07.05.202507:57
میان سبد و صلوات: بازتعریف قدرت زنانه
بهگمانِ من آنچه که کیفیت یک سفر را میسازد، شاید همان پیشامدها و اتفاقهایی باشد که تو را به دل جامعه بومی میبرد تا بیواسطهتر، شانس آشنایی و تأمل درباره آن را داشته باشی. بارها به این فکر کردم که سفرم به افغانستان، به این خاطر اینهمه پرکیفیت و ارزشمند بود که مهربانیِ میزبانی سه زن عزیز نصیبم شد و من آنقدر خوششانس بودم که بیش از دیدن مکان تاریخی، شاهد بخشی از زیست زنان افغانستان و کنشگریشان در دل آن سنت دستوپاگیر مردانه باشم.
در سفر یزد هم، بدون هیچ برنامه خاصی، راهم به دو امامزاده کوچک افتاد که از خوششانسی من، زنان برای اجرای دو برنامه مذهبی، کنار هم جمع شده بودند؛ بعضی با بچههای کوچک، بعضی با ظرفهای غذا و برخی با سبدهایی که بعدها فهمیدم پر از محصولات خانگی مثل لیف، دستگیره، حوله و... برای فروش است.
همان وقتی که از روی رختآویز نزدیک ورودی، یکی از همان چادرهای سفید را برداشتم، تردید هم با من آمده بود: آیا یک زن شهری غریبه با پوشش متفاوتش را بین خودشان میپذیرند؟
نهتنها به مِهر پذیرفته شدم، بلکه مسئولیت چایریختن و تعارف آن به من سپرده شد، از برنامههایشان برایم گفتند، شماره تماسم را گرفتند و بعد تسبیحی به دستم دادند و خواستند که در ختم صلوات همراهشان باشم.
در آن فضا، زنان صاحب فضا بودند، نه صرفاً مهمان. برای من که داشتم از بیرون آنها را تماشا میکردم، روایتها، خندهها، گپهای بیتکلف و مراسم مذهبی چنان در هم تنیده بود که تفکیکشان دشوار بود.
در یکی از امامزادهها، زنی محصولات خانگی خود را روی پارچهای پهن کرده بود. در امامزاده دیگری، زن میانسالی درباره درمان خانگی کیست تخمدان حرف میزد. دیگری از تأثیر سورههای قرآن بر آرامش روان میگفت. در نظرم، اینها اگرچه آموزش رسمی نبود، اما دانش زنانه بود؛ دانشی برخاسته از بدن، تجربه و زیست مشترک در دل یک جامعه بومی و این جمع برایشان چیزی بیشتر از برگزاری یک مراسم مذهبی صرف بود. آنها توانسته بودند به مدد یک مکان مذهبی در دل محله، شبکهای از همبستگی اجتماعی بسازند.
آنچه در این امامزادهها جریان داشت، در نگاه فمینیسم پسااستعماری، شکلی از کنشگری زنانه در بستر بومی و مذهبی است.
برخلاف برخی روایتهای فمینیستی غربمحور که فضاهای مذهبی را ذاتاً مردانه و سرکوبگر میدانند، فمینیسم پسااستعماری با چهرههایی چون چاندرا موهانتی، گایاتری اسپیواک و بل هوکس میکوشد نشان دهد که زنان در جهان غیرغربی چگونه در دل سنتها، قدرت خود را بازتعریف میکنند.
در این منظر، زنانِ روستایی، نه قربانیان خاموش سنت، بلکه کنشگران هوشمندیاند که در مرزهای بسته، راههای تازه میگشایند. آنها فضاهایی چون امامزاده را به عرصههایی چندلایه تبدیل میکنند: از یک مکان زیارتی، بستری برای همبستگی، آموزش، سلامت، کار جمعی و گفتوگوی زنانه میسازند.
این همان چیزیست که اسپیواک از آن با عنوان بازپسگیری صدا توسط زن حاشیهنشین یاد میکند و موهانتی تأکید دارد که تحلیل تجربههای زنانه باید از دل زندگی واقعی آنها برخیزد، نه از معیارهای از پیش تعیینشده غربی.
زنان این امامزاده، شاید هیچگاه خود را «کنشگر» یا «فعال زنان» ننامیده باشند، اما آنچه که برایش تلاش میکردند، از برگزاری تجمعات و ساماندهی جلسات گرفته، تا درمان خانگی و عرضه محصول محلی، شکلی بومی از تشکلسازی زنانه بود. آنها نه با تقابل، بلکه با اشغال فضا و درهمتنیدن نقشها، سهم خود را از اجتماع میگرفتند.
برای من، این تجربه دوستی زنانه در دل گرمای یزد و پناه بردن به دو امامزاده برای دمی آسودن و نمازخواندن، نهفقط یک توقف در مسیر سفر، بلکه درسی عینی از قدرت زنانه در دل سنت بود.
#سفر_نویسی
#زن_اندیشی
بهگمانِ من آنچه که کیفیت یک سفر را میسازد، شاید همان پیشامدها و اتفاقهایی باشد که تو را به دل جامعه بومی میبرد تا بیواسطهتر، شانس آشنایی و تأمل درباره آن را داشته باشی. بارها به این فکر کردم که سفرم به افغانستان، به این خاطر اینهمه پرکیفیت و ارزشمند بود که مهربانیِ میزبانی سه زن عزیز نصیبم شد و من آنقدر خوششانس بودم که بیش از دیدن مکان تاریخی، شاهد بخشی از زیست زنان افغانستان و کنشگریشان در دل آن سنت دستوپاگیر مردانه باشم.
در سفر یزد هم، بدون هیچ برنامه خاصی، راهم به دو امامزاده کوچک افتاد که از خوششانسی من، زنان برای اجرای دو برنامه مذهبی، کنار هم جمع شده بودند؛ بعضی با بچههای کوچک، بعضی با ظرفهای غذا و برخی با سبدهایی که بعدها فهمیدم پر از محصولات خانگی مثل لیف، دستگیره، حوله و... برای فروش است.
همان وقتی که از روی رختآویز نزدیک ورودی، یکی از همان چادرهای سفید را برداشتم، تردید هم با من آمده بود: آیا یک زن شهری غریبه با پوشش متفاوتش را بین خودشان میپذیرند؟
نهتنها به مِهر پذیرفته شدم، بلکه مسئولیت چایریختن و تعارف آن به من سپرده شد، از برنامههایشان برایم گفتند، شماره تماسم را گرفتند و بعد تسبیحی به دستم دادند و خواستند که در ختم صلوات همراهشان باشم.
در آن فضا، زنان صاحب فضا بودند، نه صرفاً مهمان. برای من که داشتم از بیرون آنها را تماشا میکردم، روایتها، خندهها، گپهای بیتکلف و مراسم مذهبی چنان در هم تنیده بود که تفکیکشان دشوار بود.
در یکی از امامزادهها، زنی محصولات خانگی خود را روی پارچهای پهن کرده بود. در امامزاده دیگری، زن میانسالی درباره درمان خانگی کیست تخمدان حرف میزد. دیگری از تأثیر سورههای قرآن بر آرامش روان میگفت. در نظرم، اینها اگرچه آموزش رسمی نبود، اما دانش زنانه بود؛ دانشی برخاسته از بدن، تجربه و زیست مشترک در دل یک جامعه بومی و این جمع برایشان چیزی بیشتر از برگزاری یک مراسم مذهبی صرف بود. آنها توانسته بودند به مدد یک مکان مذهبی در دل محله، شبکهای از همبستگی اجتماعی بسازند.
آنچه در این امامزادهها جریان داشت، در نگاه فمینیسم پسااستعماری، شکلی از کنشگری زنانه در بستر بومی و مذهبی است.
برخلاف برخی روایتهای فمینیستی غربمحور که فضاهای مذهبی را ذاتاً مردانه و سرکوبگر میدانند، فمینیسم پسااستعماری با چهرههایی چون چاندرا موهانتی، گایاتری اسپیواک و بل هوکس میکوشد نشان دهد که زنان در جهان غیرغربی چگونه در دل سنتها، قدرت خود را بازتعریف میکنند.
در این منظر، زنانِ روستایی، نه قربانیان خاموش سنت، بلکه کنشگران هوشمندیاند که در مرزهای بسته، راههای تازه میگشایند. آنها فضاهایی چون امامزاده را به عرصههایی چندلایه تبدیل میکنند: از یک مکان زیارتی، بستری برای همبستگی، آموزش، سلامت، کار جمعی و گفتوگوی زنانه میسازند.
این همان چیزیست که اسپیواک از آن با عنوان بازپسگیری صدا توسط زن حاشیهنشین یاد میکند و موهانتی تأکید دارد که تحلیل تجربههای زنانه باید از دل زندگی واقعی آنها برخیزد، نه از معیارهای از پیش تعیینشده غربی.
زنان این امامزاده، شاید هیچگاه خود را «کنشگر» یا «فعال زنان» ننامیده باشند، اما آنچه که برایش تلاش میکردند، از برگزاری تجمعات و ساماندهی جلسات گرفته، تا درمان خانگی و عرضه محصول محلی، شکلی بومی از تشکلسازی زنانه بود. آنها نه با تقابل، بلکه با اشغال فضا و درهمتنیدن نقشها، سهم خود را از اجتماع میگرفتند.
برای من، این تجربه دوستی زنانه در دل گرمای یزد و پناه بردن به دو امامزاده برای دمی آسودن و نمازخواندن، نهفقط یک توقف در مسیر سفر، بلکه درسی عینی از قدرت زنانه در دل سنت بود.
#سفر_نویسی
#زن_اندیشی
02.05.202520:25
یکبار یکی از دوستانم که جامعهشناسی خوانده و همزمان در اسنپ هم کار میکرد درباره برخورد مسافران، تحلیلی طبقاتی ارائه کرد و همین مرا چنان متاثر کرد که هر بار سعی میکنم برخلاف میلم حداقل اندکی با راننده صحبت کنم.
تحلیل جالبی بود؛ میگفت که از جمله خلقوخوی طبقات بالا آن است که با شما بهعنوان راننده هیچوقت گفتوگو نمیکنند، مگر آنکه دستوری درباره کولر، ضبط، سرعت و... داشته باشند؛ آنها نسبت به خودرو و حتی خود شما هم احساس مالکیت میکنند!
او عدم گفتگو با راننده را به معنای نادیده گرفتن وی (در جایگاه انسانی برابر) و تلقی از او بهعنوان یک خدمتکار (در جایگاه نابرابر) میدانست.
این تحلیل ترکیبی از شم جامعهشناختی و تجربه زیسته چندساله او بود و از همین منظر برای من اهمیت بیشتری نسبت به سایر تحلیلهای طبقاتی داشت.
من البته نه به لحاظ خاستگاه طبقاتی نسبتی با فرادستان دارم و نه معمولا اعتراض یا درخواستی از راننده دارم، بلکه آرام و بیحرف مینشینم؛ همانگونه که در یک سفر طولانی با قطار یا هواپیما، با کنار دستیام چنین میکنم و کلمهای با او سخن نمیگویم.
اما ازآنجاکه نسبت به روحیه مذبذب طبقه متوسط و تقلید از طبقه فرادست تردید دارم، این نگرانی را تقویت کردم که ممکن است حداقل بخشی از این بیعلاقهگی، نه به دلیل ویژگی فردی بلکه به خاطر تهنشستهای طبقاتی باشد.
به همین دلیل دیگر احتیاط پیشه میکنم و در مواردی که نگرانیهایی از این دست وجود دارد، به گفتگو با فرد همراه رو میآورم.
_ بخشی از یک یادداشت بلند
🖋 یاسر باقری
▫️ از کانال گریوه
#ما
تحلیل جالبی بود؛ میگفت که از جمله خلقوخوی طبقات بالا آن است که با شما بهعنوان راننده هیچوقت گفتوگو نمیکنند، مگر آنکه دستوری درباره کولر، ضبط، سرعت و... داشته باشند؛ آنها نسبت به خودرو و حتی خود شما هم احساس مالکیت میکنند!
