09.05.202512:34
چرایی گرایش روشنفکران ایرانی قرن نوزدهم به اندیشههای فرانسوی و نه آلمانی
دیروز یکی از دانشجویان پرسشی را در کلاس مطرح کرد در باب چرایی گرایش روشنفکران ایرانی در قرن نوزدهم بهسمت فلاسفهٔ فرانسوی و نه آلمانی. گفتم شاید بد نباشد پاسخام را اینجا همرسان کنم. بهنظر دلایل متعددی را برای این گرایش میتوان نام برد. اما برای من چندتا از آنها برجستهتر است. بهنظرم یکی از دلایل گرایش به اندیشهٔ فرانسوی و نه آلمانی در قرن نوزدهم در ایران، انقلاب فرانسه باشد که محصول اندیشهٔ سیاسی فرانسوی و ایدههای انقلابیست؛ بهعبارت بهتر، اندیشهٔ فرانسوی کنشمحور بوده است نه صرفاً نظری و این برای روشنفکر ایرانی باتوجه به آنچه بر ایران میگذشته جذابیت بیشتری داشته است. ایدههای آزادی و برابری و مشروطیت خوراکِ روشنفکران ایرانی بوده که در آن دوره بهدنبال مدرنشدن و البته تحدید قدرت مطلقهٔ شاهی در ایران میگشتند. اندیشههای فلسفی آلمانی که بیشتر از جنس ایدئالیسم بودند اما جوابگوی ارضای این میل نبودهاند؛ این اندیشهها بیشتر جنبهای انتزاعی داشتند و کمتر به کنشگریِ سیاسی مربوط میشدند. از تأثیر و نفوذ فرهنگی و تربیتی فرانسوی در خاورمیانه بهدلیل استعمار در این منطقه نیز نباید غافل شد (مصر، عثمانی، ایران و غیره)؛ مدارس میسیونری که در این کشورها به آموزش اندیشههای روشنگری میپرداختند. زبان فرانسوی نیز در میان نخبگان تحصیلکرده بهعنوان زبان غالب در قرن ۱۹ بهشمار میرفت. فلسفهٔ آلمانی اما بیشتر در اواخر قرن ۱۹ و ابتدای قرن ۲۰ بود که توانست از منطقهٔ اروپای مرکزی پا را فراتر بگذارد. دلیل دیگری که در کلاس نیز مطرح شد مربوط میشود به علاقهٔ بیشتر اصلاحطلبان ایرانی همچون امیرکبیر به روابط دیپلماتیک با فرانسه و بریتانیا. آثار مونتسکیو و ولتر نیز بیشتر بهدردِ گرفتاریهای ایران میخورد که بیشتر با اقتدار شاهی و اقتدار مذهبی درگیر بودند (تقسیم قوای مونتسکیو بهکار اولی میآمد و ایدهٔ سکولاریسم و نقد دین از ولتر بهکار دومی). بحثی هم جایی دیدم که جالب بود و میگفت بهدلیل قدرت استعماری فرانسه در آن روزگار، اندیشههای هگلی بهویژه نگاه او به تاریخ زیر سایهٔ تفسیرهای بریتانیایی و فرانسوی از تاریخ گم میشد و همین امر موجب میشد اندیشهٔ فرانسوی بیشتر در دسترس قرار گیرد. ازسوی دیگر فرانسه همچون بریتانیا و روسیه آنچنان فشار امپریالیستیای روی ایران نداشت و همین هم شاید فرانسه و اندیشهٔ فرانسوی را بدیلی غیراستعماری در نظر میگرفت. اتحاد آلمان تازه در اواخر قرن ۱۹ رخ داد و سنت فلسفیاش (نیچه و مارکس) در ایران به قرن ۲۰ رسید، آنهم درمیان چپگرایان و ملیگرایان.
