند: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ﴾.
﴿هُوَ مَعَكُمْ﴾، نه یعنی شبیه مخلوقات، بلکه یعنی حضوری مخصوص ذات او؛ حضوری که نه در قید زمان است، نه در محاط مکان، بلکه حضوری که وجودت را از درون در بر میگیرد و هستیات را آرام میسازد. چنانکه خود فرموده: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾.
اگر تنها شدی، زمزمه کن: ﴿رَبِّ إِنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾، آنگاه خواهی دید که چگونه آسمان، بیآنکه تماشاگران بدانند، درِ رحمتش را بهسوی تو گشوده است.
#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #پناه_پروردگار
@nebraase | پارسا دارابی
در سکوت فروخوردهی شب، آنگاه که جهانِ بیرون خاموش میشود و جهان درون لبریز از صداست، او با توست. نه چون حضوری جسمانی، بلکه چون نَفَسی قدسی که در رگهای جان جاریست. او با توست، بیآنکه در چارچوب تصورات مخلوق جای گیرد؛ حضوری است فراتر از نیاز به واسطههای مادی، ورای قیدهای زمانی و مکانی، چنانکه شایستهی ذات بیهمتای اوست.
مدرنیته، انسان را با فریبی نرم، از حریم امن الهی جدا کرد. با وعدهی آزادی، او را در تنهایی افکند؛ با شعار پیشرفت، او را از خویشتنِ حقیقیاش تهی ساخت. امروز، در پشت چهرههای براق تکنولوژی، اضطرابی عمیق پنهان است؛ اضطرابی اگزیستانسیالیستی (نوعی اضطراب که از جستجو برای یافتن معنا و هدف در زندگی ناشی میشود، بهویژه در دنیای مدرن که فرد با احساس بیمعنایی و پوچی روبهرو است) که حاصل بریدگی از افقی متعالیست.
روانشناسی سکولار، «خود» را تحلیل میکند بیآنکه بداند «خود» بدون «رب» سرابیست گمشده در بیابان.
اما پروردگار جلجلاله همانجاست که همیشه بود: در خلوت گریهها، در عمق بیپناهیها، در لحظهای که حتی دعا کردن هم دشوار میشود.
او ﴿الحفیظ﴾ است در طوفانهای بیامان روان، ﴿الودود﴾ است در دل تنهاییها، ﴿الرئوف﴾ است در تنگنای امید.
﴿هُوَ مَعَكُمْ﴾ یعنی در سختترین لحظه، وقتی زمین دهانت را پر کرده، آسمانی هست که هنوز گشوده است. یعنی آنگاه که احساس میکنی هیچکس تو را نمیفهمد، او با توست؛ نه برای فهمیدن، بلکه برای آرام کردن، برای بودن. این معیّت، داروی زخمهای روانِ پارهپاره انسان معاصر است. درمانی نه شیمیایی، بلکه الهی: ﴿أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾.
چه زیانی بالاتر از آنکه انسان، هستیاش را بیخدا تعریف کند؟ چه غربتی سنگینتر از آنکه خود را در جهانی بینگاهِ مطلق تصور کند؟ امّا همانجا که نهیلیسم دهان میگشاید، قرآن نجوا میکند: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ﴾.
﴿هُوَ مَعَكُمْ﴾، نه یعنی شبیه مخلوقات، بلکه یعنی حضوری مخصوص ذات او؛ حضوری که نه در قید زمان است، نه در محاط مکان، بلکه حضوری که وجودت را از درون در بر میگیرد و هستیات را آرام میسازد. چنانکه خود فرموده: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾.
اگر تنها شدی، زمزمه کن: ﴿رَبِّ إِنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾، آنگاه خواهی دید که چگونه آسمان، بیآنکه تماشاگران بدانند، درِ رحمتش را بهسوی تو گشوده است.
#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #پناه_پروردگار
@nebraase | پارسا دارابی
05.05.202513:24
﴿لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ﴾
این آیه دریچهای است به افقی بس ژرف در فهم معنا و حقیقتِ انفاق. قرآن، با گزینش واژهی ﴿سَعَةٍ﴾ بهجای «مال»، دامنهی انفاق را از حوزهی مادی فراتر میبرد و آن را به گسترهی وجودی انسان پیوند میزند.
﴿سَعَةٍ﴾، آن ظرفیت نهفته در انسان است که گاه به صورت ثروت نمایان میشود، گاه در سخنی شیرین، گاه در دستی یاریگر، و گاه در لبخندی که زخمی را مرهم مینهد.
در ﴿سَعَةٍ﴾ دیگر انفاق، نه فعلی مادی، بلکه تجلی احسان است در هر ساحتی که انسان در آن وسعتی دارد؛
- کسی که علم دارد، انفاقش تعلیم است!
- آنکه مهربان است، انفاقش نوازش دلها!