او عدم گفتگو با راننده را به معنای نادیده گرفتن وی (در جایگاه انسانی برابر) و تلقی از او بهعنوان یک خدمتکار (در جایگاه نابرابر) میدانست.
این تحلیل ترکیبی از شم جامعهشناختی و تجربه زیسته چندساله او بود و از همین منظر برای من اهمیت بیشتری نسبت به سایر تحلیلهای طبقاتی داشت.
من البته نه به لحاظ خاستگاه طبقاتی نسبتی با فرادستان دارم و نه معمولا اعتراض یا درخواستی از راننده دارم، بلکه آرام و بیحرف مینشینم؛ همانگونه که در یک سفر طولانی با قطار یا هواپیما، با کنار دستیام چنین میکنم و کلمهای با او سخن نمیگویم.
اما ازآنجاکه نسبت به روحیه مذبذب طبقه متوسط و تقلید از طبقه فرادست تردید دارم، این نگرانی را تقویت کردم که ممکن است حداقل بخشی از این بیعلاقهگی، نه به دلیل ویژگی فردی بلکه به خاطر تهنشستهای طبقاتی باشد.
به همین دلیل دیگر احتیاط پیشه میکنم و در مواردی که نگرانیهایی از این دست وجود دارد، به گفتگو با فرد همراه رو میآورم.
_ بخشی از یک یادداشت بلند
🖋 یاسر باقری
▫️ از کانال گریوه
#ما
28.04.202508:59
زنی که توی این عکسها خم شده تا همقد بچههای کوچکش باشد، مادرِ من است. وقتهای زیادی فکر کردم مادرم چطور توانسته، دغدغهمند ۷۵ بچه کوچک و لطیف با همهٔ آسیبها و مشکلاتشان در جنوبیترین منطقه پایتخت باشد.
زیاد فکر کردهام که احتمالا وقتهای زیادی رفته است گوشهای، و یواشکی دور از چشم بقیه، گریههایش را کرده، دلش را تکانده و دوباره برگشته پیش بچهها.
مادرم اگر صفحهای در یکی از شبکههای اجتماعی داشت، احتمالا باید مینوشت فعال حقوق زنان، مددکار حوزه کودک، اما او رسانهای ندارد و بهدور از هیاهوها دارد کارش را انجام میدهد.
اون در هیچ شبکه اجتماعی عضو نیست و من بارها فکر کردهام چرا درباره او و مشکلات نهادهای مستقل مدنی، از بیپولیهایشان گرفته تا سنگاندازیهای بیرونی چیزی نمینویسم.
این عکسها هیچجا منتشر نمیشوند؛ جز در صفحه چتمان که مادر-دختری از هر دری حرف میزنیم.
اینجا یک دندانپزشکی در تهران است که پزشکانش، یک روز کاریشان را به درمان بچهها اختصاص دادند؛ کودکان ایرانی و افغانستانی که درمان دندانهایشان احتمالا هیچجای فهرست اولویتهایشان نیست و از دردهایشان چیزی نمیگویند.
#مادرم
زیاد فکر کردهام که احتمالا وقتهای زیادی رفته است گوشهای، و یواشکی دور از چشم بقیه، گریههایش را کرده، دلش را تکانده و دوباره برگشته پیش بچهها.
مادرم اگر صفحهای در یکی از شبکههای اجتماعی داشت، احتمالا باید مینوشت فعال حقوق زنان، مددکار حوزه کودک، اما او رسانهای ندارد و بهدور از هیاهوها دارد کارش را انجام میدهد.
اون در هیچ شبکه اجتماعی عضو نیست و من بارها فکر کردهام چرا درباره او و مشکلات نهادهای مستقل مدنی، از بیپولیهایشان گرفته تا سنگاندازیهای بیرونی چیزی نمینویسم.
این عکسها هیچجا منتشر نمیشوند؛ جز در صفحه چتمان که مادر-دختری از هر دری حرف میزنیم.
اینجا یک دندانپزشکی در تهران است که پزشکانش، یک روز کاریشان را به درمان بچهها اختصاص دادند؛ کودکان ایرانی و افغانستانی که درمان دندانهایشان احتمالا هیچجای فهرست اولویتهایشان نیست و از دردهایشان چیزی نمیگویند.
#مادرم
20.04.202512:26
کار و خوابیدن!
برای کسی مثل من که شرایط جهانِ بیرونی، تاثیر مستقیم و کنترلناپذیری بر جهانِ کوچک درونیاش دارد، این دو موهبت عزیز است که فریادرسِ من میشوند. این چند روز فهمیدهام که این میل عمیق به خوابیدن احتمالا باید مکانیسم دفاعی بدنم باشد برای تابآوردن خستگی و پُرکاری. من بعد از خوابیدن است که احساس میکنم آدم بهتریام و ظرف وجودیام از دلآشوبهها خالی میشود.
و اما کار!
کارکردن زیاد، نسخهای است که خودآگاه و گاهی ناخودآگاه، آن را برای خودم تجویز میکنم. وقتهای زیادی دیدهام که خستگیِ تن چطور بیقراریهای ذهنیام را کمی سامان میدهد. از طرفی هم کارِ فکری، دستاندازی برای کمشدن اندیشههای دلهرهآور میشود.
لحظههاییست در این روزها که احساس میکنم از پا درآمدهام؛ بااینحال لحظههای بعدش چنان جان و قوتی تازه گرفتم که با خودم فکر کردهام اگر کارکردن نبود، ما چطور میتوانستیم دوام بیاوریم؟
در عصر مدرن و در جغرافیایی که ساکن آن هستیم، ما باید توی جیبهایمان چندین و چند موهبت اینچنینی داشته باشیم که ما را در مسیر بقا و ادامهدادن پیوسته و مداوم یاری کنند.
هان! یادم رفت!
چای را هم به این دو موهبت اضافه میکنم:
خواب، چای، و کار، کار، کار تا پیروزی!
#خویشتن_نویسی
برای کسی مثل من که شرایط جهانِ بیرونی، تاثیر مستقیم و کنترلناپذیری بر جهانِ کوچک درونیاش دارد، این دو موهبت عزیز است که فریادرسِ من میشوند. این چند روز فهمیدهام که این میل عمیق به خوابیدن احتمالا باید مکانیسم دفاعی بدنم باشد برای تابآوردن خستگی و پُرکاری. من بعد از خوابیدن است که احساس میکنم آدم بهتریام و ظرف وجودیام از دلآشوبهها خالی میشود.
و اما کار!
کارکردن زیاد، نسخهای است که خودآگاه و گاهی ناخودآگاه، آن را برای خودم تجویز میکنم. وقتهای زیادی دیدهام که خستگیِ تن چطور بیقراریهای ذهنیام را کمی سامان میدهد. از طرفی هم کارِ فکری، دستاندازی برای کمشدن اندیشههای دلهرهآور میشود.
لحظههاییست در این روزها که احساس میکنم از پا درآمدهام؛ بااینحال لحظههای بعدش چنان جان و قوتی تازه گرفتم که با خودم فکر کردهام اگر کارکردن نبود، ما چطور میتوانستیم دوام بیاوریم؟
در عصر مدرن و در جغرافیایی که ساکن آن هستیم، ما باید توی جیبهایمان چندین و چند موهبت اینچنینی داشته باشیم که ما را در مسیر بقا و ادامهدادن پیوسته و مداوم یاری کنند.
هان! یادم رفت!
چای را هم به این دو موهبت اضافه میکنم:
خواب، چای، و کار، کار، کار تا پیروزی!
#خویشتن_نویسی
14.04.202515:00
از فرهنگ مقاومت تا فلسطینمعاشی؟
هفتم اکتبر ۲۰۲۳، یک روزِ عادی در تقویم نیست. به لحاظ خصلتهای اثیری از انگشتشمارْ روزهایی در تاریخِ قیامِ مللِ تحتِ استعمار است، که اگرچه در یک تاریخِ تقویمی به وقوع پیوست، اما نیروهای برخاسته از این روز، نشانگانی به غایت تحلیلی، تفسیری و فراتر از یک دقیقهٔ مشخصِ تاریخی را از خود به جای گذاشت. مسلم است که اینچنین روزی به درازای تاریخِ آزادیخواهی و حقطلبی الگو و منبعی راستینْ برای الهامِ آزادگانِ جهان خواهد بود.
این روز را باید نقطهعطف پدیدارشدن بسیاری از دردْنشانهای وضعیتِ خود بدانیم. وضعیت پساهفتاکتبر خصلتنمای پیامبرگونهٔ عصر ماست. دیگر آن ادبیات و قلمهای ترسخورده، آن زبانهای لکنتدار که دو طرف را محکوم و برای هر دو بر روی «زمینهای غصبی و غرق در خون» آرزوی صلح میکردند و ایدهٔ متجاوزانهٔ دودولتی را همانند راهحلی جادویی برای وضعیت تجویز میکردند هم، حتی کارکرد نمایشی و گمراهکنندهٔ خود را از دست دادند.
کدام مذبذب و صغیریست، که پس از یک نسلکشیِ بهاثباترسیده، شلیکِ هدفمند به خبرنگاران و بمبارانِ عامدانهٔ بیمارستانها حقیقت را در «وسط» و میانگینگرفتن جستوجو کند؟
و اما نسبت وضعیت ما ایرانیان با جهانِ پساهفتاکتبر در تشخیصِ ظالم و مظلوم، کودککُش و مبارزِ راستین روشن نمیشود! دنیای پس از طوفانالاقصی مُشتِ حاکمیت ریاکار و بورژوازیِ فلسطین/مقاومتمعاش را بیش از پیش برای همگان نمایان میکند.
روشن و عیان شد، که «مقاومت» و «فرهنگ مقاومت» برای بورژوازی طماع و غربگرای جمهوری اسلامی_که هر دم میل بازگشت به قَیِّم و ولینعمتاش را دارد_ یک کالای شیکِ فرهنگیِ تاریخانقضادار است، که هرازگاهی برای مصرفِ داخلی از جیب حضرات بیرون کشیده میشود، تا به بهانهای اخلاقی/معرفتی برای برونسپاری تحریمها و تحمیلشان بر دوش ملت بدل شود!
کیست که نداند به وقتِ چراغسبزِ امپراطوری، «مغازله» با ملت به «معامله» با قاتلینِ کودکان غزه، که میخواهند از شهر و سرزمینشان کازینو و اماکن تجاری_تفریحی بسازند، ختم میشود.
تا حد زیادی میتوان استفادهٔ ابزاری جمهوریاسلامی از مفهومِ مقاومت را ذیل پروپاگاندا و «ساز و برگهای ایدئولوژیک دولت» تعریف کرد، که مابهازای تبلیغاتی و نمادینش را در چاپ انواع و اقسامِ بنر، پوستر، استفادههای زینتی در میادین شهرها، تولید محتواهای تلویزیونی و میتوان اقتصادسیاسیاش را در تخصیصِ بودجههای کلانْ به سازمانهای عریض و طویلی همچون سازمان تبلیغات اسلامی و دیگر اُرگانهای همارز و تابعه به فهم درآورد.
وگرنه نحوهٔ زیست و مرگ سران مقاومت کجا و اقتصاد باستیهیلزی و استارتاپی جمهوری اسلامی کجا؟
ما برآنیم تا در این برههٔ حساس تاریخی، از جایگاه یک انسانِ جنوبجهانی [ایران]، که بیشک خود را همسرنوشت با سایرِ مللِ تحت ستم [علیالخصوص فلسطینِ عزیز] میدانیم، با تاباندن نورِ آگاهیِ طبقاتی، در حد بضاعتِ کلاممان از آرمانمعاشیهای حاکمیتِ ستم و سرمایه در ایران پرده برکشیم. باشد که این متن و تلاشهای احتمالی بعدی تا حد توان از حکومتیسازی و مصادرهٔ آرمانِ فلسطین بکاهد. شاید نقشی هرچند کوچک در آشتیِ مردم ایران [با همهٔ کثرتهایش] با همسرنوشتهایشان در آنسوی مرزها داشته باشیم.