—————
@mavaajid
دیروز یکی از دانشجویان پرسشی را در کلاس مطرح کرد در باب چرایی گرایش روشنفکران ایرانی در قرن نوزدهم بهسمت فلاسفهٔ فرانسوی و نه آلمانی. گفتم شاید بد نباشد پاسخام را اینجا همرسان کنم. بهنظر دلایل متعددی را برای این گرایش میتوان نام برد. اما برای من چندتا از آنها برجستهتر است. بهنظرم یکی از دلایل گرایش به اندیشهٔ فرانسوی و نه آلمانی در قرن نوزدهم در ایران، انقلاب فرانسه باشد که محصول اندیشهٔ سیاسی فرانسوی و ایدههای انقلابیست؛ بهعبارت بهتر، اندیشهٔ فرانسوی کنشمحور بوده است نه صرفاً نظری و این برای روشنفکر ایرانی باتوجه به آنچه بر ایران میگذشته جذابیت بیشتری داشته است. ایدههای آزادی و برابری و مشروطیت خوراکِ روشنفکران ایرانی بوده که در آن دوره بهدنبال مدرنشدن و البته تحدید قدرت مطلقهٔ شاهی در ایران میگشتند. اندیشههای فلسفی آلمانی که بیشتر از جنس ایدئالیسم بودند اما جوابگوی ارضای این میل نبودهاند؛ این اندیشهها بیشتر جنبهای انتزاعی داشتند و کمتر به کنشگریِ سیاسی مربوط میشدند. از تأثیر و نفوذ فرهنگی و تربیتی فرانسوی در خاورمیانه بهدلیل استعمار در این منطقه نیز نباید غافل شد (مصر، عثمانی، ایران و غیره)؛ مدارس میسیونری که در این کشورها به آموزش اندیشههای روشنگری میپرداختند. زبان فرانسوی نیز در میان نخبگان تحصیلکرده بهعنوان زبان غالب در قرن ۱۹ بهشمار میرفت. فلسفهٔ آلمانی اما بیشتر در اواخر قرن ۱۹ و ابتدای قرن ۲۰ بود که توانست از منطقهٔ اروپای مرکزی پا را فراتر بگذارد. دلیل دیگری که در کلاس نیز مطرح شد مربوط میشود به علاقهٔ بیشتر اصلاحطلبان ایرانی همچون امیرکبیر به روابط دیپلماتیک با فرانسه و بریتانیا. آثار مونتسکیو و ولتر نیز بیشتر بهدردِ گرفتاریهای ایران میخورد که بیشتر با اقتدار شاهی و اقتدار مذهبی درگیر بودند (تقسیم قوای مونتسکیو بهکار اولی میآمد و ایدهٔ سکولاریسم و نقد دین از ولتر بهکار دومی). بحثی هم جایی دیدم که جالب بود و میگفت بهدلیل قدرت استعماری فرانسه در آن روزگار، اندیشههای هگلی بهویژه نگاه او به تاریخ زیر سایهٔ تفسیرهای بریتانیایی و فرانسوی از تاریخ گم میشد و همین امر موجب میشد اندیشهٔ فرانسوی بیشتر در دسترس قرار گیرد. ازسوی دیگر فرانسه همچون بریتانیا و روسیه آنچنان فشار امپریالیستیای روی ایران نداشت و همین هم شاید فرانسه و اندیشهٔ فرانسوی را بدیلی غیراستعماری در نظر میگرفت. اتحاد آلمان تازه در اواخر قرن ۱۹ رخ داد و سنت فلسفیاش (نیچه و مارکس) در ایران به قرن ۲۰ رسید، آنهم درمیان چپگرایان و ملیگرایان.
—————
@mavaajid
04.05.202521:24
فایل پیدیاف یادداشت مهدی نوریان با عنوان «به بهانهٔ مصاحبهٔ مهدی سلیمانیه با روزنامهٔ اعتماد: نگاهی انتقادی به جامعهشناسی عرفگرا»، در صفحهٔ ۷ روزنامهٔ اعتماد ۱۵ اردیبهشت ۴۰۴.
—————
@mavaajid
—————
@mavaajid
12.04.202511:16
بخشی از برنامهٔ «اکنون» با اجرای سروش صحت
—————
@mavaajid
—————
@mavaajid


15.03.202512:04
هایا دوساله شد!
فصلنامهٔ هایا (به کُردی بهمعنای آگاه) با انتشار چهار شمارهٔ دیگر در سال ۱۴۰۳ (درمجموع هشت شماره)، دوساله شد. هر شماره از هایا روی موضوعی متمرکز میشود و تلاش میکند با مسائل جامعهٔ ایرانی پیوندی برقرار کند. بخش عمدهٔ هر شماره به مقالاتی اختصاص دارد که از مجلات و نشریات معتبر دنیا (اکثراً به زبان انگلیسی) انتخاب میشوند و با کمک مترجمان متخصص حوزههای علوم انسانی و اجتماعی به فارسی برگردانده میشوند. لازم به ذکر است که هرچند مقالات انتخابیْ پیرامون موضوع هر شماره بحث میکنند، اما ضرورتاً بهطور مستقیم دربارهٔ جامعهٔ ایرانی نیستند. هرچند به درهمآمیختگی مسائل اجتماعی با زمینهٔ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی هر جامعه و تکینگی شرایط باور داریم، اما معتقدیم که آشنایی با شیوهٔ مواجههٔ دانشمحور با مسائل اجتماعیِ سایر جوامع نیز میتواند برای جامعهٔ ما درسآموز باشد و بینشها و بصیرتهایی را بهدست دهد. آنچه برای ما حائز اهمیت است شیوهٔ مواجهه با مسائل اجتماعی در جوامع انسانیست. هشت شمارهٔ هایا را میتوانید ازطریق لینکهای مربوطه مطالعه کنید: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸.
