10.05.202511:25
مراسم ولادت امام رضا علیه السلام در حسینیه محبان الحسین علیه السلام
۱۴۰۴/۰۲/۱۸
https://t.me/yahossein42
۱۴۰۴/۰۲/۱۸
https://t.me/yahossein42
Қайта жіберілді:
Masaf | مؤسسه مصاف

10.05.202510:13
🎥 حمله به دستاندرکاران جشن دهه کرامت
⬅️ در یکی از پارکهای نجفآباد اصفهان اراذلواوباش به مجری و دستاندرکاران یک جشن که بهمناسبت دهه کرامت برگزار شده بود، حمله کردند.
⬅️ مرحبا به شیرزنی که دختربچهها رو از روی صحنه به پایین هدایت کرد.
✅ @Masaf
⬅️ در یکی از پارکهای نجفآباد اصفهان اراذلواوباش به مجری و دستاندرکاران یک جشن که بهمناسبت دهه کرامت برگزار شده بود، حمله کردند.
⬅️ مرحبا به شیرزنی که دختربچهها رو از روی صحنه به پایین هدایت کرد.
✅ @Masaf
10.05.202500:14
۲نقش با تفاوتهایی اساسی با یکدیگر که عیار بالای سکه بازیگری نصیریان را بار دیگر مؤکد میکرد؛ علییار «شیرسنگی» که مرگ تراژیکش بر ابعاد حماسی این وسترن ایرانی میافزود با سکانس بهیاد ماندنی علییار و نامدارخان (عزتالله انتظامی) که شاهکار بازیگری دهه 60 بود و مستر فرهان در «ناخدا خورشید» که ترسیم دقیق کاراکتری جذاب و همراه با سایه روشن بود. از دهه 60 نصیریان بیشتر با ابوالفتح صحاف، شاهنقشی که علی حاتمی برایش در «هزار دستان» تدارک دیده بود در یادها ماند.
از دهه70 نصیریان در سینما کم کار شد. میان فیلمهای این دورهاش «بوی پیراهن یوسف» حاتمیکیا با فاصله، بهترین اثرش است. در نقش دایی غفور، نصیریان بار دیگر هنر انطباق و انعطاف بالایش را به نمایش گذاشت. در ابتدای دهه80 در فیلم غریب «دیوانهای از قفس پرید» پس از سالها با دوست قدیمیاش عزتالله انتظامی همبازی شد و کوشید از کاراکتری که مثل بقیه شخصیتهای فیلم دچار ابهام بود، تصویری باورپذیر بسازد. از همین دوره نصیریان به تئاتر بازمیگردد و با «پنجرهها» (فرهاد آئیش) خاطرات گذشته را زنده میکند. نصیریان در سالهای بعد همچنان فوقالعاده است.
بازیاش در «میوه ممنوعه» (حسن فتحی) پیروزی شکوهمندی است ازتجسم عشق ویرانگر. در «شهرزاد» (حسن فتحی) از آزمونی بهمراتب دشوارتر سربلند بیرون میآید و سیمایی درخشان از پدرخواندهای ایرانی خلق میکند. نصیریان همچنان در اوج قدرت و توانایی، قابلیت این را دارد که تماشاگر را غافلگیر کند. حضورش در فیلم هدررفته «مسخره باز» از معدود نقاط روشن فیلم بود و بازیاش در نقشی متفاوت با پرسونای تثبیتشدهاش در فیلم «خورشید» غبطهبرانگیز است؛ هنرمند بیمثالی که به لحاظ تنوع نقش با هیچکدام از بازیگران همنسلش قابلمقایسه نیست؛ بازیگری که در این سالهای طولانی میراثی گهربار برایمان به یادگار گذاشته و به شکلی منحصربهفرد همچنان برگهایی تازه برای رو کردن دارد. حضورش مستدام.
از دهه70 نصیریان در سینما کم کار شد. میان فیلمهای این دورهاش «بوی پیراهن یوسف» حاتمیکیا با فاصله، بهترین اثرش است. در نقش دایی غفور، نصیریان بار دیگر هنر انطباق و انعطاف بالایش را به نمایش گذاشت. در ابتدای دهه80 در فیلم غریب «دیوانهای از قفس پرید» پس از سالها با دوست قدیمیاش عزتالله انتظامی همبازی شد و کوشید از کاراکتری که مثل بقیه شخصیتهای فیلم دچار ابهام بود، تصویری باورپذیر بسازد. از همین دوره نصیریان به تئاتر بازمیگردد و با «پنجرهها» (فرهاد آئیش) خاطرات گذشته را زنده میکند. نصیریان در سالهای بعد همچنان فوقالعاده است.
بازیاش در «میوه ممنوعه» (حسن فتحی) پیروزی شکوهمندی است ازتجسم عشق ویرانگر. در «شهرزاد» (حسن فتحی) از آزمونی بهمراتب دشوارتر سربلند بیرون میآید و سیمایی درخشان از پدرخواندهای ایرانی خلق میکند. نصیریان همچنان در اوج قدرت و توانایی، قابلیت این را دارد که تماشاگر را غافلگیر کند. حضورش در فیلم هدررفته «مسخره باز» از معدود نقاط روشن فیلم بود و بازیاش در نقشی متفاوت با پرسونای تثبیتشدهاش در فیلم «خورشید» غبطهبرانگیز است؛ هنرمند بیمثالی که به لحاظ تنوع نقش با هیچکدام از بازیگران همنسلش قابلمقایسه نیست؛ بازیگری که در این سالهای طولانی میراثی گهربار برایمان به یادگار گذاشته و به شکلی منحصربهفرد همچنان برگهایی تازه برای رو کردن دارد. حضورش مستدام.
Қайта жіберілді:
چند ثانیه

10.04.202519:18
🔹 یک مقام آمریکایی به رویترز گفت مذاکرات بین آمریکایی ها و ایرانیان در یک اتاق خواهد بود.
#چند_ثانیه
@chandsanieh_news
#چند_ثانیه
@chandsanieh_news
10.04.202517:57
💢 اکران امروز سینماهای ایران درتسخیر فیلمهای کمدی مبتذل !
☑️ سعید خانی، تهیهکننده سینمای ایران و مدیر شرکت پخش خانه فیلم در مراسم اکران خصوصی فیلم رها:
✅ ادامه خبر 👈 اینجا کلیک کنید
📸 گزارش تصویری حضور هنرمندان
☑️ سعید خانی، تهیهکننده سینمای ایران و مدیر شرکت پخش خانه فیلم در مراسم اکران خصوصی فیلم رها:
چند فیلم ظاهراً بلیت فروشی و فروش بالایی دارند ولی وقتی میروید داخل سالن میبینید که تقریباً سالن خالی است و دو سه فیلم کمدی مبتذل وضعیت اکران امروز سینمای ماست
در سه سال گذشته عمدتاً به فیلمهای کمدی مجوز دادن و بر عکس به فیلمهای اجتماعی خیلی کمتر و این باعث قهر بخشی از مخاطبان با سینما شده است.
✅ ادامه خبر 👈 اینجا کلیک کنید
📸 گزارش تصویری حضور هنرمندان
🌐 رویدادهای موزه سینما را در فضای مجازی دنبال کنید:تلگرام |اینستاگرام | سایت| بله
🆔
Қайта жіберілді:
قزوین آباد

02.04.202521:08
ده سال طول کشید تا با همسرم ازدواج کنم!/بخشهایی از گفتگوی قدیمی نسرین نصرتی، (فهیمه سریال پایتخت) با مهران مدیری در دورهمی
.
.
10.05.202511:18
ابوالحسن داودی : واگذار کردن مدیریت جشنواره فجر به فردی از بدنه صنف یکی از اقدامات خوب سازمان سینمایی در سال گذشته بود
درباره انتخاب مدیرعامل فارابی من عملا به عنوان کسی که مسوولیت دو نهاد صنفی را بر عهده داشتم از این انتخاب هیچ اطلاعی نداشتم
اگر مدیریت دولتی بر اساس اینکه به کسی مربوط نیست چه کسی دراین ادارات می آید و می رود پس من سینماگر هم مسوولیتی در قبال جایی مثل فارابی ندارم چرا که سال هاست به دلیل همین فاصله ای که افتاده، حتی پایم را هم آنجا نگذاشته ام
ابوالحسن داودی : یک مدیر دولتی قبل از هرچیزی جامعه خودش را بشناسد و دنبال رابطه راه های نزدیک شدن به آن بگردد نه با چوب و چماق بلکه با ایجاد رابطه ای پویا، مغناطیس جلب نیروی فعال، جوان و معترض جامعه را در خودش به وجود بیاورد. به این می گویند مدیریت هوشمند و فعال و کارایی که با جامعه و خواست جامعه حرکت می کند و نه در مقابل جامعه. اینجا برای شما مثال می زنم واگذار کردن مدیریت جشنواره فجری که مدت ها تعریف خودش را ازدست داده بود، به عبارتی مریض بدحال بود به فردی از بدنه صنف یکی از اقدامات خوب سازمان سینمایی در سال گذشته بود. من به آقای شاهسواری و نوع مدیریت او شاید گاهی انتقاد هم داشته باشم ولی به شدت از همکاری سازمان سینمایی و فردی از آحاد صنف حمایت می کنم چرا که مغناطیس دولت و صنف را همراه هم تقویت می کند اما متاسفانه باید گفت برخلاف بسیاری از سال ها که وقتی جشنواره تمام می شد دبیر ابقا می شد اراده استمراراین حرکت نیکو وروبه جلو را بین سازمان سینمایی و صنف ندیدیم که هم در اینجا و هم در بقیه راه های ارتباطی مدیریت دولتی و صنف متکثر شود، شاید چنین رفتاری عمدی نباشد اما در دراز مدت باعث ناامیدی می شود. مثلا درباره انتخاب مدیرعامل فارابی من عملا به عنوان کسی که مسوولیت دو نهاد صنفی را بر عهده داشتم از این انتخاب هیچ اطلاعی نداشتم، اگر مدیریت دولتی بر اساس اینکه به کسی مربوط نیست چه کسی دراین ادارات می آید و می رود پس من سینماگر هم مسوولیتی در قبال جایی مثل فارابی ندارم چرا که سال هاست به دلیل همین فاصله ای که افتاده، حتی پایم را هم آنجا نگذاشته ام. اما می خواهم بگویم عدم مشورت و نظر خواهی از صنف همان قاعده متروکه ای است که یعنی انگار در این مقاطع، در هنوز بر همان پاشنه می چرخد.