امید که ما را در همرسانی و انتشار هرچه بیشتر هشتگهای؛ #فروش_غزه_ممنوع و #مذاکره_بدون_آتش_بس_ممنوع در فضای مجازی یاری کنید.
در آخر روایتِ مقاومت را باید به صاحبان مقاومت بسپاریم:
«مسئله فلسطین تنها یک مسئله برای فلسطینیان نیست، بلکه مسئلهایست برای هر انقلابی، هر کجا که باشد، بهعنوان مسئلهای مربوط به تودههای استثمارشده و تحت ستم در دوران ما.»
غسان کنفانی
.
هفتم اکتبر ۲۰۲۳، یک روزِ عادی در تقویم نیست. به لحاظ خصلتهای اثیری از انگشتشمارْ روزهایی در تاریخِ قیامِ مللِ تحتِ استعمار است، که اگرچه در یک تاریخِ تقویمی به وقوع پیوست، اما نیروهای برخاسته از این روز، نشانگانی به غایت تحلیلی، تفسیری و فراتر از یک دقیقهٔ مشخصِ تاریخی را از خود به جای گذاشت. مسلم است که اینچنین روزی به درازای تاریخِ آزادیخواهی و حقطلبی الگو و منبعی راستینْ برای الهامِ آزادگانِ جهان خواهد بود.
این روز را باید نقطهعطف پدیدارشدن بسیاری از دردْنشانهای وضعیتِ خود بدانیم. وضعیت پساهفتاکتبر خصلتنمای پیامبرگونهٔ عصر ماست. دیگر آن ادبیات و قلمهای ترسخورده، آن زبانهای لکنتدار که دو طرف را محکوم و برای هر دو بر روی «زمینهای غصبی و غرق در خون» آرزوی صلح میکردند و ایدهٔ متجاوزانهٔ دودولتی را همانند راهحلی جادویی برای وضعیت تجویز میکردند هم، حتی کارکرد نمایشی و گمراهکنندهٔ خود را از دست دادند.
کدام مذبذب و صغیریست، که پس از یک نسلکشیِ بهاثباترسیده، شلیکِ هدفمند به خبرنگاران و بمبارانِ عامدانهٔ بیمارستانها حقیقت را در «وسط» و میانگینگرفتن جستوجو کند؟
و اما نسبت وضعیت ما ایرانیان با جهانِ پساهفتاکتبر در تشخیصِ ظالم و مظلوم، کودککُش و مبارزِ راستین روشن نمیشود! دنیای پس از طوفانالاقصی مُشتِ حاکمیت ریاکار و بورژوازیِ فلسطین/مقاومتمعاش را بیش از پیش برای همگان نمایان میکند.
روشن و عیان شد، که «مقاومت» و «فرهنگ مقاومت» برای بورژوازی طماع و غربگرای جمهوری اسلامی_که هر دم میل بازگشت به قَیِّم و ولینعمتاش را دارد_ یک کالای شیکِ فرهنگیِ تاریخانقضادار است، که هرازگاهی برای مصرفِ داخلی از جیب حضرات بیرون کشیده میشود، تا به بهانهای اخلاقی/معرفتی برای برونسپاری تحریمها و تحمیلشان بر دوش ملت بدل شود!
کیست که نداند به وقتِ چراغسبزِ امپراطوری، «مغازله» با ملت به «معامله» با قاتلینِ کودکان غزه، که میخواهند از شهر و سرزمینشان کازینو و اماکن تجاری_تفریحی بسازند، ختم میشود.
تا حد زیادی میتوان استفادهٔ ابزاری جمهوریاسلامی از مفهومِ مقاومت را ذیل پروپاگاندا و «ساز و برگهای ایدئولوژیک دولت» تعریف کرد، که مابهازای تبلیغاتی و نمادینش را در چاپ انواع و اقسامِ بنر، پوستر، استفادههای زینتی در میادین شهرها، تولید محتواهای تلویزیونی و میتوان اقتصادسیاسیاش را در تخصیصِ بودجههای کلانْ به سازمانهای عریض و طویلی همچون سازمان تبلیغات اسلامی و دیگر اُرگانهای همارز و تابعه به فهم درآورد.
وگرنه نحوهٔ زیست و مرگ سران مقاومت کجا و اقتصاد باستیهیلزی و استارتاپی جمهوری اسلامی کجا؟
ما برآنیم تا در این برههٔ حساس تاریخی، از جایگاه یک انسانِ جنوبجهانی [ایران]، که بیشک خود را همسرنوشت با سایرِ مللِ تحت ستم [علیالخصوص فلسطینِ عزیز] میدانیم، با تاباندن نورِ آگاهیِ طبقاتی، در حد بضاعتِ کلاممان از آرمانمعاشیهای حاکمیتِ ستم و سرمایه در ایران پرده برکشیم. باشد که این متن و تلاشهای احتمالی بعدی تا حد توان از حکومتیسازی و مصادرهٔ آرمانِ فلسطین بکاهد. شاید نقشی هرچند کوچک در آشتیِ مردم ایران [با همهٔ کثرتهایش] با همسرنوشتهایشان در آنسوی مرزها داشته باشیم.
امید که ما را در همرسانی و انتشار هرچه بیشتر هشتگهای؛ #فروش_غزه_ممنوع و #مذاکره_بدون_آتش_بس_ممنوع در فضای مجازی یاری کنید.
در آخر روایتِ مقاومت را باید به صاحبان مقاومت بسپاریم:
«مسئله فلسطین تنها یک مسئله برای فلسطینیان نیست، بلکه مسئلهایست برای هر انقلابی، هر کجا که باشد، بهعنوان مسئلهای مربوط به تودههای استثمارشده و تحت ستم در دوران ما.»
غسان کنفانی
.
Reposted from:
چوب الف | محمدصادق فرامرزی

07.04.202506:08
🔴 عادت نکردن یک مبارزه است!
🔸به قول علیاشرف درویشیان «و تا آن روز، رهایی معنایی جز تلاش برای رهایی نخواهد داشت»... بر ما هم گفتن و نوشتن از #غزه معنایی جز گفتن و نوشتن از هرچه نیکوست ندارد... این باریکه چهل در چندکیلومتری که هر روز با نقشهای جدید از تن لاغرش میزنند و کوچکترش میکنند از تمام جغرافیای جهان بزرگتر است... عدالت، توحید، آزادی، برابری و هرچه یدککش نام آرمان است جز از دروازه تنگ این ارض محصور و خونین نمیگذرد...
اگر همه قدرت جهان ما را در میانِ نتوانستنهایمان مجبور به «عادت» میکند پس عادت نکردن یک مبارزه است... نباید به صورت خونین، لبهای خشک، چشمهای ترسان و جسم بیجان اینان عادت کنیم. عادت نکردن تلاشی برای رهاییست...
🔸آنان که در تاریخ، در هر جغرافیایی برای آزادی بردگان جنگیدند به آزادی تمام بشر در هر زمان و مکانی کمک کردند و آنان که تن به واقعیت قدرتمند بندگی دادند و عادت کردند، بیآنکه خود بدانند و ما بشناسیمشان، زنجیری را به پای محکمتر بستند... امروز هر که با اسلحه، با فریاد، با قلم، با درد کشیدن(این ابزار شکستناپذیر همه ضعیفان تاریخ) مقابل این دژخیم کودککش بایستد به رهایی همه، در هر جغرافیا و روزگاری یاری رسانده و هرکه عادت کند، بپذیرد، مکث نکند، قفلی دیگر بر زنجیر بنیآدم در هر زمین و زمانی بسته است...
🔹برادر درست میگوید: «از قتلگاه انسان بگویید، حتی اگر تنها باشید...»
@sadeqfaramarzi
🔸به قول علیاشرف درویشیان «و تا آن روز، رهایی معنایی جز تلاش برای رهایی نخواهد داشت»... بر ما هم گفتن و نوشتن از #غزه معنایی جز گفتن و نوشتن از هرچه نیکوست ندارد... این باریکه چهل در چندکیلومتری که هر روز با نقشهای جدید از تن لاغرش میزنند و کوچکترش میکنند از تمام جغرافیای جهان بزرگتر است... عدالت، توحید، آزادی، برابری و هرچه یدککش نام آرمان است جز از دروازه تنگ این ارض محصور و خونین نمیگذرد...
اگر همه قدرت جهان ما را در میانِ نتوانستنهایمان مجبور به «عادت» میکند پس عادت نکردن یک مبارزه است... نباید به صورت خونین، لبهای خشک، چشمهای ترسان و جسم بیجان اینان عادت کنیم. عادت نکردن تلاشی برای رهاییست...
🔸آنان که در تاریخ، در هر جغرافیایی برای آزادی بردگان جنگیدند به آزادی تمام بشر در هر زمان و مکانی کمک کردند و آنان که تن به واقعیت قدرتمند بندگی دادند و عادت کردند، بیآنکه خود بدانند و ما بشناسیمشان، زنجیری را به پای محکمتر بستند... امروز هر که با اسلحه، با فریاد، با قلم، با درد کشیدن(این ابزار شکستناپذیر همه ضعیفان تاریخ) مقابل این دژخیم کودککش بایستد به رهایی همه، در هر جغرافیا و روزگاری یاری رسانده و هرکه عادت کند، بپذیرد، مکث نکند، قفلی دیگر بر زنجیر بنیآدم در هر زمین و زمانی بسته است...
🔹برادر درست میگوید: «از قتلگاه انسان بگویید، حتی اگر تنها باشید...»
@sadeqfaramarzi
07.05.202507:46
01.05.202510:02
در میان نامههایی که دیروز در دبیرخانه فرمانداری استان تهران مُهر و ثبت شدند تا در صف بررسی قرار بگیرند، نامهای هم بود با عنوان «برای فلسطین».
۲۳ نفر از جاهای مختلف این جغرافیا، با سلایق و علایق متفاوت، اما همدل و همدغدغه نسبت به سمت روشن تاریخ، بیهیچ وابستگی به نهاد، حزب یا تشکلی خاص، زیر درخواستشان را امضا کرده بودند:
صدور مجوز برای برگزاری یک تجمع مردمیِ خودجوش بهمنظور اعلام وفاداری به آرمان فلسطین.
عکسها، برخی از گفتوگوها، تصویر نامه، نامها و... چیزهای زیادی از این روزها را جمع کردهام تا در وقتِ درستی درباره «آنچه گذشت» بنویسم.
#فلسطین
۲۳ نفر از جاهای مختلف این جغرافیا، با سلایق و علایق متفاوت، اما همدل و همدغدغه نسبت به سمت روشن تاریخ، بیهیچ وابستگی به نهاد، حزب یا تشکلی خاص، زیر درخواستشان را امضا کرده بودند:
صدور مجوز برای برگزاری یک تجمع مردمیِ خودجوش بهمنظور اعلام وفاداری به آرمان فلسطین.
عکسها، برخی از گفتوگوها، تصویر نامه، نامها و... چیزهای زیادی از این روزها را جمع کردهام تا در وقتِ درستی درباره «آنچه گذشت» بنویسم.
#فلسطین
28.04.202508:04
جهان بر امید است و ما بر یقین
در مسیر عدالتخواهی و مبارزه با هر شکل از تبعیض، آنچه موجب سکته یا کندی حرکت فعالان دغدغهمند میشود، نه فقط جریانهای آشکار مخالف و گروههای منتفع، بلکه گروههای سازشکارند؛ همانهایی که سکوت یا بیطرفی را بر موضعگیری ترجیح میدهند و در بزنگاههای حساس، ناخواسته یا آگاهانه، مروج «نشدن» و «ناامیدی» میشوند.