—————
@mavaajid
فصلنامهٔ هایا (به کُردی بهمعنای آگاه) با انتشار چهار شمارهٔ دیگر در سال ۱۴۰۳ (درمجموع هشت شماره)، دوساله شد. هر شماره از هایا روی موضوعی متمرکز میشود و تلاش میکند با مسائل جامعهٔ ایرانی پیوندی برقرار کند. بخش عمدهٔ هر شماره به مقالاتی اختصاص دارد که از مجلات و نشریات معتبر دنیا (اکثراً به زبان انگلیسی) انتخاب میشوند و با کمک مترجمان متخصص حوزههای علوم انسانی و اجتماعی به فارسی برگردانده میشوند. لازم به ذکر است که هرچند مقالات انتخابیْ پیرامون موضوع هر شماره بحث میکنند، اما ضرورتاً بهطور مستقیم دربارهٔ جامعهٔ ایرانی نیستند. هرچند به درهمآمیختگی مسائل اجتماعی با زمینهٔ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی هر جامعه و تکینگی شرایط باور داریم، اما معتقدیم که آشنایی با شیوهٔ مواجههٔ دانشمحور با مسائل اجتماعیِ سایر جوامع نیز میتواند برای جامعهٔ ما درسآموز باشد و بینشها و بصیرتهایی را بهدست دهد. آنچه برای ما حائز اهمیت است شیوهٔ مواجهه با مسائل اجتماعی در جوامع انسانیست. هشت شمارهٔ هایا را میتوانید ازطریق لینکهای مربوطه مطالعه کنید: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸.
—————
@mavaajid
08.05.202520:43
«خلیج فارس»: انسان ایرانی در میانهٔ غرب و عرب
محمّد توکلی طرقی در فصل دوم کتاب تجدّد بومی و بازاندیشی تاریخ، به شکلگیری تاریخنگاری نو در ایران قرن نوزدهم میلادی میپردازد. او نشان میدهد که چطور تاریخنگاران و روشنفکران ایرانی از یکسو، فرنگ را بافرهنگ یافتند و آن خلقوخوی ناپسند ایرانی را که با آنچه فرنگیست منافات داشت، به عربها نسبت دادند. او از محمّدتقی لسان الملک سپهر، اعتمادالسلطنه، ذکاءالملک، محمدعلی فروغی، میرزاآقاخان کرمانی، و سید جمالدین اسدآبادی نقلقولهایی در این باب میآورد. دراینراه، این تاریخنگاران، توجه خود را به تاریخهای پیش از اسلام مبذول داشتند و سعی کردند با خوانشی جدید، که درخورِ وضعوحال ایرانیانِ آنروز بود و میتوانست بهنحوی پاسخی برای پرسشِ «چرا ما عقب ماندهایم؟» دستوپا کند، به بازنگاری تاریخ قدیم ایران بپردازند. ذکاءالملک بر این امر پای فشرد که پادشاهان حقیقیِ عجم، ساسانیاناند. او همهٔ تقصیرهای عقبماندگی ایرانیان را به گردن عربها انداخت و این ایده جان گرفت که در ایران باستان، با ایرانی قدرتمند و پیشرو مواجه بودیم که هجوم اعراب، انقطاعی تاریخی بهوجود آورد و ایران را از پیشروی بازداشت! حالا باید بهسوی تمدن فرنگ پیش رفت، و این نوعی «بازگشت به خویشتن» است؛ برای بازیابی عظمت و شکوه ازدسترفتهٔ ایران که مسبّب آن عربها بودند باید به اصل خویش بازگردیم - یعنی حرکت بهسوی تمدنی که «عجالتاً در کفِ مردم اروپاست.» این بهمثابهٔ نوعی فراخوان به وحدت بهحساب میآمد که در دورهٔ مشروطیت فراگیر شد؛ فراخوانی برمبنایِ گذشتهای خیالی بهمددِ بازخوانی و توأمان همزمانکردنِ زمانپریشانهٔ متون کهن با اکنونِ اروپا. طبیعیست که دو نیروی فرنگستا و عربستیز همپایِ یکدیگر پیش میرفتند و یکدیگر را بازتولید میکردند. نمود این مسئله را میتوان در بازنگاری تاریخ ایران و پالایش زبان فارسی مشاهده نمود. تلاش برای یافتن پیوند خویشاوندی با فرنگ و توأمان رویگردانیِ هرچهبیشتر از اعراب، همزمان داشت رخ میداد.
بهنظر میرسد با گذشت نزدیک به دو سده از آن روزها، این دیسکورس (گفتمان/گفتار)، هنوز تداوم داشته است؛ هرچند عناصری از آن با دیسکورس/دیسکورسهای دیگری مفصل شده است. انسان ایرانی، امروز هنوز احساس عقبماندگی میکند و هنوز هم نتوانسته از شرّ سایهٔ سنگین نگاه خیرهٔ غربی رها شود. ازدگرسو، او هنوز برای عقبماندگیهای خود دنبال مقصر میگردد و هربار بهفراخورِ زمینه و زمانه، این تقصیر را بر «دیگری» فرافکن میکند. اما آنچه بهتازگی دربارهٔ تغییر نام «خلیج فارس» به «خلیج عربی» از دهان ترامپ بیرون آمد، انگار شکافی در معرفتشناسی انسان ایرانی ایجاد کرد: او که، در تداوم با دیسکورسی که ذکرش رفت، غرب را ستایش میکرد و آن را برای بازگرداندن شکوه و عظمت ایران الگو میدانست، و توأمان خود را عاصی از ترومای جمعیِ نبرد قادسیه و فروپاشی ساسانیان بهدست اعراب میپنداشت، حالا همان غرب نهتنها به «اصالت» و «هویت» «پارسی»اش حمله کرده است، بلکه میخواهد آن را به «اعراب» بدهد؛ میخواهد نام «خلیج فارس» را که ازسوی اینان بعضاً به «خلیج همیشه فارس» خوانده میشود، به «خلیج عربی» تغییر دهد. فارغ از اینکه چه سیاستی پشت این گفتهٔ ترامپ وجود داشته/نداشته، ایجادشدن شکلی از اتحاد میان پوزیسیون و اپوزیسیونِ ایرانی نیز قابلتوجه است؛ مسئلهای که رضا پهلوی، شاهزادهٔ خودخواندهٔ ایرانی، در پیاماش در واکنش به گفتهٔ ترامپ در باب تغییر این نام، به آن اشاره کرد و سعی کرد دراندازهٔ خود، تزلزلی در این وحدت ایجاد کند.