گفت وگو با تینا جلالی در اعتماد
درباره انتخاب مدیرعامل فارابی من عملا به عنوان کسی که مسوولیت دو نهاد صنفی را بر عهده داشتم از این انتخاب هیچ اطلاعی نداشتم
اگر مدیریت دولتی بر اساس اینکه به کسی مربوط نیست چه کسی دراین ادارات می آید و می رود پس من سینماگر هم مسوولیتی در قبال جایی مثل فارابی ندارم چرا که سال هاست به دلیل همین فاصله ای که افتاده، حتی پایم را هم آنجا نگذاشته ام
ابوالحسن داودی : یک مدیر دولتی قبل از هرچیزی جامعه خودش را بشناسد و دنبال رابطه راه های نزدیک شدن به آن بگردد نه با چوب و چماق بلکه با ایجاد رابطه ای پویا، مغناطیس جلب نیروی فعال، جوان و معترض جامعه را در خودش به وجود بیاورد. به این می گویند مدیریت هوشمند و فعال و کارایی که با جامعه و خواست جامعه حرکت می کند و نه در مقابل جامعه. اینجا برای شما مثال می زنم واگذار کردن مدیریت جشنواره فجری که مدت ها تعریف خودش را ازدست داده بود، به عبارتی مریض بدحال بود به فردی از بدنه صنف یکی از اقدامات خوب سازمان سینمایی در سال گذشته بود. من به آقای شاهسواری و نوع مدیریت او شاید گاهی انتقاد هم داشته باشم ولی به شدت از همکاری سازمان سینمایی و فردی از آحاد صنف حمایت می کنم چرا که مغناطیس دولت و صنف را همراه هم تقویت می کند اما متاسفانه باید گفت برخلاف بسیاری از سال ها که وقتی جشنواره تمام می شد دبیر ابقا می شد اراده استمراراین حرکت نیکو وروبه جلو را بین سازمان سینمایی و صنف ندیدیم که هم در اینجا و هم در بقیه راه های ارتباطی مدیریت دولتی و صنف متکثر شود، شاید چنین رفتاری عمدی نباشد اما در دراز مدت باعث ناامیدی می شود. مثلا درباره انتخاب مدیرعامل فارابی من عملا به عنوان کسی که مسوولیت دو نهاد صنفی را بر عهده داشتم از این انتخاب هیچ اطلاعی نداشتم، اگر مدیریت دولتی بر اساس اینکه به کسی مربوط نیست چه کسی دراین ادارات می آید و می رود پس من سینماگر هم مسوولیتی در قبال جایی مثل فارابی ندارم چرا که سال هاست به دلیل همین فاصله ای که افتاده، حتی پایم را هم آنجا نگذاشته ام. اما می خواهم بگویم عدم مشورت و نظر خواهی از صنف همان قاعده متروکه ای است که یعنی انگار در این مقاطع، در هنوز بر همان پاشنه می چرخد.
گفت وگو با تینا جلالی در اعتماد
Қайта жіберілді:
فوتبال ۳۶۰

10.05.202507:34
کارنامه تیم ملی فوتبال ساحلی در ادوار جام جهانی
😓 سومین حذف از ۱/۴، به جای سومین صعود به نیمهنهایی!
@Ft360_ir
😓 سومین حذف از ۱/۴، به جای سومین صعود به نیمهنهایی!
@Ft360_ir
10.05.202500:08
زمزمهای در بیات اصفهان
یادداشت

علیرضا محمودی؛ روزنامهنگار
علیرضا افتخاری از معدود خوانندگان ایرانی است که صدایش اوج و فرودی همچون تاریخ 4دهه پیش داشته است. فروردین امسال او با مهر شاگردی تاج، کسایی و شهناز در کارنامهاش 67ساله شد، اما دوران کاریاش همچون روزگار زایندهرود از شور تا دشتی نشیب و فراز داشت؛ از قرین شدن صدایش با لحظاتی عجیب از تاریخ سینما و تلویزیون ایران تا پرکاری و آلبومهای پیدرپی تا امروز که دیگر تکترانهها حرف اول را در بازار میزنند. صاحب صدایی که با پخش و باند رادیوها و رهگذرها وقتی مطمئن میشویم صدا از حنجره اوست، مشتاق میشویم که چه میخواند؛ مشتاق و شاید نگران؛ دلواپسیای که محصول انتخابهای اوست. او که همیشه ما را در دوست داشتن و دوست نداشتن خودش غافلگیر کرده است.
در دهههای 1360و 1370رسانههای تصویری مهمترین مکان آشنایی با صاحبان صدا بودند. سریالها و فیلمها در ابتدا و انتهای خود همیشه خوانندگان بزرگی را به ما معرفی کردهاند، اما اتفاقی که برای افتخاری افتاد همزمانی چند رویداد بود که بعید است تا سالها برای خوانندهای تا این میزان جفت و جور و به قول اهل فن سینک باشد.
صدای علیرضا افتخاری با لحظات عجیبی از تصاویر مثالی جداییهای بزرگ آن سالها، آمیخته است؛ اتفاقی که خوانندهها را با حافظه مردم پیوند میدهد و از فراموشی محفوظ نگه میدارد.
در سال 1364وقتی موشکهای دشمن از دور دیوار خانهها را در تهران و شهرستانها آوار میکردند، آواز افتخاری که شعر حافظ را میخواند روی صحنه رگزنی امیرکبیر در سریال «امیرکبیر» (سعید نیکپور) به گوش رسید: «دوش در حلقه ما صحبت گیسوی تو بود.» زهیها به رهبری کامبیز روشنروان بیداد میکردند تا افتخاری بیت دیگری را با قطرات خون صدراعظم شهید تقدیم مخاطبان کند و از دلی بگوید که از ناوک مژگان او در خون میگشت. در شبهای پناهگاه و آژیر و نگرانی از تجاوز موشک به حریم خانهها، ترکیب صدای افتخاری و حمام فین و موی سفید نیکپور چیزی فراتر از اتفاق بود؛ انگار شعر حافظ برای چنین زمانی از قرن هشتم رسیده بود تا تحویل مردم پای گیرندهها شود. در همین دوران قطعه «غمنامه» از آلبوم «دریغا» به عنوان ترنمی دریغ آلود، در یادها ماند و بخشی از خاطرات جمعی مردمی شد که سوگوار رحلت بنیانگذار انقلاب بودند.
اما این همه اتفاق برای علیرضا افتخاری نبود. صدای افتخاری در میان آن سالها با غزلهای حافظ و دوبیتیهای باباطاهر خوش نشسته بود، اما حادثه از شعر معاصر برخاست. وقتی یکدهه بعد با شعر قیصر «نیلوفرانه» (1374) همهجا پیچید. این تصویری روزانه در میدان بزرگ شهر بود. نوارفروشی کوچه پشت سینما قدس مانند نان لواش دست مردم صدای افتخاری میداد؛ مردمی که از تماشای «لیلا» ی داریوش مهرجویی فارغ میشدند میخواستند بهت لیلا حاتمی در لحظه تردید در عشق رضا را با خود اینگونه تکرار کنند: «تو با منی اما... ». این از عجایب سینما بود که معنایی دیگر به ترانهها میدهد. ترانه قیصر و شعر افتخاری و آهنگ عباس خوشدل با صورت حاتمی معجون غریبی ساخته بود. افتخاری با چنین لحظاتی مفتخر شده است. با چنین احوالاتی از روزگاری که خوانندگی تعریف همراهی با لحظاتی سهمگین را داشت، ما خواهان صدای افتخاری شدیم.
اما همه کارنامه خواننده شعرهای نیلوفرانه در مهتابی شبها نماند. او در پرکاری خودخواسته و ناخواسته برای ما خاطرههای بیشتری از ابهت لحظههای بزرگ نساخت. او رفت در میان پرکاران و رفت در میان پلیلیستها و نامی شد در میان نامها و صدایی شد در میان صداها. دیگر دست تاریخ مانند آن شبها و آن روزها خلق نکرد که صاحبان گوشهای فراوانی دلشان اندوه و تردید خود را با صدای او خاطره کردند. برخی به او تاختند و برخی او را دیگر بهخاطر نیاوردند. اما او ماند و ادامه داد. خواند و خواند و خواند؛ مانند روزگار که بیخوشایند ما میآید و میآید و میآید.
علیرضا افتخاری بخش مهمی از حافظه صوتی ماست؛ از روزگار ما، از عشقها و زخمهایی که از دست دادهایم و بهدست آوردهایم. به قول یک اصفهانی که دیگر در میان ما نیست، زخمهای آدمی ثروت اوست و ما این ثروت را جاهایی با صدای یک خواننده اصفهانی برای خود نگه داشتهایم. همچون خوانندگان گمنامی که در گرگ و میش غمگین یک غروب زیر پل خواجو فقط برای دل خودشان میخوانند: چگونه فریادت نزنم/ چرا دم از یادت نزنم/ در اوج تنهایی.
یادداشت

علیرضا محمودی؛ روزنامهنگار
علیرضا افتخاری از معدود خوانندگان ایرانی است که صدایش اوج و فرودی همچون تاریخ 4دهه پیش داشته است. فروردین امسال او با مهر شاگردی تاج، کسایی و شهناز در کارنامهاش 67ساله شد، اما دوران کاریاش همچون روزگار زایندهرود از شور تا دشتی نشیب و فراز داشت؛ از قرین شدن صدایش با لحظاتی عجیب از تاریخ سینما و تلویزیون ایران تا پرکاری و آلبومهای پیدرپی تا امروز که دیگر تکترانهها حرف اول را در بازار میزنند. صاحب صدایی که با پخش و باند رادیوها و رهگذرها وقتی مطمئن میشویم صدا از حنجره اوست، مشتاق میشویم که چه میخواند؛ مشتاق و شاید نگران؛ دلواپسیای که محصول انتخابهای اوست. او که همیشه ما را در دوست داشتن و دوست نداشتن خودش غافلگیر کرده است.
در دهههای 1360و 1370رسانههای تصویری مهمترین مکان آشنایی با صاحبان صدا بودند. سریالها و فیلمها در ابتدا و انتهای خود همیشه خوانندگان بزرگی را به ما معرفی کردهاند، اما اتفاقی که برای افتخاری افتاد همزمانی چند رویداد بود که بعید است تا سالها برای خوانندهای تا این میزان جفت و جور و به قول اهل فن سینک باشد.