این گروهها با ایجاد فضای تردید، تضعیف روحیه جمعی و رواج بیاعتمادی، عملاً در نقش بازوی تقویتی جریانهای مخالف عدالت عمل میکنند. در نتیجه، نیروی عدالتخواه، خود را در برابر دو سد میبیند: نخست، سد آشکار ظلم و تبعیض؛ دوم، سد پنهان سازشکاری و بیعملی.
بیطرفی در بزنگاههای تاریخی، همواره یک انتخاب سیاسی است؛ انتخابی که به سود جریانهای ظلم و علیه آرمان عدالت تمام میشود. از همینرو، عدالتخواهی تنها در مواجهه با دشمن بیرونی معنا نمییابد؛ بلکه نیازمند مقاومت در برابر فرسایش درونی نیز هست: مقاومت در برابر ناامیدی، خستگی و باور به بیفایده بودن تلاشها.
به گمان من، احتمالا در تجربههای بزرگ تاریخی هم، از جنبشهای مدنی مارتین لوترکینگ در آمریکا، تا مبارزات مردم فلسطین علیه اشغال و تبعیض، قیام مردم الجزایر برای استقلال از استعمار فرانسه و نهضت مشروطه ایران برای استقرار عدالت و قانون، آنچه بیش از فشار بیرونی مسیر عدالتطلبان را فرسود، حضور جریانهای مردد و سازشکار در درون و بیرون بود.
پایداری در مسیر عدالت، پیش از هر چیز، نیازمند هوشیاری نسبت به این تهدید پنهان و تلاش برای شکلدادن به حلقههای کوچک اما وفادار از همراهان عدالتخواه است؛ حلقههایی که با روحیه امید، باور به تغییر و ایستادگی در برابر جریانهای سازش، جادههای سختِ مطالبه عدالت را هموار میکنند.
.
در مسیر عدالتخواهی و مبارزه با هر شکل از تبعیض، آنچه موجب سکته یا کندی حرکت فعالان دغدغهمند میشود، نه فقط جریانهای آشکار مخالف و گروههای منتفع، بلکه گروههای سازشکارند؛ همانهایی که سکوت یا بیطرفی را بر موضعگیری ترجیح میدهند و در بزنگاههای حساس، ناخواسته یا آگاهانه، مروج «نشدن» و «ناامیدی» میشوند.
این گروهها با ایجاد فضای تردید، تضعیف روحیه جمعی و رواج بیاعتمادی، عملاً در نقش بازوی تقویتی جریانهای مخالف عدالت عمل میکنند. در نتیجه، نیروی عدالتخواه، خود را در برابر دو سد میبیند: نخست، سد آشکار ظلم و تبعیض؛ دوم، سد پنهان سازشکاری و بیعملی.
بیطرفی در بزنگاههای تاریخی، همواره یک انتخاب سیاسی است؛ انتخابی که به سود جریانهای ظلم و علیه آرمان عدالت تمام میشود. از همینرو، عدالتخواهی تنها در مواجهه با دشمن بیرونی معنا نمییابد؛ بلکه نیازمند مقاومت در برابر فرسایش درونی نیز هست: مقاومت در برابر ناامیدی، خستگی و باور به بیفایده بودن تلاشها.
به گمان من، احتمالا در تجربههای بزرگ تاریخی هم، از جنبشهای مدنی مارتین لوترکینگ در آمریکا، تا مبارزات مردم فلسطین علیه اشغال و تبعیض، قیام مردم الجزایر برای استقلال از استعمار فرانسه و نهضت مشروطه ایران برای استقرار عدالت و قانون، آنچه بیش از فشار بیرونی مسیر عدالتطلبان را فرسود، حضور جریانهای مردد و سازشکار در درون و بیرون بود.
پایداری در مسیر عدالت، پیش از هر چیز، نیازمند هوشیاری نسبت به این تهدید پنهان و تلاش برای شکلدادن به حلقههای کوچک اما وفادار از همراهان عدالتخواه است؛ حلقههایی که با روحیه امید، باور به تغییر و ایستادگی در برابر جریانهای سازش، جادههای سختِ مطالبه عدالت را هموار میکنند.
.


19.04.202515:35
فاطمه حسونه عزیزم سلام
مارکز کتابی دارد به نام «زندهام که روایت کنم».
هر بار که خبر شهادت اهالی غزه را میشنویم با خودمان فکر میکنیم که شما، هرکدام میتوانید موضوع صفحات کتابی باشید با عنوان «میمیرم تا روایت کنم».
شهادت مردمان این جغرافیا، امتداد روایتی است که ساختهاید؛ روایتی که نمیخواهید خاموش بماند و ایستاده و پیوسته باشد تا روز آزادی.
شما، یکی از همانهایی بودید که پیش از شهادت، روایت کردید و پس از آن، خودتان بخشی از این روایت شدید.
«روحت را بر کف دستت بگذار و راه برو» فقط نام یک مستند نیست؛ توصیفیست از زندگی مردم غزه.
مستندی که قرار است در جشنواره کن به نمایش درآید اما فیلمبردار آن، یعنی شما، پیش از اکران، همراه با ده نفر از اعضای خانوادهتان در غزه به شهادت رسیدید.
شما از نخستین روزهای جنگ دوربینتان را دست گرفتید تا نسلکشی را ثبت کنید. دوربین شما، سلاحتان بود.
روایت، تنها ابزاری است که از مرزها، سانسور و خاکستر عبور میکند و شما این را خوب میدانستید فاطمه عزیز!
شما یادمان دادید و مطمئنمان کردید روایت، بازی با کلمات نیست؛ ایستادن میانه آتش است.
بهسلامت رفیق عزیز ما.
ما از یادت نمیکاهیم.
مارکز کتابی دارد به نام «زندهام که روایت کنم».
هر بار که خبر شهادت اهالی غزه را میشنویم با خودمان فکر میکنیم که شما، هرکدام میتوانید موضوع صفحات کتابی باشید با عنوان «میمیرم تا روایت کنم».
شهادت مردمان این جغرافیا، امتداد روایتی است که ساختهاید؛ روایتی که نمیخواهید خاموش بماند و ایستاده و پیوسته باشد تا روز آزادی.
شما، یکی از همانهایی بودید که پیش از شهادت، روایت کردید و پس از آن، خودتان بخشی از این روایت شدید.
«روحت را بر کف دستت بگذار و راه برو» فقط نام یک مستند نیست؛ توصیفیست از زندگی مردم غزه.
مستندی که قرار است در جشنواره کن به نمایش درآید اما فیلمبردار آن، یعنی شما، پیش از اکران، همراه با ده نفر از اعضای خانوادهتان در غزه به شهادت رسیدید.
شما از نخستین روزهای جنگ دوربینتان را دست گرفتید تا نسلکشی را ثبت کنید. دوربین شما، سلاحتان بود.
روایت، تنها ابزاری است که از مرزها، سانسور و خاکستر عبور میکند و شما این را خوب میدانستید فاطمه عزیز!
شما یادمان دادید و مطمئنمان کردید روایت، بازی با کلمات نیست؛ ایستادن میانه آتش است.
بهسلامت رفیق عزیز ما.
ما از یادت نمیکاهیم.
Deleted20.04.202511:58
Reposted from:
جانِ سبک سیر

10.04.202521:11
استادهای دپارتمانمان را خیلی دوست دارم. اینها فقط علوم اجتماعی را درس نمیدهند، علوم اجتماعی را زندگی میکنند. میدانند که وحدت نظر و عمل احتمالا مهمترین بخش شکل دادن به علوم اجتماعی رهاییبخش است.
آخر کلاس نظریه استاد گفت: «یک لحظه صبر کنید، اجازه میدهید توجه شما را به چیزی جلب کنم؟» بعد بین کاغذهایش دنبال چیزی گشت و کاغذ بالا را درآورد و از همه ما خواست تا ساعت ۱۲ به تجمع اعتراضی/اعتصابی سراسری در راستای حمایت از فلسطین بپیوندیم.
یکی از دانشجویان به استاد مردمشناسی سیاسی ایمیل زده بود که من میخوام در تجمع ساعت ۱۲ شرکت کنم برای همین نمیتونم در کلاس شما شرکت کنم. استاد در پاسخ نوشته بود اگر میخواهی کنشت واقعا اعتراضی باشد و به معنای دقیق کلمه میخواهی «walk out» [تاکید روی فعل برای متن ایمیل استاد است] کنی اتفاقا باید سر کلاس من بیایی اما سر ساعت مقرر ولو اینکه وسط زمان کلاس است از جایت بلند شوی و کلاس را ترک کنی.
سه هفته پیش انجمن مارکسیستهای دانشگاه اولین فراخوان تجمع در دانشگاه را منتشر کرد. اواخر تجمع با کلاس بعدی ما تداخل داشت. تجمع را رها کردیم و رفتیم سر کلاس اما هر چه نشستیم استادمان نیامد. برگشتیم به سمت حیاط که دیدیم در صف اول تجمع ایستاده و خیلی پرشور مشارکت میکند. استادی که از نظر قانونی ناپایدارترین قرارداد کاری را دارد و با یک اشاره کوچک ممکن است اخراج شود. پس از تمام شدن تجمع همه با هم به کلاس برگشتیم. وقتی نشست روی صندلی یک نفس راحت کشید و گفت نمیدانید چقدر خوشحالم که سر این مسئله همهمان یک نظر مشابه داریم و میتوانیم بهم کمک کنیم.
از خوشحالیش تعجب کردم چون پیشفرضم این بود که در این دانشگاه همه همین نظر را دارند. منتها بعد وقتی فهمیدم وضعیت دپارتمانهای دیگر اصلا اینگونه نیست تازه حساب کار دستم آمد. مثلا چند وقت یکی از استادهای یک دپارتمان دیگر که اتفاقا ایرانی هم هست در صفحه مجازی خود نوشته بود «دانشجویان یهودی عزیزم، اگر در دانشگاه با هر شکلی از سامیستیزی مواجه شدید به من اطلاع دهید تا فرد را مورد پیگرد قانونی قرار دهیم» یا در متنی دیگر به بیانیه انجمن ایرانپژوهی بریتانیا در حمایت از فلسطین اعتراض کرده بود. اوضاع دپارتمان مدیریت و اقتصاد که از این هم پیچیدهتر است و گویا تقریبا حرفی از فلسطین به میان نمیآید و کسی به روی خود نمیآورد.
آخر کلاس نظریه استاد گفت: «یک لحظه صبر کنید، اجازه میدهید توجه شما را به چیزی جلب کنم؟» بعد بین کاغذهایش دنبال چیزی گشت و کاغذ بالا را درآورد و از همه ما خواست تا ساعت ۱۲ به تجمع اعتراضی/اعتصابی سراسری در راستای حمایت از فلسطین بپیوندیم.
یکی از دانشجویان به استاد مردمشناسی سیاسی ایمیل زده بود که من میخوام در تجمع ساعت ۱۲ شرکت کنم برای همین نمیتونم در کلاس شما شرکت کنم. استاد در پاسخ نوشته بود اگر میخواهی کنشت واقعا اعتراضی باشد و به معنای دقیق کلمه میخواهی «walk out» [تاکید روی فعل برای متن ایمیل استاد است] کنی اتفاقا باید سر کلاس من بیایی اما سر ساعت مقرر ولو اینکه وسط زمان کلاس است از جایت بلند شوی و کلاس را ترک کنی.
سه هفته پیش انجمن مارکسیستهای دانشگاه اولین فراخوان تجمع در دانشگاه را منتشر کرد. اواخر تجمع با کلاس بعدی ما تداخل داشت. تجمع را رها کردیم و رفتیم سر کلاس اما هر چه نشستیم استادمان نیامد. برگشتیم به سمت حیاط که دیدیم در صف اول تجمع ایستاده و خیلی پرشور مشارکت میکند. استادی که از نظر قانونی ناپایدارترین قرارداد کاری را دارد و با یک اشاره کوچک ممکن است اخراج شود. پس از تمام شدن تجمع همه با هم به کلاس برگشتیم. وقتی نشست روی صندلی یک نفس راحت کشید و گفت نمیدانید چقدر خوشحالم که سر این مسئله همهمان یک نظر مشابه داریم و میتوانیم بهم کمک کنیم.