ازسوی دیگر، حالا پس از این گفتهٔ ترامپ، نیروی نژادپرستِ سلطهجو که در هر بستر و بافتاری بهدنبال ارضای میل خویش است، بار دیگر بالا زده است. فحاشیهای نژادپرستانهٔ عربستیز در ایران بار دیگر رو آمدهاند؛ هرکه فارس نباشد حالا ترامپیست است. این میل که برآمده از شکلی اقتدارگراییِ مرکزگراست بیش از دو سده است که در این دیار جاری بوده است و بهفراخور زمینه و زمانه، هربار بهشکلی پدیدار شده است. بههرحال، بهنظرم گفتهٔ ترامپ، فارغ از نیّت و محتوای آن، شکلی از شکاف را در معرفتشناسی ایرانی در نسبت توأمانی که با غرب و عرب دارد بهوجود آورد که میتواند محل بحث قرار گیرد. آنچه اهمیت دارد شناسایی مناسبات سلطه است؛،هرجا و در هرلباسی که ظاهر شود؛ چه در لباس سیاستهای امپریالیستیِ ترامپیستی، و چه در لباس نژادپرستی اقتدارگرای مرکزمحور!
—————
@mavaajid
محمّد توکلی طرقی در فصل دوم کتاب تجدّد بومی و بازاندیشی تاریخ، به شکلگیری تاریخنگاری نو در ایران قرن نوزدهم میلادی میپردازد. او نشان میدهد که چطور تاریخنگاران و روشنفکران ایرانی از یکسو، فرنگ را بافرهنگ یافتند و آن خلقوخوی ناپسند ایرانی را که با آنچه فرنگیست منافات داشت، به عربها نسبت دادند. او از محمّدتقی لسان الملک سپهر، اعتمادالسلطنه، ذکاءالملک، محمدعلی فروغی، میرزاآقاخان کرمانی، و سید جمالدین اسدآبادی نقلقولهایی در این باب میآورد. دراینراه، این تاریخنگاران، توجه خود را به تاریخهای پیش از اسلام مبذول داشتند و سعی کردند با خوانشی جدید، که درخورِ وضعوحال ایرانیانِ آنروز بود و میتوانست بهنحوی پاسخی برای پرسشِ «چرا ما عقب ماندهایم؟» دستوپا کند، به بازنگاری تاریخ قدیم ایران بپردازند. ذکاءالملک بر این امر پای فشرد که پادشاهان حقیقیِ عجم، ساسانیاناند. او همهٔ تقصیرهای عقبماندگی ایرانیان را به گردن عربها انداخت و این ایده جان گرفت که در ایران باستان، با ایرانی قدرتمند و پیشرو مواجه بودیم که هجوم اعراب، انقطاعی تاریخی بهوجود آورد و ایران را از پیشروی بازداشت! حالا باید بهسوی تمدن فرنگ پیش رفت، و این نوعی «بازگشت به خویشتن» است؛ برای بازیابی عظمت و شکوه ازدسترفتهٔ ایران که مسبّب آن عربها بودند باید به اصل خویش بازگردیم - یعنی حرکت بهسوی تمدنی که «عجالتاً در کفِ مردم اروپاست.» این بهمثابهٔ نوعی فراخوان به وحدت بهحساب میآمد که در دورهٔ مشروطیت فراگیر شد؛ فراخوانی برمبنایِ گذشتهای خیالی بهمددِ بازخوانی و توأمان همزمانکردنِ زمانپریشانهٔ متون کهن با اکنونِ اروپا. طبیعیست که دو نیروی فرنگستا و عربستیز همپایِ یکدیگر پیش میرفتند و یکدیگر را بازتولید میکردند. نمود این مسئله را میتوان در بازنگاری تاریخ ایران و پالایش زبان فارسی مشاهده نمود. تلاش برای یافتن پیوند خویشاوندی با فرنگ و توأمان رویگردانیِ هرچهبیشتر از اعراب، همزمان داشت رخ میداد.