- آنکه لبخند دارد، انفاقش امیدبخشی است.
و این همان اقتصادِ رحمت است که؛
بر مدار «جُبر» میچرخد، نه «جَبر»،
بر مدار «دلنوازی» میچرخد، نه «الزام».
این نگاه، تربیتی عمیق را پدید میآورد: انسان باید پیوسته ﴿سَعَةٍ﴾ی خویش را بازشناسد، آن را رشد دهد، و از آن ببخشد؛ زیرا در منطق قرآنی، ارزش انسان به میزان داراییاش نیست، بلکه به اندازهی گشایشی است که در خود پدید میآورد و در آن وسعت، دیگران را شریک میسازد.
#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #بخشش
@nebraase | پارسا دارابی
این آیه دریچهای است به افقی بس ژرف در فهم معنا و حقیقتِ انفاق. قرآن، با گزینش واژهی ﴿سَعَةٍ﴾ بهجای «مال»، دامنهی انفاق را از حوزهی مادی فراتر میبرد و آن را به گسترهی وجودی انسان پیوند میزند.
﴿سَعَةٍ﴾، آن ظرفیت نهفته در انسان است که گاه به صورت ثروت نمایان میشود، گاه در سخنی شیرین، گاه در دستی یاریگر، و گاه در لبخندی که زخمی را مرهم مینهد.
در ﴿سَعَةٍ﴾ دیگر انفاق، نه فعلی مادی، بلکه تجلی احسان است در هر ساحتی که انسان در آن وسعتی دارد؛
- کسی که علم دارد، انفاقش تعلیم است!
- آنکه مهربان است، انفاقش نوازش دلها!
- آنکه لبخند دارد، انفاقش امیدبخشی است.
و این همان اقتصادِ رحمت است که؛
بر مدار «جُبر» میچرخد، نه «جَبر»،
بر مدار «دلنوازی» میچرخد، نه «الزام».
این نگاه، تربیتی عمیق را پدید میآورد: انسان باید پیوسته ﴿سَعَةٍ﴾ی خویش را بازشناسد، آن را رشد دهد، و از آن ببخشد؛ زیرا در منطق قرآنی، ارزش انسان به میزان داراییاش نیست، بلکه به اندازهی گشایشی است که در خود پدید میآورد و در آن وسعت، دیگران را شریک میسازد.
#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #بخشش
@nebraase | پارسا دارابی
05.05.202501:29
رسالت اسلام، طرحی است فرازمانی و فرامکانی برای شکوفایی وجود انسانی در تمامی ساحتها؛ طرحی که تنها ذهنهای سترگ، آزاد از سطحینگری و جزئیپرستی، توان درک و خدمت صادقانه به آن را دارند. ذهنیتهای کوچک، گرفتار در مناسبات حقیر قدرت، شهرت یا شعائر بیروح، هرچند مدعی خدمت به دیناند، اما خدمتشان غالباً به تحریف و تقلیل میانجامد. آنان اسلام را در قالبهای محدود، آییننامههای جزئی یا نمایشهای ظاهری محصور میکنند، در حالیکه پیام این دین، فراخوانی است به بیداری تمدنی، تحول تاریخی، و شکوفایی عقل و قلب انسان در مسیر عبودیت خداوند. تنها کسانی میتوانند با رسالت اسلام همافق شوند که عظمت این افق را دریافته و از اسارت عادتها، تعصبها و جاهطلبیها رهایی یافته باشند. استاد بزرگوارم «سید قطب» در تفسیر «في ظلال القرآن» و ذیل آیهی ۲ سورهی بقره میآورد؛
«این دین، رازهای خود را به کسی نمیسپارد و مهار خویش را به دست کسی نمیدهد، مگر آنکه با همه وجود به سویش آید، قلب خویش را از آنِ او سازد، نیت خود را برایش خالص کند، و او را از هر چیزِ جز او جدا سازد... این دین بزرگتر از آن است که در ذهنی کوچک بگنجد یا به عنوان مشغلهای حاشیهای در زندگی به آن پرداخته شود».
#رسالت_اسلام ، #سطحی_نگری ، #اذهان_کوچک
@nebraase | پارسا دارابی
«این دین، رازهای خود را به کسی نمیسپارد و مهار خویش را به دست کسی نمیدهد، مگر آنکه با همه وجود به سویش آید، قلب خویش را از آنِ او سازد، نیت خود را برایش خالص کند، و او را از هر چیزِ جز او جدا سازد... این دین بزرگتر از آن است که در ذهنی کوچک بگنجد یا به عنوان مشغلهای حاشیهای در زندگی به آن پرداخته شود».
#رسالت_اسلام ، #سطحی_نگری ، #اذهان_کوچک
@nebraase | پارسا دارابی
11.05.202502:39
فروپاشی اخلاق: از انحطاط درونی تا مرگ تمدن
هر تمدنی دو ستون دارد: معنا و اخلاق...