از خوشحالیش تعجب کردم چون پیشفرضم این بود که در این دانشگاه همه همین نظر را دارند. منتها بعد وقتی فهمیدم وضعیت دپارتمانهای دیگر اصلا اینگونه نیست تازه حساب کار دستم آمد. مثلا چند وقت یکی از استادهای یک دپارتمان دیگر که اتفاقا ایرانی هم هست در صفحه مجازی خود نوشته بود «دانشجویان یهودی عزیزم، اگر در دانشگاه با هر شکلی از سامیستیزی مواجه شدید به من اطلاع دهید تا فرد را مورد پیگرد قانونی قرار دهیم» یا در متنی دیگر به بیانیه انجمن ایرانپژوهی بریتانیا در حمایت از فلسطین اعتراض کرده بود. اوضاع دپارتمان مدیریت و اقتصاد که از این هم پیچیدهتر است و گویا تقریبا حرفی از فلسطین به میان نمیآید و کسی به روی خود نمیآورد.
05.04.202513:54
آنچه فلسطین را از دیگر ساختارهای ستم متمایز میکند
▫️از کانال فلسطین بهمثابه ایده
▫️نوشته آزاده ثبوت
🔗 در فلسطین شبکهای پیچیده از نژادپرستی، استعمار مستعمرهنشین، نئولیبرالیسم و نظامیگری همزمان در کار است. رژیم آپارتاید اسراییل در حال حاضر براساس تمام معاهدات و قوانین معتبر بینالمللی بخش وسیعی از زمینهایی را که به موجب مصوبههای سازمان ملل بایستی در اختیار فلسطینیان باشد، در اشغال خود دارد.
🔗 اسرائیل همچنین بر خلاف هشدارهای مکرر جامعه بینالمللی مبنی بر تداوم اشغال و ساخت شهرکهای مستعمرهنشین در این زمینها، با سرعت بیشتری به گسترش این شهرکها ادامه میدهد. نه تنها در مورد درد و رنج فلسطینیها سکوت جهانی وجود دارد، بلکه پذیرش جهانی نیز وجود دارد که این وضعیت قرار نیست تغییر کند.
🔗 تفاوت فلسطین با دیگر ساختارهای ستم بر جمعیتهای اقلیتسازیشده در دنیا این است که این ستم بهطور قانونی و مورد حمایت نهادهای بینالمللی و دولتهای دموکراتیک است یا دست کم در برابر آن هیچ عملی صورت نمیگیرد. مثلا برای متوقفساختن جنایتهای دولت چین در مورد اویغورها، دولتهای دیگر اقدام خاصی انجام نمی دهند، اما در حمایت از چین هم ناو جنگی به دریای چین نمیفرستند؛ کاری که کشورهای غربی برای اسراییل میکنند. به عنوان مثال، مجموع کمکهای ایالات متحده به اسرائیل از آغاز تأسیس این رژیم تا به امروز حدود ۳۱۰ میلیارد دلار بوده که شامل کمکهای اقتصادی و نظامی میشود. اسرائیل در این هشت دهه بزرگترین دریافتکننده کمکهای خارجی ایالات متحده بوده است.
🔗 از سوی دیگر، اقتصاد سرمایهداری مبتنی بر نژاد در ابعاد گسترده با انقیاد فلسطینیان گره خورده است. این اقتصاد ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جهان امروز را شکل میدهد. از مراکز دانشگاهی گرفته تا لابراتوارهای داروسازی، فناوریهای دیجیتال، شرکتهای لوازم آرایشی و بهداشتی، پوشاک و مواد خوراکی، بانکها، مراکز پولی و حتی صندوقهای حقوق بازنشستگان در کشورهای شمال جهانی، سرمایهگذاران شرکتهایی هستند که اقتصاد نظام آپارتاید در اسرائیل از آن منتفع میشود.
🔗 اگر خارج از ایران به تحصیل، پژوهش یا تدریس اشتغال داشته باشید، احتمال زیادی هست که دانشگاه شما مناسبات مالی با کارخانههای تسلیحاتی و فناوری اسرائیلی داشته باشد یا در جایگاه یک کارمند یا کارگر، صندوق بیمه بازنشستگی شما در شرکتهای مالی سودرسان به رژیم صهیونیستی سرمایهگذاری کرده باشد.
🔗 بسیاری از دانشگاهیان و موسسات پژوهشی و سیاستگذاری که نظریهپردازان «تروریسم» در جهان استعماری هستند، اقتصاد زیستشان به بهای دههها ستم بر جمعیتهای اقلیتسازیشده و در معرض نابودی از جمله فلسطینیها ممکن شده است؛ چه در ایران و یا هر جای دیگری از جهان، زندگی روزمره شما به اقتصاد آپارتاید گره خورده است. از آب معدنی که مینوشید، برند نوشابهای که استفاده میکنید، برند غذایی که به کودکتان میدهید، شامپو، خمیر دندان و لوازم آرایشی که میخرید، برند لباسهایتان و برند جواهراتتان (اسرائیل بیش از آنکه اسلحه صادر کند، الماس به دنیا صادر میکند)، داروهایی که برای درمان مصرف میکنید، هواپیمایی که برای سفر انتخاب میکنید، فناوریهای دیجیتالی که از آن بهره میبرید، همه و همه به اقتصاد آپارتاید در سرزمینهای اشغالی گره خورده است.
📍در چنین موقعیتی، مسئولیتپذیری، خودانتقادی و تعهد اخلاقی برای پیوستن به جنبش تحریم و واگذاری کالاهای اسرائیلی و پایان دادن به همدستی در نسلکشی، نه یک امر بشردوستانه که یک مسئولیت اخلاقی و سیاسی است.
🔗 از سوی دیگر، تشکلهای ایجادشده در همبستگی با فلسطینیها به شدت جرمانگاری میشوند و هرگونه تظاهرات و تجمع اعتراضی نسبت به این جنایات و همدستیهای بینالمللی سرکوب میشود. سازمانهای حقوق بشری که در حوزه حقوق فلسطینیان کار میکنند، هم با عنوان تروریسم حقوقی و فکری فعالیتهایشان متوقف میشود. محققانی که درباره فلسطین مینویسند، از مراکز پژوهشی و دانشگاهها اخراج میشوند.
🔗 و بالاخره اینکه، پناهندگان فلسطینی وضعیت قانونی جداگانهای از سایر دستههای پناهندگان دارند. آنها بیش از هفت دهه است که در یک وضعیت حقوقی مجزا و نابرابر نگه داشته شدهاند. مهمترین و اصلیترین سازمان حمایت از حقوق پناهندگان در جهان (کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد) که وظیفه اش حمایت حقوقی و سازمانی از پناهندگان است، در قبال پناهجویان فلسطینی هیچ مسئولیتی به عهده ندارد. اساسا آوارگان فلسطینی در آمار سالانه پناهجویان و پناهندگان این سازمان به حساب نمیآیند. اقدامی که آوارگان فلسطینی را خارج از حداقل حمایتهای بینالمللی در دسترس برای سایر گروههای پناهنده در جهان قرار میدهد.
(بازنشر در سایت کانون زنان ایران)
#فلسطین
▫️از کانال فلسطین بهمثابه ایده
▫️نوشته آزاده ثبوت
🔗 در فلسطین شبکهای پیچیده از نژادپرستی، استعمار مستعمرهنشین، نئولیبرالیسم و نظامیگری همزمان در کار است. رژیم آپارتاید اسراییل در حال حاضر براساس تمام معاهدات و قوانین معتبر بینالمللی بخش وسیعی از زمینهایی را که به موجب مصوبههای سازمان ملل بایستی در اختیار فلسطینیان باشد، در اشغال خود دارد.
🔗 اسرائیل همچنین بر خلاف هشدارهای مکرر جامعه بینالمللی مبنی بر تداوم اشغال و ساخت شهرکهای مستعمرهنشین در این زمینها، با سرعت بیشتری به گسترش این شهرکها ادامه میدهد. نه تنها در مورد درد و رنج فلسطینیها سکوت جهانی وجود دارد، بلکه پذیرش جهانی نیز وجود دارد که این وضعیت قرار نیست تغییر کند.
🔗 تفاوت فلسطین با دیگر ساختارهای ستم بر جمعیتهای اقلیتسازیشده در دنیا این است که این ستم بهطور قانونی و مورد حمایت نهادهای بینالمللی و دولتهای دموکراتیک است یا دست کم در برابر آن هیچ عملی صورت نمیگیرد. مثلا برای متوقفساختن جنایتهای دولت چین در مورد اویغورها، دولتهای دیگر اقدام خاصی انجام نمی دهند، اما در حمایت از چین هم ناو جنگی به دریای چین نمیفرستند؛ کاری که کشورهای غربی برای اسراییل میکنند. به عنوان مثال، مجموع کمکهای ایالات متحده به اسرائیل از آغاز تأسیس این رژیم تا به امروز حدود ۳۱۰ میلیارد دلار بوده که شامل کمکهای اقتصادی و نظامی میشود. اسرائیل در این هشت دهه بزرگترین دریافتکننده کمکهای خارجی ایالات متحده بوده است.
🔗 از سوی دیگر، اقتصاد سرمایهداری مبتنی بر نژاد در ابعاد گسترده با انقیاد فلسطینیان گره خورده است. این اقتصاد ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جهان امروز را شکل میدهد. از مراکز دانشگاهی گرفته تا لابراتوارهای داروسازی، فناوریهای دیجیتال، شرکتهای لوازم آرایشی و بهداشتی، پوشاک و مواد خوراکی، بانکها، مراکز پولی و حتی صندوقهای حقوق بازنشستگان در کشورهای شمال جهانی، سرمایهگذاران شرکتهایی هستند که اقتصاد نظام آپارتاید در اسرائیل از آن منتفع میشود.
🔗 اگر خارج از ایران به تحصیل، پژوهش یا تدریس اشتغال داشته باشید، احتمال زیادی هست که دانشگاه شما مناسبات مالی با کارخانههای تسلیحاتی و فناوری اسرائیلی داشته باشد یا در جایگاه یک کارمند یا کارگر، صندوق بیمه بازنشستگی شما در شرکتهای مالی سودرسان به رژیم صهیونیستی سرمایهگذاری کرده باشد.
🔗 بسیاری از دانشگاهیان و موسسات پژوهشی و سیاستگذاری که نظریهپردازان «تروریسم» در جهان استعماری هستند، اقتصاد زیستشان به بهای دههها ستم بر جمعیتهای اقلیتسازیشده و در معرض نابودی از جمله فلسطینیها ممکن شده است؛ چه در ایران و یا هر جای دیگری از جهان، زندگی روزمره شما به اقتصاد آپارتاید گره خورده است. از آب معدنی که مینوشید، برند نوشابهای که استفاده میکنید، برند غذایی که به کودکتان میدهید، شامپو، خمیر دندان و لوازم آرایشی که میخرید، برند لباسهایتان و برند جواهراتتان (اسرائیل بیش از آنکه اسلحه صادر کند، الماس به دنیا صادر میکند)، داروهایی که برای درمان مصرف میکنید، هواپیمایی که برای سفر انتخاب میکنید، فناوریهای دیجیتالی که از آن بهره میبرید، همه و همه به اقتصاد آپارتاید در سرزمینهای اشغالی گره خورده است.
📍در چنین موقعیتی، مسئولیتپذیری، خودانتقادی و تعهد اخلاقی برای پیوستن به جنبش تحریم و واگذاری کالاهای اسرائیلی و پایان دادن به همدستی در نسلکشی، نه یک امر بشردوستانه که یک مسئولیت اخلاقی و سیاسی است.