بهنظر میرسد با گذشت نزدیک به دو سده از آن روزها، این دیسکورس (گفتمان/گفتار)، هنوز تداوم داشته است؛ هرچند عناصری از آن با دیسکورس/دیسکورسهای دیگری مفصل شده است. انسان ایرانی، امروز هنوز احساس عقبماندگی میکند و هنوز هم نتوانسته از شرّ سایهٔ سنگین نگاه خیرهٔ غربی رها شود. ازدگرسو، او هنوز برای عقبماندگیهای خود دنبال مقصر میگردد و هربار بهفراخورِ زمینه و زمانه، این تقصیر را بر «دیگری» فرافکن میکند. اما آنچه بهتازگی دربارهٔ تغییر نام «خلیج فارس» به «خلیج عربی» از دهان ترامپ بیرون آمد، انگار شکافی در معرفتشناسی انسان ایرانی ایجاد کرد: او که، در تداوم با دیسکورسی که ذکرش رفت، غرب را ستایش میکرد و آن را برای بازگرداندن شکوه و عظمت ایران الگو میدانست، و توأمان خود را عاصی از ترومای جمعیِ نبرد قادسیه و فروپاشی ساسانیان بهدست اعراب میپنداشت، حالا همان غرب نهتنها به «اصالت» و «هویت» «پارسی»اش حمله کرده است، بلکه میخواهد آن را به «اعراب» بدهد؛ میخواهد نام «خلیج فارس» را که ازسوی اینان بعضاً به «خلیج همیشه فارس» خوانده میشود، به «خلیج عربی» تغییر دهد. فارغ از اینکه چه سیاستی پشت این گفتهٔ ترامپ وجود داشته/نداشته، ایجادشدن شکلی از اتحاد میان پوزیسیون و اپوزیسیونِ ایرانی نیز قابلتوجه است؛ مسئلهای که رضا پهلوی، شاهزادهٔ خودخواندهٔ ایرانی، در پیاماش در واکنش به گفتهٔ ترامپ در باب تغییر این نام، به آن اشاره کرد و سعی کرد دراندازهٔ خود، تزلزلی در این وحدت ایجاد کند.
ازسوی دیگر، حالا پس از این گفتهٔ ترامپ، نیروی نژادپرستِ سلطهجو که در هر بستر و بافتاری بهدنبال ارضای میل خویش است، بار دیگر بالا زده است. فحاشیهای نژادپرستانهٔ عربستیز در ایران بار دیگر رو آمدهاند؛ هرکه فارس نباشد حالا ترامپیست است. این میل که برآمده از شکلی اقتدارگراییِ مرکزگراست بیش از دو سده است که در این دیار جاری بوده است و بهفراخور زمینه و زمانه، هربار بهشکلی پدیدار شده است. بههرحال، بهنظرم گفتهٔ ترامپ، فارغ از نیّت و محتوای آن، شکلی از شکاف را در معرفتشناسی ایرانی در نسبت توأمانی که با غرب و عرب دارد بهوجود آورد که میتواند محل بحث قرار گیرد. آنچه اهمیت دارد شناسایی مناسبات سلطه است؛،هرجا و در هرلباسی که ظاهر شود؛ چه در لباس سیاستهای امپریالیستیِ ترامپیستی، و چه در لباس نژادپرستی اقتدارگرای مرکزمحور!
—————
@mavaajid
04.05.202521:20
به بهانهٔ مصاحبهٔ مهدی سلیمانیه با روزنامهٔ اعتماد: نگاهی انتقادی به جامعهشناسی عرفگرا
شنبهای که گذشت، ۱۳ اردیبهشت ۴۰۴، مصاحبهای از دوست خوبم، مَهدی سلیمانیه با محسن آزموده دربارهٔ «آیندههای ایران» در روزنامهٔ اعتماد منتشر شد که پایینتر، ارسال میشود. تلاش کردم به رویکرد مهدی سلیمانیه به جامعهٔ ایرانی که آن را ذیل «جامعهشناسی عرفگرا» و تحتتأثیر جامعهشناسی ساختاری-کارکردیِ پارسونزی، مقولهبندی میکنم، نگاهی انتقادی بیندازم و نقد مختصری را درقالب ستونی برای محسن آزموده بفرستم که با لطف ایشان در صفحهٔ ۷ شمارهٔ دوشنبه، ۱۵ اردیبهشت ۴۰۴، منتشر شد که میتوانید از اینجا یا ازطریق کلیک روی Instant View آن را بخوانید. البته همانطور که در ابتدای یادداشتام نیز نوشتهام، این نقد خیلی مختصر است و بیشتر شکلی از واکنش انتقادیست. نقد مفصلتر این نوع جامعهشناسی که امروز در جامعهٔ دانشگاهی رواج یافته است فرصتی دیگر میطلبد. همچین باز همانطور که در یادداشتام اشاره کردهام، این نقد به نگاه جامعهشناختیِ مهدی سلیمانیهٔ عزیز است و بس! ایشان از دوستان خوب من است و همیشه برایاش احترام زیادی قائل بودهام. باشد که ایندست نقدها به پویایی فضای اندیشهورزی در جامعهٔ ایرانی کمک کند.