صدای علیرضا افتخاری با لحظات عجیبی از تصاویر مثالی جداییهای بزرگ آن سالها، آمیخته است؛ اتفاقی که خوانندهها را با حافظه مردم پیوند میدهد و از فراموشی محفوظ نگه میدارد.
در سال 1364وقتی موشکهای دشمن از دور دیوار خانهها را در تهران و شهرستانها آوار میکردند، آواز افتخاری که شعر حافظ را میخواند روی صحنه رگزنی امیرکبیر در سریال «امیرکبیر» (سعید نیکپور) به گوش رسید: «دوش در حلقه ما صحبت گیسوی تو بود.» زهیها به رهبری کامبیز روشنروان بیداد میکردند تا افتخاری بیت دیگری را با قطرات خون صدراعظم شهید تقدیم مخاطبان کند و از دلی بگوید که از ناوک مژگان او در خون میگشت. در شبهای پناهگاه و آژیر و نگرانی از تجاوز موشک به حریم خانهها، ترکیب صدای افتخاری و حمام فین و موی سفید نیکپور چیزی فراتر از اتفاق بود؛ انگار شعر حافظ برای چنین زمانی از قرن هشتم رسیده بود تا تحویل مردم پای گیرندهها شود. در همین دوران قطعه «غمنامه» از آلبوم «دریغا» به عنوان ترنمی دریغ آلود، در یادها ماند و بخشی از خاطرات جمعی مردمی شد که سوگوار رحلت بنیانگذار انقلاب بودند.
اما این همه اتفاق برای علیرضا افتخاری نبود. صدای افتخاری در میان آن سالها با غزلهای حافظ و دوبیتیهای باباطاهر خوش نشسته بود، اما حادثه از شعر معاصر برخاست. وقتی یکدهه بعد با شعر قیصر «نیلوفرانه» (1374) همهجا پیچید. این تصویری روزانه در میدان بزرگ شهر بود. نوارفروشی کوچه پشت سینما قدس مانند نان لواش دست مردم صدای افتخاری میداد؛ مردمی که از تماشای «لیلا» ی داریوش مهرجویی فارغ میشدند میخواستند بهت لیلا حاتمی در لحظه تردید در عشق رضا را با خود اینگونه تکرار کنند: «تو با منی اما... ». این از عجایب سینما بود که معنایی دیگر به ترانهها میدهد. ترانه قیصر و شعر افتخاری و آهنگ عباس خوشدل با صورت حاتمی معجون غریبی ساخته بود. افتخاری با چنین لحظاتی مفتخر شده است. با چنین احوالاتی از روزگاری که خوانندگی تعریف همراهی با لحظاتی سهمگین را داشت، ما خواهان صدای افتخاری شدیم.
اما همه کارنامه خواننده شعرهای نیلوفرانه در مهتابی شبها نماند. او در پرکاری خودخواسته و ناخواسته برای ما خاطرههای بیشتری از ابهت لحظههای بزرگ نساخت. او رفت در میان پرکاران و رفت در میان پلیلیستها و نامی شد در میان نامها و صدایی شد در میان صداها. دیگر دست تاریخ مانند آن شبها و آن روزها خلق نکرد که صاحبان گوشهای فراوانی دلشان اندوه و تردید خود را با صدای او خاطره کردند. برخی به او تاختند و برخی او را دیگر بهخاطر نیاوردند. اما او ماند و ادامه داد. خواند و خواند و خواند؛ مانند روزگار که بیخوشایند ما میآید و میآید و میآید.
علیرضا افتخاری بخش مهمی از حافظه صوتی ماست؛ از روزگار ما، از عشقها و زخمهایی که از دست دادهایم و بهدست آوردهایم. به قول یک اصفهانی که دیگر در میان ما نیست، زخمهای آدمی ثروت اوست و ما این ثروت را جاهایی با صدای یک خواننده اصفهانی برای خود نگه داشتهایم. همچون خوانندگان گمنامی که در گرگ و میش غمگین یک غروب زیر پل خواجو فقط برای دل خودشان میخوانند: چگونه فریادت نزنم/ چرا دم از یادت نزنم/ در اوج تنهایی.
Қайта жіберілді:
آخرین توییت

10.04.202518:08
رئیس جمهور قاتل و بی ادب آمریکا با الفاظ رکیک که خودش لایق آن است مدعی شده که همه تقاضای مذاکره با او را دارند، اما واقعیت آن است که منتکشی از طرف او بوده، زیرا او با نامه و همچنین واسطهگری امارات، خواهان مذاکره (فوری در شنبه آتی) و مستقیم با ایران شده، اما ایران نپذیرفته است.
🐦سید محمود نبویان
✈️ Akharintwiit
🐦سید محمود نبویان
✈️ Akharintwiit
10.04.202517:47
محمد تاجیک :
*از عمد نقد منفی و بسیار تند مهرزاد دانش بر علیه فیلم موسی کلیم الله ساخته ابراهیم حاتمی کیا را در همه صفحاتم در فضای مجازی منتشر کردم . با اینکه معروفم که حاتمی کیا و سینمایش را خیلی دوست دارم (همچنان حاتمی کیا و سینمایش را خیلی دوست دارم ) فیلم موسی کلیم الله فیلم منتقد پسندی نیست و با هدف تاثیر گذاری بر روی عام ترین قشر مخاطب ساخته شده است. از جنس مخاطبانی که پایتخت و سریال یوسف پیامبر را دوست دارند . هدف گذاری بسیار درستی انجام شده است .
دیدم منتقدان دیگری از این فیلم انتقاد کرده اند که آنها را هم منتشر خواهم کرد .
مخاطب عام و بسیار عام موسی کلیم الله را دوست خواهد شد و فیلم و سریال آن با چنین هدفی ساخته شده است
*از عمد نقد منفی و بسیار تند مهرزاد دانش بر علیه فیلم موسی کلیم الله ساخته ابراهیم حاتمی کیا را در همه صفحاتم در فضای مجازی منتشر کردم . با اینکه معروفم که حاتمی کیا و سینمایش را خیلی دوست دارم (همچنان حاتمی کیا و سینمایش را خیلی دوست دارم ) فیلم موسی کلیم الله فیلم منتقد پسندی نیست و با هدف تاثیر گذاری بر روی عام ترین قشر مخاطب ساخته شده است. از جنس مخاطبانی که پایتخت و سریال یوسف پیامبر را دوست دارند . هدف گذاری بسیار درستی انجام شده است .
دیدم منتقدان دیگری از این فیلم انتقاد کرده اند که آنها را هم منتشر خواهم کرد .
مخاطب عام و بسیار عام موسی کلیم الله را دوست خواهد شد و فیلم و سریال آن با چنین هدفی ساخته شده است
Қайта жіберілді:
Masaf | مؤسسه مصاف



22.03.202501:33
🔻 توییت کاربران توییتر
✍ امشب این اردوغان خواست فرار کنه بیاد ایران راهش ندید. بگید برو دمشق پیش همون جولانی تا دلت میخواد تو مسجد اموی نماز بخون.
👤 Reza
#توییت_گردی
✅ @masaf
✍ امشب این اردوغان خواست فرار کنه بیاد ایران راهش ندید. بگید برو دمشق پیش همون جولانی تا دلت میخواد تو مسجد اموی نماز بخون.
👤 Reza
#توییت_گردی
✅ @masaf
10.05.202511:03
نگاهی به فیلم «دایناسور»
کمدی فارسی
آرش فهیم
فیلم «دایناسور»، جدیدترین اثر مسعود اطیابی، در ظاهر یک کمدی خانوادگی است، اما در حقیقت با مشکلات ساختاری و محتوایی متعددی روبه روست که نه تنها آن را از اهداف اولیه اش دور می کند، بلکه تصویرسازی نادرستی از مسائل مختلف، از جمله اعتیاد و مواد مخدر، ارائه کرده است.
یکی از بزرگ ترین ایرادات فیلم «دایناسور»، عدم توانایی در خلق موقعیت های کمدی به معنای واقعی است. با اینکه این فیلم در ژانر کمدی معرفی شده، در عمل حتی لحظات کمدی اش نیز تاثیری بر تماشاگر نمی گذارد. این اثر به طرز محسوسی فاقد طنز خلاقانه است و فضای آن به جای ایجاد خنده و نشاط، گاه مخاطب را در شرایطی بی روح قرار می دهد. در حقیقت، این فیلم بیشتر شبیه به اثری ماقبل سینمایی است که در آن نویسنده و کارگردان نتوانسته اند از ظرفیت های کمدی استفاده کنند و به نظر می رسد که فیلم در این زمینه به شدت ضعیف عمل کرده است.
«دایناسور» به طور خاص به دلیل تصویرسازی نادرست و خطرناک از مواد مخدر و دنیای اعتیاد قابل انتقاد است. همان طور که در قسمت سوم فیلم «تگزاس» شاهد بودیم، مواد مخدر به شکلی مثبت و شادی آفرین به نمایش درآمدند، در این فیلم نیز مواد مخدر به نوعی به عنوان عامل مثبت و زمینه ساز وصال اعضای یک خانواده نشان داده می شوند. این رویکرد نه تنها غیرواقعی است، بلکه ممکن است به تماشاگران به ویژه نسل جوان، پیام های اشتباهی درباره اعتیاد و قاچاقچیان مواد مخدر منتقل کند.
در این فیلم، قاچاقچیان و فروشندگان مواد مخدر به طور غیرواقعی به عنوان شخصیت های شریف و نجیب معرفی می شوند که تنها به دلیل تامین معاش خود دست به چنین کارهایی می زنند. این تصویرسازی فانتزی نه تنها واقعیت های اجتماعی را تحریف می کند، بلکه می تواند در ذهن تماشاگران این پیام را بگذارد که باید به این افراد دیدگاهی مثبت داشته باشند. سرکردگان باندهای مواد مخدر در «دایناسور» به گونه ای جذاب و شیک طراحی شده اند، که به هیچ وجه با واقعیت های موجود در جامعه و آثار منفی آن ها تطابق ندارد.
اگرچه در «دایناسور» تلاش هایی برای نمایش اهمیت نهاد خانواده و نقش مثبت پدر در جامعه صورت گرفته است، اما به دلیل ضعف در ساختار فیلم و فضای منفی حاکم بر آن، مفاهیم مثبت خانوادگی به درستی منتقل نمی شوند. شخصیت ها و روایت فیلم نتوانسته اند از جذابیت و تاثیرگذاری لازم برخوردار باشند و در نتیجه پیام های مثبت درباره نهاد خانواده و اهمیت پدر به شکلی ناپخته و غیرجذاب در فیلم گنجانده شده اند.