وقتی معنا تضعیف شود، اخلاق فرو میریزد؛ و با فروریختن اخلاق، تمدن نیز از درون میپوسد، هرچند پوستهی آن قرنها باقی بماند.
در تحلیل «ابن خلدون» و دیدگاههای معاصرینی چون «مالک ابن نبی» و «ابراهیم السكران»، انحطاط اخلاق نه از فقدان قانون، بلکه از گسست در «منظومهی معنایی» آغاز میشود.
هنگامی که «حقیقت» از مرکز نظام ارزشها کنار میرود و جای آن را «منفعتطلبی» و «ذائقهی جمعی» میگیرد، اخلاق به ابزاری تبدیل میشود، نه غایت. در این نقطه، دیگر اخلاق یک اصل نیست؛ بلکه گزینهای است که بسته به منافع، انتخاب یا حذف میشود.
و این همان لحظهای است که تمدنها آرام آرام میمیرند...
بزرگترین خیانت به اخلاق، نه از دشمنان، بلکه از نخبگان و خواصِ بیرسالت رخ میدهد؛
آنان که از بیم طرد شدن، از مرزهای حقیقت عقبنشینی میکنند!
آنان که بهنام عقلانیت، «تساهل» را جایگزین تمییز حق و باطل میکنند!
و آنان که اخلاق را از سرچشمهی وحی جدا کرده و به روانشناسیهای سکولار تقلیل میدهند.
اخلاق بدون توحید، دکور است و تمدن بدون اخلاق، ماشین مرگ...
جامعهای که در آن؛
«حیا» خجالتآور تلقی میشود،
«امانت» سادهلوحی شمرده میشود،
و «غیرت» را عقبماندگی میدانند...
نه بهسوی آزادی، که بهسوی زوال میرود؛ ولو در لباس پیشرفت.
این هشدار نیست؛ بلکه تشخیص است...
اگر به احیای امت اسلامی میاندیشیم، باید بازسازی اخلاق را نه به مثابهی یک «شعار»، بلکه به مثابهی یک «پروژهی تمدنی» آغاز کنیم؛ پروژهای که؛ از بازگشت به قرآن، از فهم مقاصدی دین، و از تزکیه نفس میگذرد.
و چه حقیقتی روشنتر از این که؛ امت با «جهاد» زنده میشود، اما با «اخلاق» باقی میماند...
#فروپاشی_اخلاق ، #بازسازی_تمدن ، #اخلاق
@nebraase | پارسا دارابی
هر تمدنی دو ستون دارد: معنا و اخلاق...
وقتی معنا تضعیف شود، اخلاق فرو میریزد؛ و با فروریختن اخلاق، تمدن نیز از درون میپوسد، هرچند پوستهی آن قرنها باقی بماند.
در تحلیل «ابن خلدون» و دیدگاههای معاصرینی چون «مالک ابن نبی» و «ابراهیم السكران»، انحطاط اخلاق نه از فقدان قانون، بلکه از گسست در «منظومهی معنایی» آغاز میشود.
هنگامی که «حقیقت» از مرکز نظام ارزشها کنار میرود و جای آن را «منفعتطلبی» و «ذائقهی جمعی» میگیرد، اخلاق به ابزاری تبدیل میشود، نه غایت. در این نقطه، دیگر اخلاق یک اصل نیست؛ بلکه گزینهای است که بسته به منافع، انتخاب یا حذف میشود.
و این همان لحظهای است که تمدنها آرام آرام میمیرند...
بزرگترین خیانت به اخلاق، نه از دشمنان، بلکه از نخبگان و خواصِ بیرسالت رخ میدهد؛
آنان که از بیم طرد شدن، از مرزهای حقیقت عقبنشینی میکنند!
آنان که بهنام عقلانیت، «تساهل» را جایگزین تمییز حق و باطل میکنند!
و آنان که اخلاق را از سرچشمهی وحی جدا کرده و به روانشناسیهای سکولار تقلیل میدهند.
اخلاق بدون توحید، دکور است و تمدن بدون اخلاق، ماشین مرگ...
جامعهای که در آن؛
«حیا» خجالتآور تلقی میشود،
«امانت» سادهلوحی شمرده میشود،
و «غیرت» را عقبماندگی میدانند...
نه بهسوی آزادی، که بهسوی زوال میرود؛ ولو در لباس پیشرفت.
این هشدار نیست؛ بلکه تشخیص است...
اگر به احیای امت اسلامی میاندیشیم، باید بازسازی اخلاق را نه به مثابهی یک «شعار»، بلکه به مثابهی یک «پروژهی تمدنی» آغاز کنیم؛ پروژهای که؛ از بازگشت به قرآن، از فهم مقاصدی دین، و از تزکیه نفس میگذرد.