🔗 از سوی دیگر، تشکلهای ایجادشده در همبستگی با فلسطینیها به شدت جرمانگاری میشوند و هرگونه تظاهرات و تجمع اعتراضی نسبت به این جنایات و همدستیهای بینالمللی سرکوب میشود. سازمانهای حقوق بشری که در حوزه حقوق فلسطینیان کار میکنند، هم با عنوان تروریسم حقوقی و فکری فعالیتهایشان متوقف میشود. محققانی که درباره فلسطین مینویسند، از مراکز پژوهشی و دانشگاهها اخراج میشوند.
🔗 و بالاخره اینکه، پناهندگان فلسطینی وضعیت قانونی جداگانهای از سایر دستههای پناهندگان دارند. آنها بیش از هفت دهه است که در یک وضعیت حقوقی مجزا و نابرابر نگه داشته شدهاند. مهمترین و اصلیترین سازمان حمایت از حقوق پناهندگان در جهان (کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد) که وظیفه اش حمایت حقوقی و سازمانی از پناهندگان است، در قبال پناهجویان فلسطینی هیچ مسئولیتی به عهده ندارد. اساسا آوارگان فلسطینی در آمار سالانه پناهجویان و پناهندگان این سازمان به حساب نمیآیند. اقدامی که آوارگان فلسطینی را خارج از حداقل حمایتهای بینالمللی در دسترس برای سایر گروههای پناهنده در جهان قرار میدهد.
(بازنشر در سایت کانون زنان ایران)
#فلسطین
07.05.202507:46
میان سبد و صلوات: بازتعریف قدرت زنانه
#سفر_نویسی
#سفر_نویسی
29.04.202513:28
حالا دیگر دوستان زیادی ندارم و آدمهای نزدیکِ خیلی صمیمی در تعاملهای دوستانه. در جهان بزرگسالی، سرانجام یک لحظه شهود و ادراک غمانگیز -اما روشنگرانه- از راه میرسد تا تو متقاعد شوی که هیچ تضمینی بر پایداری و دوام نیست؛ مخصوصا چیزهایی که آدمها تعیینکننده بخشی از جوانب آن هستند.
از طرفی، بزرگسالی رسیدن به بلوغ غربالگری است. از یکجایی به بعد میبینی برای رعایتِ انسان و خودت که وقتهای زیادی در تعاملهای مختلف، نادیدهگرفتهشده یا بیش از توانش تاب آورده، باید از بخشی از آنها صرف نظر کنی.
در چنین بزنگاهی، لازم نیست اعتراف کنی که اشتباه کردهای؛ چراکه چنین اعترافی، ناانصافی در حقِ خویشتن است. ما در هر بزنگاهی، برای انجام درستترین کار، بهقدر بضاعت تجربه و خودآگاهیمان، تقلا کردهایم. بنابراین شاید شکلِ درست و اخلاقی اعتراف این باشد: در ادامه مسیر، مثل گذشته نخواهم بود.
آدمی میتواند کیفور لحظههای بسیاری باشد که به آگاهی تازهای میرسد؛ مخصوصا لحظهای که درمییابد باید عبور کند تا در مواجهه با چیزهای «بدیع» و «نو» قرار بگیرد. باید «ازدستدادن»ها را تاب بیاورد، از «توفیق» و «بهدستآوردن» زیاد خوشی به دل راه ندهد و بداند که پاشنه زندگی روی همین چیزهایی میچرخد که در ذاتشان پایداری ندارند.
لحظه شهود دیگری هم وجود دارد که میتواند آدم را از خوشی لبریز کند؛ اینکه ببیند در آستانه غم، رنج، درک عمیق تنهایی وجودی، تکافتادگی اجتماعی و... ایستاده، اما تاریکی، ناخوشی و ناامیدی او را نبلعیده است.
او آگاهانه در مواجهه با احساساتش قرار میگیرد؛ بیاینکه بخواهد افسار لحظههایش را به دستِ تاریکی بسپارد که او را با خودش به هر سو میکشاند. انگار کن که کسی لباسِ رزم بر تن دارد؛ بیاینکه بخواهد شروعکننده جنگی باشد، یا در جنگی مشارکت کند. او به آن لحظه شکوهمندِ «فهمیدن» و «پذیرش» رسیده، بدونِ اینکه تلخی این آگاهی و واقعیت، او را تلخکام کند.
از ایستادن در این آستانه، دچار خوشیِ غمانگیز مطلوبیام.
پس، بیش باد!
#خویشتن_نویسی
از طرفی، بزرگسالی رسیدن به بلوغ غربالگری است. از یکجایی به بعد میبینی برای رعایتِ انسان و خودت که وقتهای زیادی در تعاملهای مختلف، نادیدهگرفتهشده یا بیش از توانش تاب آورده، باید از بخشی از آنها صرف نظر کنی.
در چنین بزنگاهی، لازم نیست اعتراف کنی که اشتباه کردهای؛ چراکه چنین اعترافی، ناانصافی در حقِ خویشتن است. ما در هر بزنگاهی، برای انجام درستترین کار، بهقدر بضاعت تجربه و خودآگاهیمان، تقلا کردهایم. بنابراین شاید شکلِ درست و اخلاقی اعتراف این باشد: در ادامه مسیر، مثل گذشته نخواهم بود.
آدمی میتواند کیفور لحظههای بسیاری باشد که به آگاهی تازهای میرسد؛ مخصوصا لحظهای که درمییابد باید عبور کند تا در مواجهه با چیزهای «بدیع» و «نو» قرار بگیرد. باید «ازدستدادن»ها را تاب بیاورد، از «توفیق» و «بهدستآوردن» زیاد خوشی به دل راه ندهد و بداند که پاشنه زندگی روی همین چیزهایی میچرخد که در ذاتشان پایداری ندارند.
لحظه شهود دیگری هم وجود دارد که میتواند آدم را از خوشی لبریز کند؛ اینکه ببیند در آستانه غم، رنج، درک عمیق تنهایی وجودی، تکافتادگی اجتماعی و... ایستاده، اما تاریکی، ناخوشی و ناامیدی او را نبلعیده است.
او آگاهانه در مواجهه با احساساتش قرار میگیرد؛ بیاینکه بخواهد افسار لحظههایش را به دستِ تاریکی بسپارد که او را با خودش به هر سو میکشاند. انگار کن که کسی لباسِ رزم بر تن دارد؛ بیاینکه بخواهد شروعکننده جنگی باشد، یا در جنگی مشارکت کند. او به آن لحظه شکوهمندِ «فهمیدن» و «پذیرش» رسیده، بدونِ اینکه تلخی این آگاهی و واقعیت، او را تلخکام کند.
از ایستادن در این آستانه، دچار خوشیِ غمانگیز مطلوبیام.
پس، بیش باد!
#خویشتن_نویسی


25.04.202521:14
بهرسم کودکیاش خطابم کرده. آجیجون. بعدتر که بزرگ شد، این کلمه هم از دایره واژگانش حذف شد. برایش شدم فاطمه. فاطیجون. او تنها کسی است که حق دارد نامم را اینطور خطاب کند. یکجور معصومیت و زلالی در این فاطی خطابکردن وجود دارد که آن را دوست دارم.
عددی، من ۱۰ سال از او بزرگترم. از نظر نوع حضور و کیفیتش، انگار او از من بزرگتر بوده و هست. مهاجرت که کرد، جهانم خالی شد و هیچوقت نتوانستم بدون لکنت و بهقاعده بنویسم که دنیای یک خواهر، بعد از دوریِ برادرش، به چه حالوروزی میافتد.
هواپیمایی که او را به قارهٔ دیگری بُرد، مسبب این تنهایی عمیقی است که در این یک سال، آویزان لحظههایم شده.
از فلسطین حرف زدیم، از ضمایر عجیب در زبان آلمانی و یکسری حرفهای خندهدار که بین خواهروبرادرها رواج دارد و کسی از بیرون، آنها را نمیفهمد.
#برادرم
عددی، من ۱۰ سال از او بزرگترم. از نظر نوع حضور و کیفیتش، انگار او از من بزرگتر بوده و هست. مهاجرت که کرد، جهانم خالی شد و هیچوقت نتوانستم بدون لکنت و بهقاعده بنویسم که دنیای یک خواهر، بعد از دوریِ برادرش، به چه حالوروزی میافتد.
هواپیمایی که او را به قارهٔ دیگری بُرد، مسبب این تنهایی عمیقی است که در این یک سال، آویزان لحظههایم شده.
از فلسطین حرف زدیم، از ضمایر عجیب در زبان آلمانی و یکسری حرفهای خندهدار که بین خواهروبرادرها رواج دارد و کسی از بیرون، آنها را نمیفهمد.
#برادرم
19.04.202513:10
🎯 حضور زنان در ورزشگاه: نقطه عطفی نمادین، نه پایانی بر تبعیض
دیروز قبل از بازیِ پرسپولیس-سپاهان داشتیم برنامه فوتبال ۳۶۰ را تماشا میکردیم. خبرنگار، میان هواداران زن پرسپولیس ــ که اینبار در غیاب مردان، تنها تماشاگران مسابقه بودند ــ از زنی دربارهٔ احساسش میپرسد. زن میگوید متولد دهه ۵۰ است و هنوز جملهاش را تمام نکرده که بغض میکند. سادهانگارانه است که بغض این زن در حوالی دهه پنجاه سالگیاش را فقط بهخاطر حضور در ورزشگاه بدانیم. خوشحالی او را باید در معنای گستردهتری فهم کرد: امید به تحقق مطالبهای که برای نسل او تنها یک آرزو بود یا خوشیِ تحقق مطالبهای بلندمدت و تجربه امیدواری به «شدن»های بیشتر در آینده.
در ظاهر، حضور گروهی از زنان در جریان مسابقهٔ پرسپولیس و سپاهان و سایر مسابقههای مشابه، هرچند در چهارچوب یک تصمیم انضباطی و نه تغییری سیاستگذارانه ممکن شد، اما نمیتوان از بار نمادین آن چشم پوشید. برای بسیاری، این اتفاق روزنهای از امید بود؛ نشانهای از اینکه مطالبه حق حضور زنان در فضاهای عمومی، ولو قطرهچکانی، راه خود را گشوده است.
بااینهمه، اگر از منظر عدالت اجتماعی و ساختارهای تبعیضزا نگاه کنیم، ماجرا پیچیدهتر میشود.
این حضور همچنان محدود، کنترلشده، گزینشی، مشروط و واجد نشانههای روشنی از تبعیض طبقاتی و ناعدالتی جنسیتی است؛ به دلایل زیر:
▫️مسابقههایی که فقط با حضور زنان برگزار میشود، جنبه تنبیهی برای تیمها را دارد. خطاکار از تشویق هواداران مرد محروم میشود و فقط تشویق زنان را خواهد داشت که در ذاتش، امری تقلیلگرایانهست؛ چراکه حضور زنان، نه به عنوان یک حق، بلکه به یک جایگزین تنبیهی تبدیل میشود. در اصل تیم از تشویق و حمایت اصلیاش (یعنی مردان که اکثریت سکوها رو پر میکنند) محروم میشود.
▫️تنها در برخی شهرهای خاص -اغلب پایتخت و مراکز استانها- امکان خرید بلیت برای زنان فراهم است.
▫️زنان باید در بخشهایی دورتر از زمین بنشینند؛ جداشده از بقیه، نه در جایگاههای مناسبِ نزدیکِ زمین.
▫️تعداد محدودی بلیت برای آنها در نظر گرفته میشود، و این سهمیهبندیِ نانوشته، خود شکلی از کنترلگری بر حضور زن در فضاهای عمومیست.
▫️در بسیاری از شهرها و برای طیف وسیعی از زنان هواداران تیمهای بومی خودشان، این امکان همچنان دستنیافتنیست.
بهعبارتی، آنچه در ظاهر گامی رو به جلو است، در عمل میتواند نوعی بازتولید امتیاز در پوشش عدالت باشد؛ چراکه همچنان وابسته و مشروط به طبقه اقتصادی و مرکزیت جغرافیایی، نسبتهای سازمانی یا همان پیوندهای نهادی است.