—————
@mavaajid
شنبهای که گذشت، ۱۳ اردیبهشت ۴۰۴، مصاحبهای از دوست خوبم، مَهدی سلیمانیه با محسن آزموده دربارهٔ «آیندههای ایران» در روزنامهٔ اعتماد منتشر شد که پایینتر، ارسال میشود. تلاش کردم به رویکرد مهدی سلیمانیه به جامعهٔ ایرانی که آن را ذیل «جامعهشناسی عرفگرا» و تحتتأثیر جامعهشناسی ساختاری-کارکردیِ پارسونزی، مقولهبندی میکنم، نگاهی انتقادی بیندازم و نقد مختصری را درقالب ستونی برای محسن آزموده بفرستم که با لطف ایشان در صفحهٔ ۷ شمارهٔ دوشنبه، ۱۵ اردیبهشت ۴۰۴، منتشر شد که میتوانید از اینجا یا ازطریق کلیک روی Instant View آن را بخوانید. البته همانطور که در ابتدای یادداشتام نیز نوشتهام، این نقد خیلی مختصر است و بیشتر شکلی از واکنش انتقادیست. نقد مفصلتر این نوع جامعهشناسی که امروز در جامعهٔ دانشگاهی رواج یافته است فرصتی دیگر میطلبد. همچین باز همانطور که در یادداشتام اشاره کردهام، این نقد به نگاه جامعهشناختیِ مهدی سلیمانیهٔ عزیز است و بس! ایشان از دوستان خوب من است و همیشه برایاش احترام زیادی قائل بودهام. باشد که ایندست نقدها به پویایی فضای اندیشهورزی در جامعهٔ ایرانی کمک کند.
—————
@mavaajid
12.04.202511:16
در اهمیت شناخت ساختار احساس جامعه
شناسایی «ساختار احساس» (structure of feeling) جامعهٔ ایرانی در فهم اینکه چرا تولیدات فرهنگیای چون «تاسیان» یا «اکنون» و تولیداتی ازایندست که یک نمونهٔ آن را در این کلیپ میبینید، اینقدر طرفدار پیدا میکند بسیار مهم است. این تولیدات فرهنگی به چه نیازی در این جامعه پاسخ میدهند و قرابت (affinity) پیدا میکنند؟ این تولیدات فرهنگی درواقع چه میل (desire) جمعیای را در ناخودآگاه جمعی ایرانی ارضا میکنند؟ این میل واجد چه ویژگیهاییست؟ و چطور پدید آمده است؟ آیا این میل میتواند در آیندهای نزدیک، فرماسیونی سیاسی پدید آورد؟ آن فرماسیون چه ویژگیهایی خواهد داشت و آیا میتواند به بسیج تودهای بینجامد؟ اگر چنین شود آنوقت آیا ممکن است با شکلی از جنبشی با ویژگیهای فاشیستی مواجه شویم؟ چراکه بهنظر میرسد میلی که به سربرآوردنِ فاشیسم تاریخی در قرن بیستم منجر شد نیز واجد ویژگیهای مشابهی با این میل است؛ ویژگیهایی چون عقدهٔ حقارت، کینتوزی، خودبرترپنداری، نژادپرستی، خودشیفتگی، پارانویا، و روانگسیختگی جمعی. آیا جامعهٔ ایرانی امروز با نوعی فانتزیسازی جمعی (group fantasy)، درحالِ ارضای این میل نیست؟ آیا اقتصاد فرهنگِ ایندست تولیدات (عرضه/تقاضای فرهنگی) بهما خبر از چیزی نمیدهد؟ دستانداختن به اعماق تاریخ و ادبیات برای برساختن روایتی خودبرترپندار، نژادپرستانه، کینتوزانه، و ایدئولوژیک، آیا نوعی تشفی خاطرِ ترومای جمعیای نیست که این جامعه از سر گذرانده است؟ بهنظر میرسد پرداختن به ایندست پرسشها برای فهم آیندهٔ ایران بسیار حائزاهمیت بوده و کارورزان علوم انسانی و اجتماعی باید به این پرسشها بپردازند.
—————
@mavaajid
شناسایی «ساختار احساس» (structure of feeling) جامعهٔ ایرانی در فهم اینکه چرا تولیدات فرهنگیای چون «تاسیان» یا «اکنون» و تولیداتی ازایندست که یک نمونهٔ آن را در این کلیپ میبینید، اینقدر طرفدار پیدا میکند بسیار مهم است. این تولیدات فرهنگی به چه نیازی در این جامعه پاسخ میدهند و قرابت (affinity) پیدا میکنند؟ این تولیدات فرهنگی درواقع چه میل (desire) جمعیای را در ناخودآگاه جمعی ایرانی ارضا میکنند؟ این میل واجد چه ویژگیهاییست؟ و چطور پدید آمده است؟ آیا این میل میتواند در آیندهای نزدیک، فرماسیونی سیاسی پدید آورد؟ آن فرماسیون چه ویژگیهایی خواهد داشت و آیا میتواند به بسیج تودهای بینجامد؟ اگر چنین شود آنوقت آیا ممکن است با شکلی از جنبشی با ویژگیهای فاشیستی مواجه شویم؟ چراکه بهنظر میرسد میلی که به سربرآوردنِ فاشیسم تاریخی در قرن بیستم منجر شد نیز واجد ویژگیهای مشابهی با این میل است؛ ویژگیهایی چون عقدهٔ حقارت، کینتوزی، خودبرترپنداری، نژادپرستی، خودشیفتگی، پارانویا، و روانگسیختگی جمعی. آیا جامعهٔ ایرانی امروز با نوعی فانتزیسازی جمعی (group fantasy)، درحالِ ارضای این میل نیست؟ آیا اقتصاد فرهنگِ ایندست تولیدات (عرضه/تقاضای فرهنگی) بهما خبر از چیزی نمیدهد؟ دستانداختن به اعماق تاریخ و ادبیات برای برساختن روایتی خودبرترپندار، نژادپرستانه، کینتوزانه، و ایدئولوژیک، آیا نوعی تشفی خاطرِ ترومای جمعیای نیست که این جامعه از سر گذرانده است؟ بهنظر میرسد پرداختن به ایندست پرسشها برای فهم آیندهٔ ایران بسیار حائزاهمیت بوده و کارورزان علوم انسانی و اجتماعی باید به این پرسشها بپردازند.