و چه حقیقتی روشنتر از این که؛ امت با «جهاد» زنده میشود، اما با «اخلاق» باقی میماند...
#فروپاشی_اخلاق ، #بازسازی_تمدن ، #اخلاق
@nebraase | پارسا دارابی
11.05.202511:12
خیانت به واژهها؛ قلب مفاهیم و مهندسی انحراف
از پیچیدهترین شیوههای تحریف حقیقت در ساحت اندیشه و اجتماع، قلب مفاهیم (یعنی وارونهسازی عمدیِ نسبت میان واژه و معنا، بهگونهای که حقیقت به ضد خود تبدیل شود) است.
گاه واژهای اصیل و ریشهدار، در خدمت معنایی نادرست و منحرف قرار میگیرد، و گاه مفهومی فاسد و گمراهکننده، با واژهای مقبول و مشروع بزک میشود. این نه تنها یک خطای زبانی، بلکه فرایندی هدفمند برای انحراف ذهن و فریب وجدان جمعی است.
قرآن کریم این ترفند را بهروشنی افشا میکند؛ آنگاه که گروهی با داعیهی خیرخواهی و اصلاحطلبی گفتند: ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ﴾ پاسخ آمد: ﴿أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِن لَا يَشْعُرُونَ﴾.
اینجا خداوند نهتنها ادعای آنها را نفی میکند، بلکه حقیقت را معکوسِ آنچه ادعا شده معرفی میسازد؛ گویا «اصلاح»، مفهومی خدایی و مرزدار است، که با الفاظ و نیتنماییها مصادره نمیشود.
در زمانهی ما نیز، واژههایی چون «رحمت»، «مدارا»، «عدالت»، «آزادی» و حتی «ایمان»، با تحریف معنایی و جداسازی از نظام توحیدی، در خدمت پروژههایی قرار گرفتهاند که نتیجهشان فروپاشی مرزهای حق و باطل، و زوال احساس تکلیف در دل مؤمنان است.
این همان صورتی از اصلاحطلبیِ زبانی است که باطنی فاسد دارد؛ مدعیان اصلاحاند، اما به تعبیر قرآن، مفسدانیاند که خود درک نمیکنند.
در برابر این جریان، وظیفهی اهل ایمان، نه فقط دفاع از واژهها، بلکه حراست از حقیقت نهفته در پسِ واژههاست؛ چرا که گاه واژهها بسان نقابهاییاند که باطن انحراف را در چهرهی فضیلت پنهان میسازند.
و این، همان مرز باریکی است که ایمان اصیل را از ایمانِ بزکشدهی بیریشه جدا میسازد.
#تصحیح_مفاهیم ، #قلب_مفاهیم ، #نقاب_فریب
@nebraase | پارسا دارابی
از پیچیدهترین شیوههای تحریف حقیقت در ساحت اندیشه و اجتماع، قلب مفاهیم (یعنی وارونهسازی عمدیِ نسبت میان واژه و معنا، بهگونهای که حقیقت به ضد خود تبدیل شود) است.
گاه واژهای اصیل و ریشهدار، در خدمت معنایی نادرست و منحرف قرار میگیرد، و گاه مفهومی فاسد و گمراهکننده، با واژهای مقبول و مشروع بزک میشود. این نه تنها یک خطای زبانی، بلکه فرایندی هدفمند برای انحراف ذهن و فریب وجدان جمعی است.
قرآن کریم این ترفند را بهروشنی افشا میکند؛ آنگاه که گروهی با داعیهی خیرخواهی و اصلاحطلبی گفتند: ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ﴾ پاسخ آمد: ﴿أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِن لَا يَشْعُرُونَ﴾.
اینجا خداوند نهتنها ادعای آنها را نفی میکند، بلکه حقیقت را معکوسِ آنچه ادعا شده معرفی میسازد؛ گویا «اصلاح»، مفهومی خدایی و مرزدار است، که با الفاظ و نیتنماییها مصادره نمیشود.
در زمانهی ما نیز، واژههایی چون «رحمت»، «مدارا»، «عدالت»، «آزادی» و حتی «ایمان»، با تحریف معنایی و جداسازی از نظام توحیدی، در خدمت پروژههایی قرار گرفتهاند که نتیجهشان فروپاشی مرزهای حق و باطل، و زوال احساس تکلیف در دل مؤمنان است.
این همان صورتی از اصلاحطلبیِ زبانی است که باطنی فاسد دارد؛ مدعیان اصلاحاند، اما به تعبیر قرآن، مفسدانیاند که خود درک نمیکنند.
در برابر این جریان، وظیفهی اهل ایمان، نه فقط دفاع از واژهها، بلکه حراست از حقیقت نهفته در پسِ واژههاست؛ چرا که گاه واژهها بسان نقابهاییاند که باطن انحراف را در چهرهی فضیلت پنهان میسازند.