در حوزه بازیگری نیز، فیلم «دایناسور» نتوانسته است از توانایی های بازیگران خود بهره برداری کند. پژمان جمشیدی و امیر جعفری، که در نقش های اصلی حضور دارند، بازی های ضعیف و تکراری از خود به نمایش می گذارند که فاقد عمق و تنوع است. این ناتوانی در بازیگری موجب شده که فیلم حتی در بعد انسانی و دراماتیک نیز نتواسته است مخاطب را جذب کند.
«دایناسور» فیلمی است که به طور کامل از مسئولیت اجتماعی سینما غافل شده و در بسیاری از زمینه ها گمراه کننده است. مسعود اطیابی در این فیلم همانند «تگزاس 3»،
مواد مخدر را به عنوان یک عنصر مثبت و شادی آفرین به نمایش گذاشته است، اما این تصویرسازی از واقعیت های اجتماعی، آسیب های زیادی به جامعه وارد می کند. اگر در «تگزاس 3» مواد مخدر فقط نقش شادی آفرین داشت، در «دایناسور» این مواد به طور مستقیم به عنوان قهرمان فیلم معرفی شده اند، که این رویکرد به شدت خطرناک است و مسئولانه نخواهد بود.
فیلم «دایناسور» بیشتر از آنکه یک کمدی خانوادگی باشد، یک اثر گمراه کننده و غیرمسئولانه است که در زمینه های مختلف با ضعف های اساسی مواجه است. از ناتوانی در استفاده از موقعیت های کمدی گرفته تا تصویرسازی نادرست از مواد مخدر و دنیای اعتیاد. این فیلم نمی تواند انتظارات تماشاگران خود را برآورده کند و به جای پرداختن به مسائلی چون خانواده و همبستگی اجتماعی، در دام ارائه پیام های غلط و سطحی گرفتار شده است. در نهایت، شاید بتوان این فیلم را به نوعی «کمدیفارسی» نامید، چرا که نه کمدی به معنای واقعی آن است و نه نسبت چندانی با فرهنگ و هویت ایرانی دارد.
کمدی فارسی
آرش فهیم
فیلم «دایناسور»، جدیدترین اثر مسعود اطیابی، در ظاهر یک کمدی خانوادگی است، اما در حقیقت با مشکلات ساختاری و محتوایی متعددی روبه روست که نه تنها آن را از اهداف اولیه اش دور می کند، بلکه تصویرسازی نادرستی از مسائل مختلف، از جمله اعتیاد و مواد مخدر، ارائه کرده است.
یکی از بزرگ ترین ایرادات فیلم «دایناسور»، عدم توانایی در خلق موقعیت های کمدی به معنای واقعی است. با اینکه این فیلم در ژانر کمدی معرفی شده، در عمل حتی لحظات کمدی اش نیز تاثیری بر تماشاگر نمی گذارد. این اثر به طرز محسوسی فاقد طنز خلاقانه است و فضای آن به جای ایجاد خنده و نشاط، گاه مخاطب را در شرایطی بی روح قرار می دهد. در حقیقت، این فیلم بیشتر شبیه به اثری ماقبل سینمایی است که در آن نویسنده و کارگردان نتوانسته اند از ظرفیت های کمدی استفاده کنند و به نظر می رسد که فیلم در این زمینه به شدت ضعیف عمل کرده است.
«دایناسور» به طور خاص به دلیل تصویرسازی نادرست و خطرناک از مواد مخدر و دنیای اعتیاد قابل انتقاد است. همان طور که در قسمت سوم فیلم «تگزاس» شاهد بودیم، مواد مخدر به شکلی مثبت و شادی آفرین به نمایش درآمدند، در این فیلم نیز مواد مخدر به نوعی به عنوان عامل مثبت و زمینه ساز وصال اعضای یک خانواده نشان داده می شوند. این رویکرد نه تنها غیرواقعی است، بلکه ممکن است به تماشاگران به ویژه نسل جوان، پیام های اشتباهی درباره اعتیاد و قاچاقچیان مواد مخدر منتقل کند.
در این فیلم، قاچاقچیان و فروشندگان مواد مخدر به طور غیرواقعی به عنوان شخصیت های شریف و نجیب معرفی می شوند که تنها به دلیل تامین معاش خود دست به چنین کارهایی می زنند. این تصویرسازی فانتزی نه تنها واقعیت های اجتماعی را تحریف می کند، بلکه می تواند در ذهن تماشاگران این پیام را بگذارد که باید به این افراد دیدگاهی مثبت داشته باشند. سرکردگان باندهای مواد مخدر در «دایناسور» به گونه ای جذاب و شیک طراحی شده اند، که به هیچ وجه با واقعیت های موجود در جامعه و آثار منفی آن ها تطابق ندارد.
اگرچه در «دایناسور» تلاش هایی برای نمایش اهمیت نهاد خانواده و نقش مثبت پدر در جامعه صورت گرفته است، اما به دلیل ضعف در ساختار فیلم و فضای منفی حاکم بر آن، مفاهیم مثبت خانوادگی به درستی منتقل نمی شوند. شخصیت ها و روایت فیلم نتوانسته اند از جذابیت و تاثیرگذاری لازم برخوردار باشند و در نتیجه پیام های مثبت درباره نهاد خانواده و اهمیت پدر به شکلی ناپخته و غیرجذاب در فیلم گنجانده شده اند.
در حوزه بازیگری نیز، فیلم «دایناسور» نتوانسته است از توانایی های بازیگران خود بهره برداری کند. پژمان جمشیدی و امیر جعفری، که در نقش های اصلی حضور دارند، بازی های ضعیف و تکراری از خود به نمایش می گذارند که فاقد عمق و تنوع است. این ناتوانی در بازیگری موجب شده که فیلم حتی در بعد انسانی و دراماتیک نیز نتواسته است مخاطب را جذب کند.
«دایناسور» فیلمی است که به طور کامل از مسئولیت اجتماعی سینما غافل شده و در بسیاری از زمینه ها گمراه کننده است. مسعود اطیابی در این فیلم همانند «تگزاس 3»،
مواد مخدر را به عنوان یک عنصر مثبت و شادی آفرین به نمایش گذاشته است، اما این تصویرسازی از واقعیت های اجتماعی، آسیب های زیادی به جامعه وارد می کند. اگر در «تگزاس 3» مواد مخدر فقط نقش شادی آفرین داشت، در «دایناسور» این مواد به طور مستقیم به عنوان قهرمان فیلم معرفی شده اند، که این رویکرد به شدت خطرناک است و مسئولانه نخواهد بود.
فیلم «دایناسور» بیشتر از آنکه یک کمدی خانوادگی باشد، یک اثر گمراه کننده و غیرمسئولانه است که در زمینه های مختلف با ضعف های اساسی مواجه است. از ناتوانی در استفاده از موقعیت های کمدی گرفته تا تصویرسازی نادرست از مواد مخدر و دنیای اعتیاد. این فیلم نمی تواند انتظارات تماشاگران خود را برآورده کند و به جای پرداختن به مسائلی چون خانواده و همبستگی اجتماعی، در دام ارائه پیام های غلط و سطحی گرفتار شده است. در نهایت، شاید بتوان این فیلم را به نوعی «کمدیفارسی» نامید، چرا که نه کمدی به معنای واقعی آن است و نه نسبت چندانی با فرهنگ و هویت ایرانی دارد.
10.05.202500:30
زنده نگه داشتن آیین تماشای جمعی سریال ایرانی
یادداشت

سعید مروتی؛ روزنامهنگار
سریال «پایتخت» چه دوستش داشته باشیم و چه نداشته باشيم، پدیده تلویزیون ایران در 2دهه اخیر است؛ سریالی که در حالی 13سال از آشنایی ایرانیان با آن میگذرد که از همان سالهای اولیه پخشش مورد توجه و علاقه مردم قرار گرفت؛ مردمی که میدانیم در سالهای اخیر کمتر پای سریالهای ایرانی نشستهاند و حالا استقبال از «پایتخت۷» نشان میدهد که هنوز هم میتوان خانوادههای ایرانی را پای تلویزیون نشاند و دانستن اينكه مشکلی اگر هست در سمت تولید است، نه مخاطب.
طرحی که در سالهای پایانی دهه80 قرار بود دستمایه یک فیلم سینمایی باشد، در ابتدای دهه90 به سریالی منجر شد که احتمالا حتی سازندگانش هم تصور نمیکردند قرار است تا سالها ادامه پیدا کند و فصلهای بعدیاش از راه برسد. فصل اول«پایتخت» سریالی از سیروس مقدم، کارگردان پرکار آن سالهای تلویزیون بود که حرفهایگری و دستتندیاش، او را از سریالی به سریالی دیگر میرساند؛ از کمدی به درام و برعکس. محسن تنابنده هم پس از موفقیت نسبی «سنپترزبورگ» گزینهای مناسب برای سریالی طنزآمیز محسوب میشد. بازیگر جوان خوشذوقی که دستی در نوشتن هم داشت کنار زندهیاد خشایار الوند، خانواده و بستگان نقی معمولی را خلق کرد و اقبال عمومی چنان بود که نمیشد ادامهاش نداد؛ هر چند چیزی نمانده بود که معضل همچنان پایدار تعمیم دادن، پروندهاش را ببندد ولی در نهایت اینگونه نشد تا پایتخت فصل به فصل و منزل به منزل، مهمان خانههای ایرانیان شود.
سازندگان پایتخت در همه این سالها کوشیدهاند تا هم نبض جامعه ایران را در دست داشته باشند و هم به رخدادهای مهم سیاسی، اجتماعی واکنش نشان دهند. درباره کیفیت این واکنشها طبیعتا میتوان قضاوت کرد؛ چنانکه تغییر مسیرهای سریال چه از نظر تماتیک و چه به لحاظ ژانری و چه از نظر روایت، هر کدام دفتری جداگانه برای تفسیر و تحلیل میگشاید که پرداختن به آنها در این مجال کوتاه امکانپذیر نیست.
پایتخت در گذر زمان موفق شد از سریالی طنزآمیز به پدیدهای اجتماعی- فرهنگی تبدیل شود. اینکه تکیهکلامهایش به محاورات روزمره مردم راه یافت اتفاقی طبیعی بود که برای هر سریال گلکردهای رخ داده است؛ نکته تداوم محبوبیت با تمام فراز و نشیبها بود. پایتخت نویسنده عوض کرد؛ تغییر لحن داد؛ در جاهایی دنبالکنندگانش را ناامید کرد و گاهی هم غیبتش طولانی شد ولی در نهایت ماند و به بخشی از زندگی ایرانیان تبدیل شد و آیین تماشای جمعی سریال ایرانی را زنده نگه داشت. آنچه دیگر سریالهای این سالها نداشتند، «پایتخت» یکسره داشت.