با این حال، نمیتوان و نباید کتمان کرد که این حضور، هرچند محدود، نقطه عطفی است در مسیر بلند مطالبهگری زنان برای دسترسی برابر به فضاهای عمومی. اما این مسیر را نباید تمامشده پنداشت. تا تحقق عدالت جنسیتی و عدالت اجتماعی و طبقاتی، راهی طولانی در پیش است و تنها از مسیر آگاهی، مشارکت جمعی، و تداوم مطالبهگریست که میتوان به افقهای روشنتر امید بست.
#زن_ایرانی
دیروز قبل از بازیِ پرسپولیس-سپاهان داشتیم برنامه فوتبال ۳۶۰ را تماشا میکردیم. خبرنگار، میان هواداران زن پرسپولیس ــ که اینبار در غیاب مردان، تنها تماشاگران مسابقه بودند ــ از زنی دربارهٔ احساسش میپرسد. زن میگوید متولد دهه ۵۰ است و هنوز جملهاش را تمام نکرده که بغض میکند. سادهانگارانه است که بغض این زن در حوالی دهه پنجاه سالگیاش را فقط بهخاطر حضور در ورزشگاه بدانیم. خوشحالی او را باید در معنای گستردهتری فهم کرد: امید به تحقق مطالبهای که برای نسل او تنها یک آرزو بود یا خوشیِ تحقق مطالبهای بلندمدت و تجربه امیدواری به «شدن»های بیشتر در آینده.
در ظاهر، حضور گروهی از زنان در جریان مسابقهٔ پرسپولیس و سپاهان و سایر مسابقههای مشابه، هرچند در چهارچوب یک تصمیم انضباطی و نه تغییری سیاستگذارانه ممکن شد، اما نمیتوان از بار نمادین آن چشم پوشید. برای بسیاری، این اتفاق روزنهای از امید بود؛ نشانهای از اینکه مطالبه حق حضور زنان در فضاهای عمومی، ولو قطرهچکانی، راه خود را گشوده است.
بااینهمه، اگر از منظر عدالت اجتماعی و ساختارهای تبعیضزا نگاه کنیم، ماجرا پیچیدهتر میشود.
این حضور همچنان محدود، کنترلشده، گزینشی، مشروط و واجد نشانههای روشنی از تبعیض طبقاتی و ناعدالتی جنسیتی است؛ به دلایل زیر:
▫️مسابقههایی که فقط با حضور زنان برگزار میشود، جنبه تنبیهی برای تیمها را دارد. خطاکار از تشویق هواداران مرد محروم میشود و فقط تشویق زنان را خواهد داشت که در ذاتش، امری تقلیلگرایانهست؛ چراکه حضور زنان، نه به عنوان یک حق، بلکه به یک جایگزین تنبیهی تبدیل میشود. در اصل تیم از تشویق و حمایت اصلیاش (یعنی مردان که اکثریت سکوها رو پر میکنند) محروم میشود.
▫️تنها در برخی شهرهای خاص -اغلب پایتخت و مراکز استانها- امکان خرید بلیت برای زنان فراهم است.
▫️زنان باید در بخشهایی دورتر از زمین بنشینند؛ جداشده از بقیه، نه در جایگاههای مناسبِ نزدیکِ زمین.
▫️تعداد محدودی بلیت برای آنها در نظر گرفته میشود، و این سهمیهبندیِ نانوشته، خود شکلی از کنترلگری بر حضور زن در فضاهای عمومیست.
▫️در بسیاری از شهرها و برای طیف وسیعی از زنان هواداران تیمهای بومی خودشان، این امکان همچنان دستنیافتنیست.
بهعبارتی، آنچه در ظاهر گامی رو به جلو است، در عمل میتواند نوعی بازتولید امتیاز در پوشش عدالت باشد؛ چراکه همچنان وابسته و مشروط به طبقه اقتصادی و مرکزیت جغرافیایی، نسبتهای سازمانی یا همان پیوندهای نهادی است.
با این حال، نمیتوان و نباید کتمان کرد که این حضور، هرچند محدود، نقطه عطفی است در مسیر بلند مطالبهگری زنان برای دسترسی برابر به فضاهای عمومی. اما این مسیر را نباید تمامشده پنداشت. تا تحقق عدالت جنسیتی و عدالت اجتماعی و طبقاتی، راهی طولانی در پیش است و تنها از مسیر آگاهی، مشارکت جمعی، و تداوم مطالبهگریست که میتوان به افقهای روشنتر امید بست.
#زن_ایرانی
09.04.202511:56
مدتی پیش، در کانال کلمهبازی، فیلم بامزه و یادداشتی درباره زبان ترکی بهعنوان زبان پیوندی منتشر شد که از آن به بعد، موقع خواندن متن، حواس من را برای فهم دقیق پسوندها، جمعتر کرد.
در متنی رسیده بودم به این جمله:
Filistin’de yankılanan çığlıklar, vicdanı olan her yürekte düşündürücülüğünden suskunluk bırakmaz.
معنا: فریادهای طنیناندازشده در فلسطین، در دلِ هر وجدانی، از بابت تأملبرانگیز بودنش، سکوتی به جا نمیگذارد.
در زبان ترکی استانبولی، گاهی یک واژه، معنایی برابر با یک جمله کامل دارد.
مثلاً کلمه düşündürücüdür که بهمعنای «تأملبرانگیز است»، از ریشه و چندین پسوند ساخته شده:
düşün: تأمل کردن
dür: باعث شدن
ücü: کننده عمل
dür: (است)
اما فقط همین نیست...
زبان ترکی گاهی پسوندها را با وسواس شاعرانهای، پشتسر هم میچیند تا مفهومی دقیقتر، انتزاعیتر یا رسمیتر بسازد.
نمونه پیچیدهتر این واژه، düşündürücülüğünden است:
یعنی «بهخاطر ویژگیِ تأملبرانگیز بودنش»؛
واژهای با بار معنایی کامل یک جمله. و این تازه یکی از نمونههاست.
درک چنین ساختارهایی، نهتنها به فهم بهتر متون رسمی، علمی یا فلسفی ترکی کمک میکند، بلکه لایههای ظریف تفکر زبانی در این زبان را هم روشنتر میسازد.
این ترکیبسازیها نشان میدهد زبان ترکی تا چه اندازه در بیان مفاهیم انتزاعی، تحلیلی و ترکیبی، دقیق، خلاق و پویاست.
گاهی فقط یک پسوند بیشتر، واژه را از «تأملبرانگیز» به «از بابت تأملبرانگیز بودنش» میبرد.
و این خودش... حسابی düşündürücüdür.
:))
#کلمه_نویسی
در متنی رسیده بودم به این جمله:
Filistin’de yankılanan çığlıklar, vicdanı olan her yürekte düşündürücülüğünden suskunluk bırakmaz.
معنا: فریادهای طنیناندازشده در فلسطین، در دلِ هر وجدانی، از بابت تأملبرانگیز بودنش، سکوتی به جا نمیگذارد.
در زبان ترکی استانبولی، گاهی یک واژه، معنایی برابر با یک جمله کامل دارد.
مثلاً کلمه düşündürücüdür که بهمعنای «تأملبرانگیز است»، از ریشه و چندین پسوند ساخته شده:
düşün: تأمل کردن
dür: باعث شدن
ücü: کننده عمل
dür: (است)
اما فقط همین نیست...
زبان ترکی گاهی پسوندها را با وسواس شاعرانهای، پشتسر هم میچیند تا مفهومی دقیقتر، انتزاعیتر یا رسمیتر بسازد.
نمونه پیچیدهتر این واژه، düşündürücülüğünden است:
یعنی «بهخاطر ویژگیِ تأملبرانگیز بودنش»؛
واژهای با بار معنایی کامل یک جمله. و این تازه یکی از نمونههاست.
درک چنین ساختارهایی، نهتنها به فهم بهتر متون رسمی، علمی یا فلسفی ترکی کمک میکند، بلکه لایههای ظریف تفکر زبانی در این زبان را هم روشنتر میسازد.
این ترکیبسازیها نشان میدهد زبان ترکی تا چه اندازه در بیان مفاهیم انتزاعی، تحلیلی و ترکیبی، دقیق، خلاق و پویاست.
گاهی فقط یک پسوند بیشتر، واژه را از «تأملبرانگیز» به «از بابت تأملبرانگیز بودنش» میبرد.
و این خودش... حسابی düşündürücüdür.
:))
#کلمه_نویسی
05.04.202513:46
من اینجا، در رسانه کوچکم، کموبیش بهقدر بضاعت از #فلسطین نوشتهام (و البته خواهم نوشت) یا مطالب مربوط به فلسطین را بازنشر کردهام و در تمام این مدت، محال بود، پیغامی دریافت نکنم یا یک محتوای ثابت: «چرا از مردم ایران و آنچه بر آنها میگذرد، نمینویسی»؟
و من هر بار در پاسخ به این واکنشها، لکنت گرفتهام؛ نه بهخاطر نداشتن پاسخ یا ندانستن. چراکه از روز، روشنتر است برایم فلسطین که اهمیت آن در دنیای شخصیام نَقلِ امروز و دیروز نیست. من در پاسخ به این سوالها، به لکنت افتادهام چون وقتهای زیادی توان گفتوگو با کسی را که خواسته یا نخواسته با اتکا به منطق استعماری (که احتمالا تحتتاثیر برخی رسانههاست) قصد نادیدهگرفتن یا تقلیل یک نسلکشی را دارد، در خودم ندیدم.
نوشته دوست خوبم، آزاده ثبوت، که در ادامه بهاشتراک میگذارم، پاسخی روشن و سرراست به این سوال است که «چه چیز فلسطین را از دیگر ساختارهای ستم متمایز میکند؟»
همه اینها را گفتم تا برسم به این خواهش:
اگر نوشته را خواندید و با آن همدل بودید یا حتی تا حدودی احساس کردید که نسبت به نظر گذشتهتان، شما را قانع کرد و استدلالهایش را پذیرفتید؛ آن را بهعنوان یک مسئولیت اخلاقی یا حقی که بر گردنِ خودمان برای پذیرش رسالتمان در حقخواهی و عدالتطلبی داریم، با دیگران هم بهاشتراک بگذاریم و کمک کنیم تا بیشتر خوانده و دیده شود؛ با ارسال در کانالهای شخصی خودمان، گروهها و حتی بهعنوان یک پیام برای دوستی.
همین!
مدیون و قدردان همه. 🌱
و من هر بار در پاسخ به این واکنشها، لکنت گرفتهام؛ نه بهخاطر نداشتن پاسخ یا ندانستن. چراکه از روز، روشنتر است برایم فلسطین که اهمیت آن در دنیای شخصیام نَقلِ امروز و دیروز نیست. من در پاسخ به این سوالها، به لکنت افتادهام چون وقتهای زیادی توان گفتوگو با کسی را که خواسته یا نخواسته با اتکا به منطق استعماری (که احتمالا تحتتاثیر برخی رسانههاست) قصد نادیدهگرفتن یا تقلیل یک نسلکشی را دارد، در خودم ندیدم.
نوشته دوست خوبم، آزاده ثبوت، که در ادامه بهاشتراک میگذارم، پاسخی روشن و سرراست به این سوال است که «چه چیز فلسطین را از دیگر ساختارهای ستم متمایز میکند؟»
همه اینها را گفتم تا برسم به این خواهش:
اگر نوشته را خواندید و با آن همدل بودید یا حتی تا حدودی احساس کردید که نسبت به نظر گذشتهتان، شما را قانع کرد و استدلالهایش را پذیرفتید؛ آن را بهعنوان یک مسئولیت اخلاقی یا حقی که بر گردنِ خودمان برای پذیرش رسالتمان در حقخواهی و عدالتطلبی داریم، با دیگران هم بهاشتراک بگذاریم و کمک کنیم تا بیشتر خوانده و دیده شود؛ با ارسال در کانالهای شخصی خودمان، گروهها و حتی بهعنوان یک پیام برای دوستی.