و این، همان مرز باریکی است که ایمان اصیل را از ایمانِ بزکشدهی بیریشه جدا میسازد.
#تصحیح_مفاهیم ، #قلب_مفاهیم ، #نقاب_فریب
@nebraase | پارسا دارابی
29.04.202512:05
.
در تحلیل تمدنی وضعیت کنونی اروپا، تعبیر «خاموشی روح» از «مالک ابن نبی» دقیقترین چارچوب تحلیلی را ارائه میدهد. اروپای معاصر، با وجود حفظ ظواهر تمدنیاش، از درون دچار «فقدان پروژهی وجودی» شده است؛ جامعهای که روزگاری «ارادهی معطوف به قدرت» نیچهای داشت، امروز به مصرفکنندهای منفعل تبدیل شده که حتی توان تصور آیندهای متفاوت را از دست داده است. این «خاموشی» در سه سطح خود را نشان میدهد: در «سیاست» با بحران مشروعیت نهادهای لیبرال دموکراسی، در «اقتصاد» با وابستگی ساختاری به نظامهای مالی بیثبات، و در «فرهنگ» با جایگزینی چندفرهنگیگرایی سطحی به جای گفتگوی تمدنی عمیق. بحران انرژی کنونی اروپا تنها نماد بیرونی این فروپاشی درونی است؛ نشانهای که ثابت میکند تمدنی که روزی جهان را روشن کرد، امروز حتی قادر به تأمین روشنایی خویش نیست.
#افول_هژمونی_غرب ، #روح_خاموش
@nebraase | پارسا دارابی
در تحلیل تمدنی وضعیت کنونی اروپا، تعبیر «خاموشی روح» از «مالک ابن نبی» دقیقترین چارچوب تحلیلی را ارائه میدهد. اروپای معاصر، با وجود حفظ ظواهر تمدنیاش، از درون دچار «فقدان پروژهی وجودی» شده است؛ جامعهای که روزگاری «ارادهی معطوف به قدرت» نیچهای داشت، امروز به مصرفکنندهای منفعل تبدیل شده که حتی توان تصور آیندهای متفاوت را از دست داده است. این «خاموشی» در سه سطح خود را نشان میدهد: در «سیاست» با بحران مشروعیت نهادهای لیبرال دموکراسی، در «اقتصاد» با وابستگی ساختاری به نظامهای مالی بیثبات، و در «فرهنگ» با جایگزینی چندفرهنگیگرایی سطحی به جای گفتگوی تمدنی عمیق. بحران انرژی کنونی اروپا تنها نماد بیرونی این فروپاشی درونی است؛ نشانهای که ثابت میکند تمدنی که روزی جهان را روشن کرد، امروز حتی قادر به تأمین روشنایی خویش نیست.
#افول_هژمونی_غرب ، #روح_خاموش
@nebraase | پارسا دارابی
20.04.202517:13
در فقهِ معاصر، تنها درک حکم شرعی کافی نیست؛ چرا که درک مخاطب ضرورت بیشتری یافته.
چه بسیار مسائلی که حکم آنها در منابع فقهی با وضوح کامل تبیین شده، اما وقتی پای تبیین و اقناع در میان است، فقیه نمیتواند تنها با اتکای بر «قطعیت حکم» سخن بگوید، بلکه باید «ادبیات انتقال حکم» را متناسب با افق فکری، روحی و اجتماعی مخاطب امروزی بازآفرینی کند.
فقه، اگرچه بر پایهی نصوص و قواعد قطعی بنا شده، اما در عرصهی پاسخگویی، باید با زبان زنده و عالمانهی دوران خویش سخن بگوید.
انسان معاصر، شنوندهای منفعل نیست؛ او پرسندهای هوشمند، متنوع، و گاه حتی رنجدیده از انبوه روایتها، قرائتهای متعارض و شبهات و دسیسههای دشمنانی است که میکوشند او را از دینش بیزار سازند. در برابر چنین انسانی، صرف بیان حکم، هرچند صحیح و مستدل، ممکن است به اقناع نینجامد.
اینجاست که فقهِ واقعنگر، تنها به صدور فتوا بسنده نمیکند، بلکه در پی مهندسی تعامل مؤثر با انسان معاصر است؛ گفتگویی که نه از صلابت استدلال فاصله میگیرد و نه از لطافت و حکمتِ کلام بیبهره است.
فقیهِ واقعشناس، نه فقط مبلّغ حکم، بلکه مربّی فهم است؛ او حکم را در بستری از حکمت، حکمت را در زبانی از مهر، و مهر را در چارچوبی از عقلانیت عرضه میکند.
و این یعنی فقه، همچنان که «علمِ دانستن» است، باید «هنرِ فهماندن» نیز باشد؛ تا شریعت، نه صرفاً در کتابها، بلکه در دلها جاری گردد.