یادداشت

سعید مروتی؛ روزنامهنگار
سریال «پایتخت» چه دوستش داشته باشیم و چه نداشته باشيم، پدیده تلویزیون ایران در 2دهه اخیر است؛ سریالی که در حالی 13سال از آشنایی ایرانیان با آن میگذرد که از همان سالهای اولیه پخشش مورد توجه و علاقه مردم قرار گرفت؛ مردمی که میدانیم در سالهای اخیر کمتر پای سریالهای ایرانی نشستهاند و حالا استقبال از «پایتخت۷» نشان میدهد که هنوز هم میتوان خانوادههای ایرانی را پای تلویزیون نشاند و دانستن اينكه مشکلی اگر هست در سمت تولید است، نه مخاطب.
طرحی که در سالهای پایانی دهه80 قرار بود دستمایه یک فیلم سینمایی باشد، در ابتدای دهه90 به سریالی منجر شد که احتمالا حتی سازندگانش هم تصور نمیکردند قرار است تا سالها ادامه پیدا کند و فصلهای بعدیاش از راه برسد. فصل اول«پایتخت» سریالی از سیروس مقدم، کارگردان پرکار آن سالهای تلویزیون بود که حرفهایگری و دستتندیاش، او را از سریالی به سریالی دیگر میرساند؛ از کمدی به درام و برعکس. محسن تنابنده هم پس از موفقیت نسبی «سنپترزبورگ» گزینهای مناسب برای سریالی طنزآمیز محسوب میشد. بازیگر جوان خوشذوقی که دستی در نوشتن هم داشت کنار زندهیاد خشایار الوند، خانواده و بستگان نقی معمولی را خلق کرد و اقبال عمومی چنان بود که نمیشد ادامهاش نداد؛ هر چند چیزی نمانده بود که معضل همچنان پایدار تعمیم دادن، پروندهاش را ببندد ولی در نهایت اینگونه نشد تا پایتخت فصل به فصل و منزل به منزل، مهمان خانههای ایرانیان شود.
سازندگان پایتخت در همه این سالها کوشیدهاند تا هم نبض جامعه ایران را در دست داشته باشند و هم به رخدادهای مهم سیاسی، اجتماعی واکنش نشان دهند. درباره کیفیت این واکنشها طبیعتا میتوان قضاوت کرد؛ چنانکه تغییر مسیرهای سریال چه از نظر تماتیک و چه به لحاظ ژانری و چه از نظر روایت، هر کدام دفتری جداگانه برای تفسیر و تحلیل میگشاید که پرداختن به آنها در این مجال کوتاه امکانپذیر نیست.
پایتخت در گذر زمان موفق شد از سریالی طنزآمیز به پدیدهای اجتماعی- فرهنگی تبدیل شود. اینکه تکیهکلامهایش به محاورات روزمره مردم راه یافت اتفاقی طبیعی بود که برای هر سریال گلکردهای رخ داده است؛ نکته تداوم محبوبیت با تمام فراز و نشیبها بود. پایتخت نویسنده عوض کرد؛ تغییر لحن داد؛ در جاهایی دنبالکنندگانش را ناامید کرد و گاهی هم غیبتش طولانی شد ولی در نهایت ماند و به بخشی از زندگی ایرانیان تبدیل شد و آیین تماشای جمعی سریال ایرانی را زنده نگه داشت. آنچه دیگر سریالهای این سالها نداشتند، «پایتخت» یکسره داشت.
Медиа контентке
қол жеткізе алмадық
қол жеткізе алмадық
13.04.202522:36
خزاعی و سید حسن نصرالله
10.04.202518:07
با مدیر یکی از سینماهای مهم تهران که حرف می زدم می گفت که تماشاگران از فیلم رها با اینکه فیلم تلخی است بیشترین رضایت را دارند و بعد از آن از فیلم موسی کلیم الله رضایت دارند . از دو فیلم کمدی اکران نوروزی که در ظاهر پرفروش هستند اصلا رضایت ندارند و بسیار ناراضی هستند!
10.04.202517:46
18.03.202501:22
میلانی در بخشهای از این مصاحبه همچنین خطاب به اصغرزاده که نسبت به آرگو معترض است می گوید :آقای اصغرزاده فکر می کنم چون شما جزو گروگانگیرها بودید همانند بسیاری از ایشان نسبت به اعمالی که با حسن نیت انجام شده ،نگاه عاطفی دارید وهمانند ایشان نمی توانید به اشتباهات خود اعتراف کنید ،در حالی که به باور من و خیلی های دیگر ،گروگانگیری درعین داشتن حسن نیت از طرف شما ودیگر دوستان به ملت ما صدمه زد.
/ماجرای گروگانی که خاطره خوبی از ایرانیها دارد/
وی دربخش دیگری از مصاحبه عنوان کرده :چند سال پیش با یکی از افرادی که جزو گروگانگیرها بود برخورد کردم که خوشبختانه خاطره بدی از ایرانی و ایرانیها نداشت و معتقد بود ایرانیها آدمهای خوبی هستند
/ماجرای گروگانی که خاطره خوبی از ایرانیها دارد/
وی دربخش دیگری از مصاحبه عنوان کرده :چند سال پیش با یکی از افرادی که جزو گروگانگیرها بود برخورد کردم که خوشبختانه خاطره بدی از ایرانی و ایرانیها نداشت و معتقد بود ایرانیها آدمهای خوبی هستند
10.05.202510:59
بخشهایی از مصاحبه مهدی فخیم زاده با شرق
آقای فخیم زاده! احیانا از مذهبی سازی هراس داشتید؟
من تجربه نداشتم. هر کاری که تجربه نداشته باشی و دفعه اولت باشد، خیلی هراس دارد. اما الان ابا دارم به خاطر کارهایی که کردم. الان دیگر هرچه به من می گویند، می گویم نه.
چرا؟
برای اینکه دیدم چه خطراتی دارد و تنها کاری است که خطرش همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد؛ یعنی از یک گوشه ای صدا بلند می شود که شما نمی توانید جلوی آن را بگیرید؛ مثلا از یکی از مراجع.
یک مثال می زنم؛ آقای علی اکبری (اگر حافظه ام اجازه بدهد) می خواست امام حسین را بسازد. اول که سراغ من آمدند، گفتم من کار تاریخی نمی کنم. بعد سراغ کارگردان های دیگر رفتند. پیش تولید را شروع کردند و خیلی عظیم هم کلید زدند. بعد، این برای اینکه پول جذب کند، مدام سناریو را می برد این مرجع و آن مرجع، اینجا و آنجا. من یک روز به او گفتم آقای اکبری! آن قدر سناریو را نبر آنجاها، خطرناک است . گفت می خواهم بودجه از آنها بگیرم. ما هیچ وقت ولایت عشق را نشان ندادیم. لاریجانی و حیدریان موافق بودند نشان دهیم، حتی آقای حیدریان در یک نامه نوشته بود فیلم را به دفتر آقای جعفر سبحانی (یکی از مراجع) بفرستید. من و انصاری گفتیم اگر این الان یک چیزی بگوید چه کار کنیم؟! ولی نمی توانستیم ندهیم چون حیدریان ارجاع داده بود به ما . ما فیلم را «رامکا» ضبط کردیم. گفتیم تا بیاید ببیند، خیال می کند از تلویزیون شان یا از ویدئو است و اینها و این جو می گذرد. فیلم ها را در 15 تا VHS رامکا ضبط شده دادیم. اینها را بردند و همین شد. دیگر صدا نیامد. برای اینکه گفتیم اگر یک چیزی بگوید، چه کار کنیم؟ به علی اکبری همین را گفتم که نکن.
نشد که نشد و نتوانست که نتوانست.
به یکی از آقایان داده بود و او هم گفته بود این امام حسین شماست، امام حسین تاریخ نیست، امام حسین ما نیست. سریال تعطیل شد. لاریجانی تا آن زمان پای هر کاری می ایستاد، ولی این یکی نمی دانم کدام یکی از مراجع بود، دیگر نشد. بحث از اینجا شروع که چرا من کار تاریخی نمی کنم؟ برای اینکه تو فقط با پخش و شبکه و اینها طرف نیستی، از هر گوشه ای ممکن است صدا بلند شود. شب اولی که ولایت عشق را نشان می دادند و همان شب اول هم که علی بن موسی الرضا حضور داشت، باور کنید من تا صبح راه می رفتم که فردا چه می شود. چون من دو تا کار کرده بودم؛ یکی اینکه اولین بار بود که صدای معصوم را می شنیدید و تا آن موقع در تنهاترین سردار هم می آیند می گویند «حضرت فرمود» و خودش حرف نمی زند، ولی در ولایت عشق خودش حرف می زند و صدایش هست. بعد، فیزیک معلوم است و فقط صورت را نورانی کرده بودیم. من تا صبح راه می رفتم! به خیر گذشت. یعنی قسمت هشتم و دهم بود که آقای مکارم شیرازی نامه ای به آقای لاریجانی نوشت و تقدیر کرد و همین نامه ما را نجات داد.
بازیگر نقش امام رضا را هیچ وقت عامدانه هیچ اسمی ننوشتید و بعد هم گفتید دیگر جایی اصلا نگو من بودم ؟ الان که نمی خواهید اسمش را بگویید؟ نباید بگویید؟
چرا. الان دیگر می گویم. آقای فرخ نعمتی. با اکبر سر صحنه ما آمد. من هنوز انتخاب نکرده بودم و قرار بود یک نفر جای امام رضا بگذاریم که بعدا آن را با کامپیوتر درست کنیم. من فرخ را دیدم و... .
شما قدو قامت را دیدید و گفتید مناسب است...
من دیدم این قامت خیلی قدبلند و... به فرخ گفتم که یک رلی دارم، ولی تو نمی توانی بازی کنی. چهره ات دیده نمی شود. از حالا این را بدان. نقش امام رضاست، ولی چهره تو دیده نمی شود. هر اتفاقی بیفتد، نمی توانم چهره ات را نشان بدهم. گفت باشد، بازی می کنم. و تا آخر آمد؛ حتی صحنه ای بود که امام رضا بالای تپه ایستاده بود، می گفتم تو نرو و من یکی دیگر را می گذارم و از دور است. گفت نه، من خودم می روم. نگذاشت حتی یک پلان بدون خودش بگیریم، تا آخر بازی کرد.