—————
@mavaajid
से पुनः पोस्ट किया:
راهیانه

05.05.202515:55
#نقدها
مهدی نوریان عزیز نقدی در مورد مصاحبهی اخیرم با روزنامه اعتماد در همان روزنامه نوشتهاند.
در فضایی که معمولاً انگیزه و توان یا ضرورتی برای مطالعه متون و مصاحبههای دیگران نیست و همدیگر را نمیخوانیم و اگر هم بخوانیم نقد نمیکنیم و نمینویسیم، این کار لطفی است خارق عادت و نامعمول. از این لطف سپاسگزارم و برایم ارزشمند است. نقد کردن، به رسمیتشناختن است.
در مورد محتوای این نقد، نکاتی دارم و امیدوارم فرصت و توانی دست دهد تا در مورد نقدهای ارزشمند ایشان بنویسم.
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/232546/
مهدی نوریان عزیز نقدی در مورد مصاحبهی اخیرم با روزنامه اعتماد در همان روزنامه نوشتهاند.
در فضایی که معمولاً انگیزه و توان یا ضرورتی برای مطالعه متون و مصاحبههای دیگران نیست و همدیگر را نمیخوانیم و اگر هم بخوانیم نقد نمیکنیم و نمینویسیم، این کار لطفی است خارق عادت و نامعمول. از این لطف سپاسگزارم و برایم ارزشمند است. نقد کردن، به رسمیتشناختن است.
در مورد محتوای این نقد، نکاتی دارم و امیدوارم فرصت و توانی دست دهد تا در مورد نقدهای ارزشمند ایشان بنویسم.
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/232546/
02.05.202512:14
«کاسبکاران ارزشهای انسانی»: نقدی بر منش کاسبکارانه و دلالمآبانه نسبت به ارزشها و شئون انسانی
—————
@mavaajid
—————
@mavaajid
08.04.202521:12
فایل تصویری دورهٔ جامع مفاهیم بنیادین جامعهشناسی - (مفهوم فرهنگ)
آکادمی شمسه - تابستان ۱۴۰۳
مهدی نوریان
در این درسگفتارِ چهارجلسهای (درمجموع ۸ساعتونیم) تلاش شد تا ازخلال مواجههای با آثار کلاسیکها (به ترتیب، مارکس، وبر، دورکیم، و فروید) به مفهوم فرهنگ بهمثابهٔ یکی از مهمترین مفاهیم جامعهشناسی پرداخته شود. شرح جلسات به ترتیب زیر است:
. جلسۀ اول: کارل مارکس و مفهوم فرهنگ از خلال مواجههای با آثار او
. جلسۀ دوم: مواجههٔ ماکس وبر با فرهنگ در اثر مهم خود یعنی اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری
. جلسۀ سوم: مفهوم فرهنگ نزد امیل دورکیم در بازخوانی یکی از واپسین آثارش یعنی صور بنیانی حیات دینی
. جلسۀ چهارم: نگاه زیگموند فروید به فرهنگ در کتاب فرهنگ و ناخرسندیهای آن
فایلهای تصویری این درسگفتار ازطریق این لینک قابلتهیه است. همچنین میتوانید برای آشنایی با محتوای درسگفتار، ازطریق این لینک فایل جلسهٔ اول را مشاهده نمایید.
آکادمی شمسه - تابستان ۱۴۰۳
مهدی نوریان
در این درسگفتارِ چهارجلسهای (درمجموع ۸ساعتونیم) تلاش شد تا ازخلال مواجههای با آثار کلاسیکها (به ترتیب، مارکس، وبر، دورکیم، و فروید) به مفهوم فرهنگ بهمثابهٔ یکی از مهمترین مفاهیم جامعهشناسی پرداخته شود. شرح جلسات به ترتیب زیر است:
. جلسۀ اول: کارل مارکس و مفهوم فرهنگ از خلال مواجههای با آثار او
. جلسۀ دوم: مواجههٔ ماکس وبر با فرهنگ در اثر مهم خود یعنی اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری
. جلسۀ سوم: مفهوم فرهنگ نزد امیل دورکیم در بازخوانی یکی از واپسین آثارش یعنی صور بنیانی حیات دینی
. جلسۀ چهارم: نگاه زیگموند فروید به فرهنگ در کتاب فرهنگ و ناخرسندیهای آن
فایلهای تصویری این درسگفتار ازطریق این لینک قابلتهیه است. همچنین میتوانید برای آشنایی با محتوای درسگفتار، ازطریق این لینک فایل جلسهٔ اول را مشاهده نمایید.