#فقه_معاصر ، #فقیه_واقعنگر
@nebraase | پارسا دارابی
چه بسیار مسائلی که حکم آنها در منابع فقهی با وضوح کامل تبیین شده، اما وقتی پای تبیین و اقناع در میان است، فقیه نمیتواند تنها با اتکای بر «قطعیت حکم» سخن بگوید، بلکه باید «ادبیات انتقال حکم» را متناسب با افق فکری، روحی و اجتماعی مخاطب امروزی بازآفرینی کند.
فقه، اگرچه بر پایهی نصوص و قواعد قطعی بنا شده، اما در عرصهی پاسخگویی، باید با زبان زنده و عالمانهی دوران خویش سخن بگوید.
انسان معاصر، شنوندهای منفعل نیست؛ او پرسندهای هوشمند، متنوع، و گاه حتی رنجدیده از انبوه روایتها، قرائتهای متعارض و شبهات و دسیسههای دشمنانی است که میکوشند او را از دینش بیزار سازند. در برابر چنین انسانی، صرف بیان حکم، هرچند صحیح و مستدل، ممکن است به اقناع نینجامد.
اینجاست که فقهِ واقعنگر، تنها به صدور فتوا بسنده نمیکند، بلکه در پی مهندسی تعامل مؤثر با انسان معاصر است؛ گفتگویی که نه از صلابت استدلال فاصله میگیرد و نه از لطافت و حکمتِ کلام بیبهره است.
فقیهِ واقعشناس، نه فقط مبلّغ حکم، بلکه مربّی فهم است؛ او حکم را در بستری از حکمت، حکمت را در زبانی از مهر، و مهر را در چارچوبی از عقلانیت عرضه میکند.
و این یعنی فقه، همچنان که «علمِ دانستن» است، باید «هنرِ فهماندن» نیز باشد؛ تا شریعت، نه صرفاً در کتابها، بلکه در دلها جاری گردد.
#فقه_معاصر ، #فقیه_واقعنگر
@nebraase | پارسا دارابی
16.04.202514:43
سرنوشتسازترین نقطهی نبرد...
در منازعهی تاریخیِ حق و باطل، مرحلهای فرا میرسد که میتوان آن را نقطهی اشباع تضاد نام نهاد؛ لحظهای که طرفین، تمام آنچه در اختیار دارند، در میدان آوردهاند.
در این بزنگاه، باطل در اوج نمایش قدرت ایستاده است: به پشتیبانی ابزارهای رسانهای، روایتسازیهای حسابشده، تسلط بر افکار عمومی و بهرهگیری حداکثری از منطقِ سلطه و اقناع، وضعیتی را رقم میزند که برای ناظر بیرونی، شکست حق امری بدیهی مینماید.
در اینجا، جبههی حق در تنگنایی قرار میگیرد که قرآن کریم آن را با دقت و ظرافت ترسیم کرده است:
﴿وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ﴾ (بقره: ۲۱۴)
«و چنان در معرض آزمایشهای شدید و تلاطمهای سهمگین قرار گرفتند که اضطراب درونی و فشار بیرونی، ثبات ظاهریشان را به لرزه انداخت؛ تا آنجا که پیامبر و همراهان مؤمنش (از شدت ابتلاء و انتظار طولانی) فریاد برآوردند: یاریِ خداوند چه زمانی فرا میرسد؟ بدانید که بیتردید، نصرتِ الهی نزدیک است».
این ﴿زُلْزِلُوا﴾، صرفاً سستی جسمانی یا فشار بیرونی نیست؛ بلکه لرزشی است در بنیانهای روانی و ایمانی. اینجا، سطح اعتماد به وعدهی الهی در غیاب نشانههای بیرونی آزموده میشود.
در چنین لحظاتی، ثبات، بهمثابهی مؤلفهای معرفتی و انتخابی وجودی، تعیینکنندهی مسیر آینده خواهد بود. آنکه در این لحظه ایستادگی میکند، نه بر مبنای چشمانداز محسوس، بلکه با تکیه بر اعتماد به سنتهای الهی و قوانین حاکم بر تاریخ میایستد. چرا که در منطق قرآنی، پیروزی جبههی حق، امری تصادفی یا محصول موازنهی قوا نیست، بلکه جریانی است مبتنی بر قاعدهای متقن:
﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾ (مجادله: ۲۱)
«خداوند مقرر کرده است که قطعاً من و فرستادگانم پیروز خواهیم شد».
﴿كَتَبَ﴾ نشاندهندهی فرمان قطعی الهی برای پیروزی بدون هیچگونه تغییر است و ﴿لَأَغْلِبَنَّ﴾ تأکید بر حتمیت پیروزی دارد.