قول و قرارتان با ایشان این بود که بعد از سریال جایی مصاحبه نکنند و نگویند که من امام رضا هستم.
قول و قرارمان با لاریجانی و حیدریان این بود که اصلا قبل از اینکه نشان بدهیم، اسم نبرند و هیچ کجا و هیچ کس نگفت. هر کسی می گفت که امام رضا را چه کار کردید؟ گفتیم مثل سابق.
بعد از سریال چه؟ آقای نعمتی جایی گفتند که من امام رضا بودم؟
نه. بعدش هم آقای نعمتی تا مدت ها نمی گفت. تا سریال روی آنتن بود، نگفت. ما هم نمی گفتیم. ولی بعدها دیگر گفتند و ما هم گفتیم و... .
آقای فخیم زاده! احیانا از مذهبی سازی هراس داشتید؟
من تجربه نداشتم. هر کاری که تجربه نداشته باشی و دفعه اولت باشد، خیلی هراس دارد. اما الان ابا دارم به خاطر کارهایی که کردم. الان دیگر هرچه به من می گویند، می گویم نه.
چرا؟
برای اینکه دیدم چه خطراتی دارد و تنها کاری است که خطرش همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد؛ یعنی از یک گوشه ای صدا بلند می شود که شما نمی توانید جلوی آن را بگیرید؛ مثلا از یکی از مراجع.
یک مثال می زنم؛ آقای علی اکبری (اگر حافظه ام اجازه بدهد) می خواست امام حسین را بسازد. اول که سراغ من آمدند، گفتم من کار تاریخی نمی کنم. بعد سراغ کارگردان های دیگر رفتند. پیش تولید را شروع کردند و خیلی عظیم هم کلید زدند. بعد، این برای اینکه پول جذب کند، مدام سناریو را می برد این مرجع و آن مرجع، اینجا و آنجا. من یک روز به او گفتم آقای اکبری! آن قدر سناریو را نبر آنجاها، خطرناک است . گفت می خواهم بودجه از آنها بگیرم. ما هیچ وقت ولایت عشق را نشان ندادیم. لاریجانی و حیدریان موافق بودند نشان دهیم، حتی آقای حیدریان در یک نامه نوشته بود فیلم را به دفتر آقای جعفر سبحانی (یکی از مراجع) بفرستید. من و انصاری گفتیم اگر این الان یک چیزی بگوید چه کار کنیم؟! ولی نمی توانستیم ندهیم چون حیدریان ارجاع داده بود به ما . ما فیلم را «رامکا» ضبط کردیم. گفتیم تا بیاید ببیند، خیال می کند از تلویزیون شان یا از ویدئو است و اینها و این جو می گذرد. فیلم ها را در 15 تا VHS رامکا ضبط شده دادیم. اینها را بردند و همین شد. دیگر صدا نیامد. برای اینکه گفتیم اگر یک چیزی بگوید، چه کار کنیم؟ به علی اکبری همین را گفتم که نکن.
نشد که نشد و نتوانست که نتوانست.
به یکی از آقایان داده بود و او هم گفته بود این امام حسین شماست، امام حسین تاریخ نیست، امام حسین ما نیست. سریال تعطیل شد. لاریجانی تا آن زمان پای هر کاری می ایستاد، ولی این یکی نمی دانم کدام یکی از مراجع بود، دیگر نشد. بحث از اینجا شروع که چرا من کار تاریخی نمی کنم؟ برای اینکه تو فقط با پخش و شبکه و اینها طرف نیستی، از هر گوشه ای ممکن است صدا بلند شود. شب اولی که ولایت عشق را نشان می دادند و همان شب اول هم که علی بن موسی الرضا حضور داشت، باور کنید من تا صبح راه می رفتم که فردا چه می شود. چون من دو تا کار کرده بودم؛ یکی اینکه اولین بار بود که صدای معصوم را می شنیدید و تا آن موقع در تنهاترین سردار هم می آیند می گویند «حضرت فرمود» و خودش حرف نمی زند، ولی در ولایت عشق خودش حرف می زند و صدایش هست. بعد، فیزیک معلوم است و فقط صورت را نورانی کرده بودیم. من تا صبح راه می رفتم! به خیر گذشت. یعنی قسمت هشتم و دهم بود که آقای مکارم شیرازی نامه ای به آقای لاریجانی نوشت و تقدیر کرد و همین نامه ما را نجات داد.
بازیگر نقش امام رضا را هیچ وقت عامدانه هیچ اسمی ننوشتید و بعد هم گفتید دیگر جایی اصلا نگو من بودم ؟ الان که نمی خواهید اسمش را بگویید؟ نباید بگویید؟
چرا. الان دیگر می گویم. آقای فرخ نعمتی. با اکبر سر صحنه ما آمد. من هنوز انتخاب نکرده بودم و قرار بود یک نفر جای امام رضا بگذاریم که بعدا آن را با کامپیوتر درست کنیم. من فرخ را دیدم و... .
شما قدو قامت را دیدید و گفتید مناسب است...
من دیدم این قامت خیلی قدبلند و... به فرخ گفتم که یک رلی دارم، ولی تو نمی توانی بازی کنی. چهره ات دیده نمی شود. از حالا این را بدان. نقش امام رضاست، ولی چهره تو دیده نمی شود. هر اتفاقی بیفتد، نمی توانم چهره ات را نشان بدهم. گفت باشد، بازی می کنم. و تا آخر آمد؛ حتی صحنه ای بود که امام رضا بالای تپه ایستاده بود، می گفتم تو نرو و من یکی دیگر را می گذارم و از دور است. گفت نه، من خودم می روم. نگذاشت حتی یک پلان بدون خودش بگیریم، تا آخر بازی کرد.
قول و قرارتان با ایشان این بود که بعد از سریال جایی مصاحبه نکنند و نگویند که من امام رضا هستم.
قول و قرارمان با لاریجانی و حیدریان این بود که اصلا قبل از اینکه نشان بدهیم، اسم نبرند و هیچ کجا و هیچ کس نگفت. هر کسی می گفت که امام رضا را چه کار کردید؟ گفتیم مثل سابق.
بعد از سریال چه؟ آقای نعمتی جایی گفتند که من امام رضا بودم؟
نه. بعدش هم آقای نعمتی تا مدت ها نمی گفت. تا سریال روی آنتن بود، نگفت. ما هم نمی گفتیم. ولی بعدها دیگر گفتند و ما هم گفتیم و... .
10.05.202500:14
تنها بازمانده نسل طلایی
سعید مروتی؛ روزنامهنگار
نام علی نصیریان معمولا همراه و مترادف با همنسلانش به یاد آورده میشود؛ همان5 تن معروف: عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، داوود رشیدی، محمدعلی کشاورز و علی نصیریان. به این فهرست میشد نامهای دیگری هم اضافه کرد (مثل جعفر والی) اما در بحث تداوم و استمرار طولانی در فعالیت هنری همراه با خاستگاه مشترک، ظاهرا باید همین 5تن را بهعنوان شمایلهای نسلی طلایی و تکرارنشدنی بپذیریم؛ نسلی که دربارهشان زیاد نوشته و گفته شده. نصیریان تنها بازمانده آن نسل طلایی است؛ نسلی که احترام و جایگاه این حرفه را تا حد زیادی وامدار خود کردهاست.
نکته جالبتوجه اینکه آنها از یک جا (صحنه تئاتر) و تقریبا همزمان (دهه30) کارشان را شروع کردند. با هم در تلهتئاترهای تلویزیون ثابت پاسال حضور یافتند و تقریبا با هم (از اواخر دهه60) وارد سینما شدند و از یک مقطع (دهه 60) در سینما و تلویزیون حضور پرتعدادتری را تجربه کردند.
از دهه 40 که زمزمه تئاتر ملی جدی شد نصیریان از پیشگامان اجرای صحنهای متنهای ایرانی بود؛ متنهایی که الزاما با سنت نمایشهای روحوضی نوشته و اجرا نمیشدند، مشخصا عامهپسند نبودند، ولی از سنتهای ایرانی بهره میگرفتند و مردم هم از آنها استقبال میکردند. پخش تلویزیونی این نمایشها هم به دیدهشدنشان کمک میکرد. در شکلگیری آنچه تئاتر ملی خوانده شده، آثاری که نصیریان نوشته، بازی و کارگردانی کرده، سهم قابلملاحظهای داشته است. نمایشهایی چون «سیاه»، «گوهر شبچراغ» و «هالو» ذوق و قریحه نصیریان و تسلطش بر فرهنگ عامه و تصورش از تئاتر بهعنوان هنری مدرن را نمایان میکرد. در دهه 40که بعدها دهه طلایی تئاتر ایران خواندهشد و در روزگاری که نبض نمایش در تالار سنگلج میتپید و روزگار جذب طبقه متوسط به تئاتر، نصیریان کنار دوستانش (انتظامی، رشیدی، کشاورز، مشایخی، والی و جوانمرد) نقش کلیدی داشت. در طول یکدهه او و رفقای تئاتریاش معتبرترین نامها در عرصه نمایش شده بودند.
در دهه 40، دهه شکلگیری و تثبیت سینمای عامهپسند ایران، هنرمندان تئاتر از حضور در فیلمهای ایرانی پرهیز میکردند. فضا، حال و هوا و مناسبات سینمای فارسی خیلی با روحیه تئاتریها همخوانی نداشت؛ ضمن اینکه این هنرمندان بهعنوان کارمند اداره تئاتر برای حضور در سینما با معذوریت قانونی هم مواجه بودند. جز یکی دو تجربه در سینمای منفرد و فاقد تداوم و بیارتباط با سینمای جریان اصلی که توسط روشنفکرانی چون فرخ غفاری(شب قوزی) و ابراهیم گلستان (خشت و آیینه) ساخته شدند، چهرههای برجسته تئاتر، مقابل دوربین سینما نرفتند. نصیریان این حضور محدود را هم تجربه نکرد تا اینکه نمایش «گاو» نوشته غلامحسین ساعدی به کارگردانی جعفر والی روی صحنه رفت؛ نمایشی که اغلب نامداران تئاتر سنگلج در آن حضور داشتند؛ عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی، پرویز فنیزاده و ....