04.05.202521:28
مصاحبهٔ مهدی سلیمانیه با محسن آزموده
—————
@mavaajid
—————
@mavaajid
21.04.202517:38
نقد روشنفکری ایرانی: خوانش وانوسازانهٔ داستان «وداع» جلال آلاحمد
مهدی نوریان و هادی نوری
چکیده
در این مقاله، از خلال بررسی و خوانش وانوسازانهٔ داستان «وداع» بهقلم جلال آلاحمد، از مجموعهداستان سهتار، به نقد نخبهگرایی در اندیشهٔ روشنفکران ایرانی دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی پرداخته خواهد شد. این خوانش وانوسازانه با تأکید بر نگاه فیلسوف فرانسوی، ژاک دریدا، انجام میشود و ازحیث روششناختی مبتنی است بر روش هشتمرحلهای دیوید بوژه، که بهعنوان نوعی استراتژی تحلیل انتقادی پسامدرن در مواجهه با روایتْ مورد استفاده قرار میگیرد. روش بوژه این گامها را دربرمیگیرد: جستوجوی دوگانگی، بازتفسیر سلسلهمراتب، کشف صداهای یاغی، برملاسازی سویهٔ دیگر روایت، نفی پیرنگ، یافتن استثناء، ردگیری بین خطوط، و سازماندهی مجدد روایت. بهنظر میرسد بتوان با بهرهگیری از این روش و اتخاذ منظری وانوسازانه در خوانش داستان موردنظر از جلال آلاحمد، دستآخر به روایت نوپدیدی دست یافت و ازخلال آن به نقد دیدگاه نخبهگرایانهٔ سوژهٔ روشنفکر ایرانی در این دو دهه پرداخت. کوشش محققان درجهت فراتررفتن از فردی به نام آلاحمد و نزدیکشدن به سوژهٔ آلاحمد در مقام یک روشنفکر است، سوژهای که در زمانه و زمینهٔ خاصی به عرصه برکشیده شده و آثاری را تولید کرده است. یافتهها نشان داد که این سوژهٔ روشنفکر، با بازتولید روابط فرادست/فرودست، خود را در جایگاه فرادست نشانده و با تکیه بر خرد مدرن، و بدون درک روابط وجودی فرودستان، به نمایندگی ایشان پرداخته و تلاش کرده است به آنچه رسالت روشنفکرانهٔ خویش مینامد جامهٔ عمل بپوشاند.
کلیدواژهها
وانوسازی، روشنفکری، دریدا، بوژه، جلال آلاحمد
فایل مقاله
—————
@mavaajid
مهدی نوریان و هادی نوری
چکیده
در این مقاله، از خلال بررسی و خوانش وانوسازانهٔ داستان «وداع» بهقلم جلال آلاحمد، از مجموعهداستان سهتار، به نقد نخبهگرایی در اندیشهٔ روشنفکران ایرانی دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی پرداخته خواهد شد. این خوانش وانوسازانه با تأکید بر نگاه فیلسوف فرانسوی، ژاک دریدا، انجام میشود و ازحیث روششناختی مبتنی است بر روش هشتمرحلهای دیوید بوژه، که بهعنوان نوعی استراتژی تحلیل انتقادی پسامدرن در مواجهه با روایتْ مورد استفاده قرار میگیرد. روش بوژه این گامها را دربرمیگیرد: جستوجوی دوگانگی، بازتفسیر سلسلهمراتب، کشف صداهای یاغی، برملاسازی سویهٔ دیگر روایت، نفی پیرنگ، یافتن استثناء، ردگیری بین خطوط، و سازماندهی مجدد روایت. بهنظر میرسد بتوان با بهرهگیری از این روش و اتخاذ منظری وانوسازانه در خوانش داستان موردنظر از جلال آلاحمد، دستآخر به روایت نوپدیدی دست یافت و ازخلال آن به نقد دیدگاه نخبهگرایانهٔ سوژهٔ روشنفکر ایرانی در این دو دهه پرداخت. کوشش محققان درجهت فراتررفتن از فردی به نام آلاحمد و نزدیکشدن به سوژهٔ آلاحمد در مقام یک روشنفکر است، سوژهای که در زمانه و زمینهٔ خاصی به عرصه برکشیده شده و آثاری را تولید کرده است. یافتهها نشان داد که این سوژهٔ روشنفکر، با بازتولید روابط فرادست/فرودست، خود را در جایگاه فرادست نشانده و با تکیه بر خرد مدرن، و بدون درک روابط وجودی فرودستان، به نمایندگی ایشان پرداخته و تلاش کرده است به آنچه رسالت روشنفکرانهٔ خویش مینامد جامهٔ عمل بپوشاند.
کلیدواژهها
وانوسازی، روشنفکری، دریدا، بوژه، جلال آلاحمد
فایل مقاله
—————
@mavaajid


27.03.202513:14
کلیپ مربوط به جشن نوروزی کُردها در ارومیه در ۲۸ اسفند ۱۴۰۳ و عزاداری تُرکها در همین شهر در ۲ فروردین ۱۴۰۴
—————
@mavaajid
—————
@mavaajid
दिखाया गया 1 - 13 का 13
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।