ویژگی این نقطهی بحرانی، آن است که باطل، پس از رسیدن به سقف توان خویش، دیگر ظرفیتی برای پیشروی ندارد. نقطهی اوج، همزمان آغازیست برای افول. در مقابل، جبههی حق (اگرچه ممکن است در ظاهر در موضع ضعف باشد) در صورت ثبات، مسیر صعود را آغاز میکند. تفاوت در اینجاست:
پیروزی باطل وابسته به ابزار است، اما پیشروی حق، معلول ایستادگی مؤمنانهای است که در لحظهی بینشانه شکل میگیرد.
بنابراین، آنچه روند آینده را رقم میزند، نه وضعیت فعلی میدان، بلکه نحوهی مواجههی اهل ایمان با لحظهی اوج فشار است. لحظهای که معیارِ واقعیِ ایمان عیان میشود، و این معیار، خود نقطهی آغاز تحولی است که در نگاه الهی، نقطهی قضاوت دربارهی سرنوشت تاریخی منازعه خواهد بود.
#سنت_الهی ، #فتح_موعود ، #غلبه_نور
@nebraase | پارسا دارابی
در منازعهی تاریخیِ حق و باطل، مرحلهای فرا میرسد که میتوان آن را نقطهی اشباع تضاد نام نهاد؛ لحظهای که طرفین، تمام آنچه در اختیار دارند، در میدان آوردهاند.
در این بزنگاه، باطل در اوج نمایش قدرت ایستاده است: به پشتیبانی ابزارهای رسانهای، روایتسازیهای حسابشده، تسلط بر افکار عمومی و بهرهگیری حداکثری از منطقِ سلطه و اقناع، وضعیتی را رقم میزند که برای ناظر بیرونی، شکست حق امری بدیهی مینماید.
در اینجا، جبههی حق در تنگنایی قرار میگیرد که قرآن کریم آن را با دقت و ظرافت ترسیم کرده است:
﴿وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ﴾ (بقره: ۲۱۴)
«و چنان در معرض آزمایشهای شدید و تلاطمهای سهمگین قرار گرفتند که اضطراب درونی و فشار بیرونی، ثبات ظاهریشان را به لرزه انداخت؛ تا آنجا که پیامبر و همراهان مؤمنش (از شدت ابتلاء و انتظار طولانی) فریاد برآوردند: یاریِ خداوند چه زمانی فرا میرسد؟ بدانید که بیتردید، نصرتِ الهی نزدیک است».
این ﴿زُلْزِلُوا﴾، صرفاً سستی جسمانی یا فشار بیرونی نیست؛ بلکه لرزشی است در بنیانهای روانی و ایمانی. اینجا، سطح اعتماد به وعدهی الهی در غیاب نشانههای بیرونی آزموده میشود.
در چنین لحظاتی، ثبات، بهمثابهی مؤلفهای معرفتی و انتخابی وجودی، تعیینکنندهی مسیر آینده خواهد بود. آنکه در این لحظه ایستادگی میکند، نه بر مبنای چشمانداز محسوس، بلکه با تکیه بر اعتماد به سنتهای الهی و قوانین حاکم بر تاریخ میایستد. چرا که در منطق قرآنی، پیروزی جبههی حق، امری تصادفی یا محصول موازنهی قوا نیست، بلکه جریانی است مبتنی بر قاعدهای متقن:
﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾ (مجادله: ۲۱)
«خداوند مقرر کرده است که قطعاً من و فرستادگانم پیروز خواهیم شد».
﴿كَتَبَ﴾ نشاندهندهی فرمان قطعی الهی برای پیروزی بدون هیچگونه تغییر است و ﴿لَأَغْلِبَنَّ﴾ تأکید بر حتمیت پیروزی دارد.
ویژگی این نقطهی بحرانی، آن است که باطل، پس از رسیدن به سقف توان خویش، دیگر ظرفیتی برای پیشروی ندارد. نقطهی اوج، همزمان آغازیست برای افول. در مقابل، جبههی حق (اگرچه ممکن است در ظاهر در موضع ضعف باشد) در صورت ثبات، مسیر صعود را آغاز میکند. تفاوت در اینجاست:
پیروزی باطل وابسته به ابزار است، اما پیشروی حق، معلول ایستادگی مؤمنانهای است که در لحظهی بینشانه شکل میگیرد.
بنابراین، آنچه روند آینده را رقم میزند، نه وضعیت فعلی میدان، بلکه نحوهی مواجههی اهل ایمان با لحظهی اوج فشار است. لحظهای که معیارِ واقعیِ ایمان عیان میشود، و این معیار، خود نقطهی آغاز تحولی است که در نگاه الهی، نقطهی قضاوت دربارهی سرنوشت تاریخی منازعه خواهد بود.
#سنت_الهی ، #فتح_موعود ، #غلبه_نور
@nebraase | پارسا دارابی
11.05.202510:29
«ما در مرحلهی «بازخوانی رحمتمحور ایمان» نیستیم؛ بلکه در مرحلهی «صیانت از اصالت ایمان» در برابر سیلان مفاهیم و ذوب هویت هستیم»
به چه معناست؟؟؟
مگر میشود رحمت و مهربانی را از ایمان زدود؟!