وقتی مهرجویی تصمیم گرفت براساس این نمایش، فیلم «گاو» را کارگردانی کند، تیم بازیگران هم از همین اجرای صحنهای موفق بیرون آمدند. تهیهکننده وزارت فرهنگ و هنر بود و معذوریت معمول هم از دوش تئاتریها برداشته شد و جنس کار هم نه فیلمفارسی که تجربهای متفاوت و سینمایی براساس متن امتحان پسداده دکتر ساعدی بود. مهرجویی در فیلم «گاو»، عزتالله انتظامی را در کانون ماجرا قرار داده بود و بقیه کاراکترها، حولمحور کاراکتر محوری مشحسن قرار داشتند. میانشان اما مشاسلام با بازی علی نصیریان، تلألو و اهمیت بیشتری داشت. مشاسلام بهعنوان مغز متفکر روستا مورد مراجعه اهالی بود.
اگر فیلم گاو مجال درخشش انتظامی را فراهم کرد در«آقای هالو» فیلم متعلق به نصیریان بود. روستایی به شهر آمده، با سادگی و صفایی که باعث گرفتاریاش میشود با اجرای درخشان نصیریان در یادها ماند و شهرت و محبوبیتی را به همراه آورد که با پیشنهادهایی از سینمای فارسی همراه شد. نصیریان تن به هیچکدام از این پیشنهادها نداد و بازیگر اصلی «پستچی» فیلم بعدی مهرجویی شد. تفاوت میان هالو و تقی پستچی که از تمایز میان کمدی اجتماعی و سرراست تا فیلم روشنفکرانه و نمادین میآمد، یکی از هنرهای نصیریان را نمایان کرد؛ هنر انعطاف در ایفای نقش که در «دایره مینا» فیلم بعدی مهرجویی، نمود بیشتری یافت. نصیریان مثل انتظامی، بازیگر سینمای روشنفکری قبل از انقلاب بود.
میان ۱۴ فیلمی که نصیریان در دهه 60 بازی کرد (دقیقا دوبرابر فیلمهایش در قبل از انقلاب) ۲ نقشآفرینی حکم نگین جواهرنشان کارنامه این بازیگر در این دوران را داشت؛ ۲نقشآفرینی برای ۲فیلمساز از ۲نسل متفاوت؛ مسعود جعفریجوزانی در «شیر سنگی» و ناصر تقوایی در «ناخدا خورشید».
سعید مروتی؛ روزنامهنگار
نام علی نصیریان معمولا همراه و مترادف با همنسلانش به یاد آورده میشود؛ همان5 تن معروف: عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، داوود رشیدی، محمدعلی کشاورز و علی نصیریان. به این فهرست میشد نامهای دیگری هم اضافه کرد (مثل جعفر والی) اما در بحث تداوم و استمرار طولانی در فعالیت هنری همراه با خاستگاه مشترک، ظاهرا باید همین 5تن را بهعنوان شمایلهای نسلی طلایی و تکرارنشدنی بپذیریم؛ نسلی که دربارهشان زیاد نوشته و گفته شده. نصیریان تنها بازمانده آن نسل طلایی است؛ نسلی که احترام و جایگاه این حرفه را تا حد زیادی وامدار خود کردهاست.
نکته جالبتوجه اینکه آنها از یک جا (صحنه تئاتر) و تقریبا همزمان (دهه30) کارشان را شروع کردند. با هم در تلهتئاترهای تلویزیون ثابت پاسال حضور یافتند و تقریبا با هم (از اواخر دهه60) وارد سینما شدند و از یک مقطع (دهه 60) در سینما و تلویزیون حضور پرتعدادتری را تجربه کردند.
از دهه 40 که زمزمه تئاتر ملی جدی شد نصیریان از پیشگامان اجرای صحنهای متنهای ایرانی بود؛ متنهایی که الزاما با سنت نمایشهای روحوضی نوشته و اجرا نمیشدند، مشخصا عامهپسند نبودند، ولی از سنتهای ایرانی بهره میگرفتند و مردم هم از آنها استقبال میکردند. پخش تلویزیونی این نمایشها هم به دیدهشدنشان کمک میکرد. در شکلگیری آنچه تئاتر ملی خوانده شده، آثاری که نصیریان نوشته، بازی و کارگردانی کرده، سهم قابلملاحظهای داشته است. نمایشهایی چون «سیاه»، «گوهر شبچراغ» و «هالو» ذوق و قریحه نصیریان و تسلطش بر فرهنگ عامه و تصورش از تئاتر بهعنوان هنری مدرن را نمایان میکرد. در دهه 40که بعدها دهه طلایی تئاتر ایران خواندهشد و در روزگاری که نبض نمایش در تالار سنگلج میتپید و روزگار جذب طبقه متوسط به تئاتر، نصیریان کنار دوستانش (انتظامی، رشیدی، کشاورز، مشایخی، والی و جوانمرد) نقش کلیدی داشت. در طول یکدهه او و رفقای تئاتریاش معتبرترین نامها در عرصه نمایش شده بودند.
در دهه 40، دهه شکلگیری و تثبیت سینمای عامهپسند ایران، هنرمندان تئاتر از حضور در فیلمهای ایرانی پرهیز میکردند. فضا، حال و هوا و مناسبات سینمای فارسی خیلی با روحیه تئاتریها همخوانی نداشت؛ ضمن اینکه این هنرمندان بهعنوان کارمند اداره تئاتر برای حضور در سینما با معذوریت قانونی هم مواجه بودند. جز یکی دو تجربه در سینمای منفرد و فاقد تداوم و بیارتباط با سینمای جریان اصلی که توسط روشنفکرانی چون فرخ غفاری(شب قوزی) و ابراهیم گلستان (خشت و آیینه) ساخته شدند، چهرههای برجسته تئاتر، مقابل دوربین سینما نرفتند. نصیریان این حضور محدود را هم تجربه نکرد تا اینکه نمایش «گاو» نوشته غلامحسین ساعدی به کارگردانی جعفر والی روی صحنه رفت؛ نمایشی که اغلب نامداران تئاتر سنگلج در آن حضور داشتند؛ عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی، پرویز فنیزاده و ....
وقتی مهرجویی تصمیم گرفت براساس این نمایش، فیلم «گاو» را کارگردانی کند، تیم بازیگران هم از همین اجرای صحنهای موفق بیرون آمدند. تهیهکننده وزارت فرهنگ و هنر بود و معذوریت معمول هم از دوش تئاتریها برداشته شد و جنس کار هم نه فیلمفارسی که تجربهای متفاوت و سینمایی براساس متن امتحان پسداده دکتر ساعدی بود. مهرجویی در فیلم «گاو»، عزتالله انتظامی را در کانون ماجرا قرار داده بود و بقیه کاراکترها، حولمحور کاراکتر محوری مشحسن قرار داشتند. میانشان اما مشاسلام با بازی علی نصیریان، تلألو و اهمیت بیشتری داشت. مشاسلام بهعنوان مغز متفکر روستا مورد مراجعه اهالی بود.
اگر فیلم گاو مجال درخشش انتظامی را فراهم کرد در«آقای هالو» فیلم متعلق به نصیریان بود. روستایی به شهر آمده، با سادگی و صفایی که باعث گرفتاریاش میشود با اجرای درخشان نصیریان در یادها ماند و شهرت و محبوبیتی را به همراه آورد که با پیشنهادهایی از سینمای فارسی همراه شد. نصیریان تن به هیچکدام از این پیشنهادها نداد و بازیگر اصلی «پستچی» فیلم بعدی مهرجویی شد. تفاوت میان هالو و تقی پستچی که از تمایز میان کمدی اجتماعی و سرراست تا فیلم روشنفکرانه و نمادین میآمد، یکی از هنرهای نصیریان را نمایان کرد؛ هنر انعطاف در ایفای نقش که در «دایره مینا» فیلم بعدی مهرجویی، نمود بیشتری یافت. نصیریان مثل انتظامی، بازیگر سینمای روشنفکری قبل از انقلاب بود.
میان ۱۴ فیلمی که نصیریان در دهه 60 بازی کرد (دقیقا دوبرابر فیلمهایش در قبل از انقلاب) ۲ نقشآفرینی حکم نگین جواهرنشان کارنامه این بازیگر در این دوران را داشت؛ ۲نقشآفرینی برای ۲فیلمساز از ۲نسل متفاوت؛ مسعود جعفریجوزانی در «شیر سنگی» و ناصر تقوایی در «ناخدا خورشید».


10.04.202522:01
عکس از محمد تاجیک
10.04.202518:06
Қайта жіберілді:
کانال گیزمیز 💯



07.04.202522:39
فک کن ۵۰۰ یورو بدی بعد نتونی معین رو ببینی 🫣
🆔 @GizmizTel 💯
🆔 @GizmizTel 💯
18.03.202501:22
میلانی :آیا روسها تابه حال اعتراض کرده اند که چرا درفیلمهای جیمز باند ما را بد نشان دادی!
محمد تاجیک :تهمینه میلانی گفت وگویی با سالنامه شرق در سال۹۲ کرده ودر آن ابراهیم اصغرزاده نیز حضور داشته مجددا نظرات متفاوت وبحث برانگیزی درباره فیلم آرگو مطرح کرده است.
/آرگو فیلم جذاب و قابل دفاعی است/
به گزارش پارس توریسم خانم میلانی در ابتدای این مصاحبه گفته :زمانی که به تماشای آرگو نشستم فرض را برآن گرفتم که ایرانی نیستم و یک آدم کاملا بی طرف هستم. با این نگاه فیلم آرگو فیلم قابل دفاع وجذابی است.
/آیا ماتحمل یک نقد کوچک نسبت به سیاستهای خودمان را نداریم؟/
دراین مصاحبه که آن را مینا اکبری و ثمینا رستگاری انجام داده اند میلانی همچنین گفته:هرکشوری حق دارد برای دفاع از مواضع سیاسی خوددر جهان فیلم بسازد. به نظرم آمریکا از دیگر کشورها دراین حوزه بهتر عمل کرده،چون با اینکه در ویتنام جنایات زیادی انجام داد اما تعداد زیادی فیلم در باره این جنایتها ودر نقد سیاستهای آمریکا ساخته شد. ولی ما در زمینه توضیح مواضع خودمان برای مردم جهان کارنامه موفقی ندارین. آیا ماتحمل یک نقد کوچک نسبت به سیاستهای اقتصادی سیاسی واجتماعی و صد البته فرهنگی در فیلمهای خودمان داریم؟
وی در بخشهای دیگری از این مصاحبه گفته :با نگاه دقیق به فیلمهایی که با بودجه کلان دولت و به سفارش آنها ساخته می شود در می یابیم که ما فیلم می سازیم تا مثلا نشان دهیم که اروپا وآمریکا برای تخریب فرهنگ ما چه فیلمها وموزیکهای سخیفی می سازند وچگونه بچه های ما را اغفال می کنند ودراین فیلمها هرچه دلمان می خواهد به آنها می گوییم وهر بی احترامی که دلمان می خواهد به آنها انجام می دهیم. حال آنکه آنها فقط باسلیقه وفرهنگ جامعه خود فیلم یا موزیک می سازند والبته سعی دارند فهالیتهای خود رابین المللی کنند.