متاسفانه برخی دوستان در فهم این قسمت از یکی از مطالب اخیرم دچار کجفهمی شدهاند.
این بخش به این معناست که در وضعیت بحرانی کنونی امت، ما دیگر در مرحلهی «بازخوانی رحمتمحور ایمان» قرار نداریم؛ بلکه در موضعی اضطراری از جنس «صیانت از اصالت ایمان» هستیم.
مسئلهی اصلی، نه فقدان رحمت در گفتمان دینی، بلکه رخنهی گفتمانهای تساهلزده، تحریفشده و بیتکلیف در پیکرهی باورهای توحیدی است؛ گفتمانهایی که با تکیهی یکجانبه بر مدارا و جلب قلوب، مرزهای معرفتی و ارزشی ایمان را ذوب میکنند.
بازخوانیهای رحمتمحور، اگر فاقد چارچوب معرفتی صحیح و التزام به حدود شرعی باشند، بهجای احیای ایمان، به عقیمسازی فکری و سستی در مسئولیت ایمانی منتهی خواهند شد.
اکنون اولویت، نه در نرمی گفتار، بلکه در ایستادگی آگاهانه بر سر حقیقت و مرزبندی صریح با مفاهیم انحرافیای چون «ارجاء»، «تجهم»، یا «لیبرالیسم دینی» است. چراکه این جریانها، با پوشش «رحمت» و انکار سایر جنبههای ایمان، زهر بیتفاوتی اعتقادی و بیعملی اخلاقی را در جان امت تزریق میکنند. از این رو، زمان «تسامح معرفتزدا» به سر آمده، و عصر «حراست از مرزهای حق» آغاز شده است.
@nebraase | پارسا دارابی
به چه معناست؟؟؟
مگر میشود رحمت و مهربانی را از ایمان زدود؟!
متاسفانه برخی دوستان در فهم این قسمت از یکی از مطالب اخیرم دچار کجفهمی شدهاند.
این بخش به این معناست که در وضعیت بحرانی کنونی امت، ما دیگر در مرحلهی «بازخوانی رحمتمحور ایمان» قرار نداریم؛ بلکه در موضعی اضطراری از جنس «صیانت از اصالت ایمان» هستیم.
مسئلهی اصلی، نه فقدان رحمت در گفتمان دینی، بلکه رخنهی گفتمانهای تساهلزده، تحریفشده و بیتکلیف در پیکرهی باورهای توحیدی است؛ گفتمانهایی که با تکیهی یکجانبه بر مدارا و جلب قلوب، مرزهای معرفتی و ارزشی ایمان را ذوب میکنند.
بازخوانیهای رحمتمحور، اگر فاقد چارچوب معرفتی صحیح و التزام به حدود شرعی باشند، بهجای احیای ایمان، به عقیمسازی فکری و سستی در مسئولیت ایمانی منتهی خواهند شد.
اکنون اولویت، نه در نرمی گفتار، بلکه در ایستادگی آگاهانه بر سر حقیقت و مرزبندی صریح با مفاهیم انحرافیای چون «ارجاء»، «تجهم»، یا «لیبرالیسم دینی» است. چراکه این جریانها، با پوشش «رحمت» و انکار سایر جنبههای ایمان، زهر بیتفاوتی اعتقادی و بیعملی اخلاقی را در جان امت تزریق میکنند. از این رو، زمان «تسامح معرفتزدا» به سر آمده، و عصر «حراست از مرزهای حق» آغاز شده است.
@nebraase | پارسا دارابی
09.05.202514:38
عادل باخهوان:
پروژهی دولت کوردی شکست خورد...
پروژهی ناسیونالیسم کوردی شکست خورد...
عادل باخەوان؛ صدای رُک و بیپروا در نقد قدرت! جامعهشناس کورد، که از دلِ کوردستان برخاست و در فرانسه بالید. او همچنین استاد دانشگاه Évry فرانسه و عضو هیئت تحریریه ژورنال علوم اجتماعی کوردستان است. اندیشهاش نه در خدمت قدرت، بلکه در خدمت آگاهیست.
@nebraase | پارسا دارابی
پروژهی دولت کوردی شکست خورد...
پروژهی ناسیونالیسم کوردی شکست خورد...
عادل باخەوان؛ صدای رُک و بیپروا در نقد قدرت! جامعهشناس کورد، که از دلِ کوردستان برخاست و در فرانسه بالید. او همچنین استاد دانشگاه Évry فرانسه و عضو هیئت تحریریه ژورنال علوم اجتماعی کوردستان است. اندیشهاش نه در خدمت قدرت، بلکه در خدمت آگاهیست.
@nebraase | پارسا دارابی
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.