/آرگو توهین آمیز نیست/
وی درادامه گفته :اگر بخواهیم با دید منطقی وواقع بینانه به آرگو نگاه کنیم به نظرم آرگو در مقابل توهینهایی که ما می کنیم فیلم توهین آمیزی محسوب نمی شود ،ما پرچم آمریکا را آتش می زنیم بعد هم ادعا می کنیم با پرچم آمریکا مشکلی نداریم.در حالی که همین پرچم متعلق به مردم آمریکاست.
/اغلب مردم ما آنطور که فیلم نشان داده نیستند/
میلانی در پاسخ به این سوال که از سوی اصغرزاده مطرح می شود که شما از صحنه بازار درهمین فیلم به عنوان یک صحنه توهین آمیز یاد می کنید می گوید:بله چون اغلب مردم ما آنطور که در فیلم نشان داده شده نیستند.
/همینکه من و آقای اصغرزاده باهم سر آرگو بحث می کنیم از دستاوردهای فیلم است/
وی در بخشهای دیگری از این مصاحبه گفته :همین که من وشماآقای اصغرزاده از دوطیف مختلف فکری روبروی هم نشسته و موضوع مهمی برای بحث داریم یکی از دستاوردهای این فیلم حداقل برای ما ایرانیان است.
میلانی همچنین گفته :وقتی فیلم آرگو را نشان دخترم دادم گفت فیلم خیلی خوبی بود. از او پرسیدم که به عنوان یک ایرانی به تو توهین شد ؟گفت :نه. البتهن اعتقاد خودم هم این است که دراین فیلم به ایرانی ها توهین نشده است.
/هالیوود با آرگو فصد پبام آشتی جویانه دارد/
کارگردان فیلم یکی از مادونفر درادامه گفته :هالیوود اگر قرار بود با سیاستهای از پیش تعیین شده فیلمی علیه ایران بسازد می توانست این فیلم را خشن تر بسازد و ایرانی ها را ترسناک ترنشان دهد همان کاری که ما با آنها می کنیم ،هالیوود با ساخت این فیلم قصد دارد پیامی به ایران بفرستد واین پیام آشتی جویانه ودر ادامه سیاست آشتی دو دولت ایران وآمریکاست. به ویژه با نمایش انتقاد از سیاستهای خودش در ابتدای فیلم آرگو بابت مداخله در کودتای 28مرداد علیه دولت دکتر مصدق.
/مخالف گروگانگیری بودم/
میلانی در بخشهای دیگری از این مصاحبه می گوید :همان زمان گروگانگیری هم من با این اتفاق مخالف بودم چون به دیل نوع تربیتی که داشته ام با هر عمل خشونت آمیزی مخالف هستم.
/آیا روسها تابه حال اعتراض کرده اند که چرا درفیلمهای جیمز باند ما را بدنشان دادی!/
کارگردان فیلم تسویه حساب در قسمتهای دیگری از همین مصاحبه به نکته جالبی اشاره کرده ومی گوید :وقتی فیلمهای مربوط به یک دوره و جیمز باندهای متعلق به جنگ سرد را می بینید متوجه می شوید که چه قدر روسها را بد نشان می دهند اما تابه حال ندیده ام روسها به این قضیه اعتراضی داشته باشند وبگویند چرا ما را اینطوری نشان داده اید.
/جرج کلونی بیشتر از همه ما مخالف سیاستهای آمریکاست/
وی ادامه داده :اگر به سیاهه فیلمهای جرج کلونی در مقام بازیگر وکارگردان نگاهی بیاندازید خواهید دید که او به همان اندازه من و شما والبته به لحاظ عملی قوی تر از ما مخالف سیاستهای مداخله جویانه آمریکا در خاور میانه است.
/گروگانگیری به ملت ما صدمه زد/
محمد تاجیک :تهمینه میلانی گفت وگویی با سالنامه شرق در سال۹۲ کرده ودر آن ابراهیم اصغرزاده نیز حضور داشته مجددا نظرات متفاوت وبحث برانگیزی درباره فیلم آرگو مطرح کرده است.
/آرگو فیلم جذاب و قابل دفاعی است/
به گزارش پارس توریسم خانم میلانی در ابتدای این مصاحبه گفته :زمانی که به تماشای آرگو نشستم فرض را برآن گرفتم که ایرانی نیستم و یک آدم کاملا بی طرف هستم. با این نگاه فیلم آرگو فیلم قابل دفاع وجذابی است.
/آیا ماتحمل یک نقد کوچک نسبت به سیاستهای خودمان را نداریم؟/
دراین مصاحبه که آن را مینا اکبری و ثمینا رستگاری انجام داده اند میلانی همچنین گفته:هرکشوری حق دارد برای دفاع از مواضع سیاسی خوددر جهان فیلم بسازد. به نظرم آمریکا از دیگر کشورها دراین حوزه بهتر عمل کرده،چون با اینکه در ویتنام جنایات زیادی انجام داد اما تعداد زیادی فیلم در باره این جنایتها ودر نقد سیاستهای آمریکا ساخته شد. ولی ما در زمینه توضیح مواضع خودمان برای مردم جهان کارنامه موفقی ندارین. آیا ماتحمل یک نقد کوچک نسبت به سیاستهای اقتصادی سیاسی واجتماعی و صد البته فرهنگی در فیلمهای خودمان داریم؟
وی در بخشهای دیگری از این مصاحبه گفته :با نگاه دقیق به فیلمهایی که با بودجه کلان دولت و به سفارش آنها ساخته می شود در می یابیم که ما فیلم می سازیم تا مثلا نشان دهیم که اروپا وآمریکا برای تخریب فرهنگ ما چه فیلمها وموزیکهای سخیفی می سازند وچگونه بچه های ما را اغفال می کنند ودراین فیلمها هرچه دلمان می خواهد به آنها می گوییم وهر بی احترامی که دلمان می خواهد به آنها انجام می دهیم. حال آنکه آنها فقط باسلیقه وفرهنگ جامعه خود فیلم یا موزیک می سازند والبته سعی دارند فهالیتهای خود رابین المللی کنند.
/آرگو توهین آمیز نیست/
وی درادامه گفته :اگر بخواهیم با دید منطقی وواقع بینانه به آرگو نگاه کنیم به نظرم آرگو در مقابل توهینهایی که ما می کنیم فیلم توهین آمیزی محسوب نمی شود ،ما پرچم آمریکا را آتش می زنیم بعد هم ادعا می کنیم با پرچم آمریکا مشکلی نداریم.در حالی که همین پرچم متعلق به مردم آمریکاست.
/اغلب مردم ما آنطور که فیلم نشان داده نیستند/
میلانی در پاسخ به این سوال که از سوی اصغرزاده مطرح می شود که شما از صحنه بازار درهمین فیلم به عنوان یک صحنه توهین آمیز یاد می کنید می گوید:بله چون اغلب مردم ما آنطور که در فیلم نشان داده شده نیستند.
/همینکه من و آقای اصغرزاده باهم سر آرگو بحث می کنیم از دستاوردهای فیلم است/
وی در بخشهای دیگری از این مصاحبه گفته :همین که من وشماآقای اصغرزاده از دوطیف مختلف فکری روبروی هم نشسته و موضوع مهمی برای بحث داریم یکی از دستاوردهای این فیلم حداقل برای ما ایرانیان است.
میلانی همچنین گفته :وقتی فیلم آرگو را نشان دخترم دادم گفت فیلم خیلی خوبی بود. از او پرسیدم که به عنوان یک ایرانی به تو توهین شد ؟گفت :نه. البتهن اعتقاد خودم هم این است که دراین فیلم به ایرانی ها توهین نشده است.
/هالیوود با آرگو فصد پبام آشتی جویانه دارد/
کارگردان فیلم یکی از مادونفر درادامه گفته :هالیوود اگر قرار بود با سیاستهای از پیش تعیین شده فیلمی علیه ایران بسازد می توانست این فیلم را خشن تر بسازد و ایرانی ها را ترسناک ترنشان دهد همان کاری که ما با آنها می کنیم ،هالیوود با ساخت این فیلم قصد دارد پیامی به ایران بفرستد واین پیام آشتی جویانه ودر ادامه سیاست آشتی دو دولت ایران وآمریکاست. به ویژه با نمایش انتقاد از سیاستهای خودش در ابتدای فیلم آرگو بابت مداخله در کودتای 28مرداد علیه دولت دکتر مصدق.
/مخالف گروگانگیری بودم/
میلانی در بخشهای دیگری از این مصاحبه می گوید :همان زمان گروگانگیری هم من با این اتفاق مخالف بودم چون به دیل نوع تربیتی که داشته ام با هر عمل خشونت آمیزی مخالف هستم.
/آیا روسها تابه حال اعتراض کرده اند که چرا درفیلمهای جیمز باند ما را بدنشان دادی!/
کارگردان فیلم تسویه حساب در قسمتهای دیگری از همین مصاحبه به نکته جالبی اشاره کرده ومی گوید :وقتی فیلمهای مربوط به یک دوره و جیمز باندهای متعلق به جنگ سرد را می بینید متوجه می شوید که چه قدر روسها را بد نشان می دهند اما تابه حال ندیده ام روسها به این قضیه اعتراضی داشته باشند وبگویند چرا ما را اینطوری نشان داده اید.
/جرج کلونی بیشتر از همه ما مخالف سیاستهای آمریکاست/
وی ادامه داده :اگر به سیاهه فیلمهای جرج کلونی در مقام بازیگر وکارگردان نگاهی بیاندازید خواهید دید که او به همان اندازه من و شما والبته به لحاظ عملی قوی تر از ما مخالف سیاستهای مداخله جویانه آمریکا در خاور میانه است.
/گروگانگیری به ملت ما صدمه زد/
Көрсетілген 1 - 24 арасынан 42
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.