همین!
مدیون و قدردان همه. 🌱
06.05.202519:53
اگر تا امروز از فلسطین حرف نزدید، بزنید!
چون حرفزدن از فلسطین جهان تازهای را به شما نشان میدهد.
حرفزدن از فلسطین نیروهایی را مقابل شما قرار میدهد که برای شما تا امروز ناشناخته بودهاند.
حرف زدن از فلسطین شما را به بینالملل ترازِ تازهای متصل میکند که اگر چه در فضای اطراف شما در اقلیت است، اما شامل اکثریتی بزرگ و پراکنده در جهان، با مشروعیتی بیسابقه است.
حرفزدن از فلسطین خشنترین نیروهای سیاسی مردسالار، سرمایهدار و نژادپرست را مقابل شما بسیج میکند که اگرچه در وهله اول ترسناکند، اما بعد از شناختن و مواجه شدن با آنها، تصور جهانی بدون ترس و استعمار و استبداد از نو ممکن میشود.
از فلسطین حرف بزنید و به این تخیل بپیوندید.
حرفزدن از فلسطین نیروی تازهای از همبستگی را برای ما میسازد که ما را در برابر جهانی پر از فاجعه ایمن میکند.
حرفزدن از فلسطین ما را از آن طبلهای نامرئی که در بندشان کشیده شدهایم، آزاد میکند.
اگر تا امروز از فلسطین حرفی نزدید، پا به این دنیای تازه بگذارید؛ برای فهم جهان اطرافتان، برای درک آن نیروهایی که زندگی ما را احاطه کردهست در هر گوشهٔ جهان باید از فلسطین صحبت کرد.
▫️از استوری دوست همدغدغه
#فلسطین
چون حرفزدن از فلسطین جهان تازهای را به شما نشان میدهد.
حرفزدن از فلسطین نیروهایی را مقابل شما قرار میدهد که برای شما تا امروز ناشناخته بودهاند.
حرف زدن از فلسطین شما را به بینالملل ترازِ تازهای متصل میکند که اگر چه در فضای اطراف شما در اقلیت است، اما شامل اکثریتی بزرگ و پراکنده در جهان، با مشروعیتی بیسابقه است.
حرفزدن از فلسطین خشنترین نیروهای سیاسی مردسالار، سرمایهدار و نژادپرست را مقابل شما بسیج میکند که اگرچه در وهله اول ترسناکند، اما بعد از شناختن و مواجه شدن با آنها، تصور جهانی بدون ترس و استعمار و استبداد از نو ممکن میشود.
از فلسطین حرف بزنید و به این تخیل بپیوندید.
حرفزدن از فلسطین نیروی تازهای از همبستگی را برای ما میسازد که ما را در برابر جهانی پر از فاجعه ایمن میکند.
حرفزدن از فلسطین ما را از آن طبلهای نامرئی که در بندشان کشیده شدهایم، آزاد میکند.
اگر تا امروز از فلسطین حرفی نزدید، پا به این دنیای تازه بگذارید؛ برای فهم جهان اطرافتان، برای درک آن نیروهایی که زندگی ما را احاطه کردهست در هر گوشهٔ جهان باید از فلسطین صحبت کرد.
▫️از استوری دوست همدغدغه
#فلسطین
28.04.202514:35
🔸 توییت زده بود:
«پسره مَستطور اومد تویِ داروخونه گفت: دکتر الکل چند روز تویِ خون میمونه؟ گفتم: حدود ۲۴ تا نهایتاً ۴۸ ساعت؛ میخوای بری چه آزمایشی بدی؟ گفت: آزمایش نیست، میخوام برم خون بدم واسه بندرعباس»
اریک فروم، در یکی از نوشتههای خود روایتی از تفاوت میان «داشتن» و «بودن» ارائه میکند و توضیح میدهد که «دارا» بودن یک صفت، با «بودن» در آن صفت متفاوت است. «داشتنِ» یک ویژگی به معنای تملک موقت آن است؛ ویژگیای که ممکن است در شرایطی، فارغ از هستیِ دارندهاش زایل شود. اما «بودن» در یک صفت، به معنای یکیشدن انسان با آن صفت است؛ به گونهای که زوال آن، تنها با زوال خود فرد ممکن میشود.
در فرهنگ ایرانی، همدردی یک «دارا»یی قابل مصرف نیست؛ بلکه وابسته به هستی انسانی و جمعیِ اوست. بروز این ویژگی نه از سر الزام اجتماعی یا انگیزههای بیرونی، بلکه بازتاب فرهنگی درونیشده است. در این فرهنگ، «هموطن» امتداد طبیعی وجود انسان به شمار میآید؛ و در چنین زمینهای، همدردی نه یک واکنش انتخابی، بلکه ساحتی از بودنِ «انسان ایرانی» است.
✍️ #فاطمه_داداشی
@fatemedadashi_jazavat
«پسره مَستطور اومد تویِ داروخونه گفت: دکتر الکل چند روز تویِ خون میمونه؟ گفتم: حدود ۲۴ تا نهایتاً ۴۸ ساعت؛ میخوای بری چه آزمایشی بدی؟ گفت: آزمایش نیست، میخوام برم خون بدم واسه بندرعباس»
اریک فروم، در یکی از نوشتههای خود روایتی از تفاوت میان «داشتن» و «بودن» ارائه میکند و توضیح میدهد که «دارا» بودن یک صفت، با «بودن» در آن صفت متفاوت است. «داشتنِ» یک ویژگی به معنای تملک موقت آن است؛ ویژگیای که ممکن است در شرایطی، فارغ از هستیِ دارندهاش زایل شود. اما «بودن» در یک صفت، به معنای یکیشدن انسان با آن صفت است؛ به گونهای که زوال آن، تنها با زوال خود فرد ممکن میشود.
در فرهنگ ایرانی، همدردی یک «دارا»یی قابل مصرف نیست؛ بلکه وابسته به هستی انسانی و جمعیِ اوست. بروز این ویژگی نه از سر الزام اجتماعی یا انگیزههای بیرونی، بلکه بازتاب فرهنگی درونیشده است. در این فرهنگ، «هموطن» امتداد طبیعی وجود انسان به شمار میآید؛ و در چنین زمینهای، همدردی نه یک واکنش انتخابی، بلکه ساحتی از بودنِ «انسان ایرانی» است.
✍️ #فاطمه_داداشی
@fatemedadashi_jazavat
23.04.202508:57
تو چراغ خود بیفروز
در نگاه بسیاری، گمان بر این است که در ایران، برندهایی با پیوند مستقیم یا غیرمستقیم با رژیم صهیونیستی وجود ندارند.
اما این باور، خطایی شناختیست که میتواند ما را از مسئولیت انسانیمان غافل کند. در دنیای امروز، زنجیرههای پیچیده مالکیت و سرمایهگذاری، مرزها را درنوردیده و ممکن است سود حاصل از سادهترین کالاها، در نهایت به تقویت ماشین اشغال و استعمار منجر شود.
بنابراین در این مقطع تاریخی، تحریم آگاهانه، نه صرفاً یک کنش سیاسی، که وظیفهای اخلاقی و انسانیست؛ و این مسئولیت، مرز نمیشناسد.
حالا در همراهی با جنبش BDS (تحریم رژیم صهیونیستی) چه میتوان کرد؟
🔍 دو مسیر برای کنشگران ایرانی
در حال حاضر، دو ابزار مؤثر برای تشخیص و تحریم کالاهای مرتبط با رژیم صهیونیستی در اختیار مخاطبان فارسیزبان قرار دارد:
۱. صفحه تازهتأسیس بایکوت در ایران
در این صفحه، برندهایی معرفی میشوند که با وجود فعالیت در بازار ایران، بهنوعی در چرخه سودرسانی (مستقیم و غیرمستقیم) به رژیم صهیونیستی نقش دارند. این اطلاعرسانی به صورت مستند و با هدف آگاهیبخشی عمومی انجام میشود:
İranboycottaction📍
۲. اپلیکیشن No Thanks
این نرمافزار هوشمند، توسط احمد بشباش، یک مهندس نرمافزار فلسطینی ساکن در ایالات متحده طراحی شده. کاربران این اپلیکیشن میتوانند با اسکن بارکد محصولات یا جستوجوی نام برندها دریابند که آیا آن کالا در فهرست تحریمی جنبش جهانی BDS قرار دارد یا خیر.
این اپلیکیشن، ابزاری ساده اما قدرتمند برای همراهی با جنبش تحریم جهانی است؛ تلاشی برای آنکه پول ما، هرچند اندک، به خون آلوده نشود.
📲 دریافت اپلیکیشن:
🔹 دانلود برای Android
🔹 دانلود برای iOS
🕊 کمک میکنید تا این پیام به دست افراد بیشتری برسد؟ چراغ این مسیر را به دیگران هم نشان میدهید؟
#برای_فلسطین
در نگاه بسیاری، گمان بر این است که در ایران، برندهایی با پیوند مستقیم یا غیرمستقیم با رژیم صهیونیستی وجود ندارند.
اما این باور، خطایی شناختیست که میتواند ما را از مسئولیت انسانیمان غافل کند. در دنیای امروز، زنجیرههای پیچیده مالکیت و سرمایهگذاری، مرزها را درنوردیده و ممکن است سود حاصل از سادهترین کالاها، در نهایت به تقویت ماشین اشغال و استعمار منجر شود.
بنابراین در این مقطع تاریخی، تحریم آگاهانه، نه صرفاً یک کنش سیاسی، که وظیفهای اخلاقی و انسانیست؛ و این مسئولیت، مرز نمیشناسد.
حالا در همراهی با جنبش BDS (تحریم رژیم صهیونیستی) چه میتوان کرد؟
🔍 دو مسیر برای کنشگران ایرانی
در حال حاضر، دو ابزار مؤثر برای تشخیص و تحریم کالاهای مرتبط با رژیم صهیونیستی در اختیار مخاطبان فارسیزبان قرار دارد:
۱. صفحه تازهتأسیس بایکوت در ایران
در این صفحه، برندهایی معرفی میشوند که با وجود فعالیت در بازار ایران، بهنوعی در چرخه سودرسانی (مستقیم و غیرمستقیم) به رژیم صهیونیستی نقش دارند. این اطلاعرسانی به صورت مستند و با هدف آگاهیبخشی عمومی انجام میشود:
İranboycottaction📍
۲. اپلیکیشن No Thanks
این نرمافزار هوشمند، توسط احمد بشباش، یک مهندس نرمافزار فلسطینی ساکن در ایالات متحده طراحی شده. کاربران این اپلیکیشن میتوانند با اسکن بارکد محصولات یا جستوجوی نام برندها دریابند که آیا آن کالا در فهرست تحریمی جنبش جهانی BDS قرار دارد یا خیر.
این اپلیکیشن، ابزاری ساده اما قدرتمند برای همراهی با جنبش تحریم جهانی است؛ تلاشی برای آنکه پول ما، هرچند اندک، به خون آلوده نشود.
📲 دریافت اپلیکیشن:
🔹 دانلود برای Android
🔹 دانلود برای iOS
🕊 کمک میکنید تا این پیام به دست افراد بیشتری برسد؟ چراغ این مسیر را به دیگران هم نشان میدهید؟
#برای_فلسطین


14.04.202516:07
«برای من، نوشتن همیشه نوعی اعتراض بوده است؛ اعتراض به آنچه هست و دفاع از آنچه باید باشد.»
| خطابه #ماریو_بارگاس_یوسا هنگام دریافت جایزه نوبل |
امروز، این نویسندهٔ عزیزِ پرکار ادبیات آمریکایی لاتین، جهان را ترک کرد.
#ادبیات_نویسی
| خطابه #ماریو_بارگاس_یوسا هنگام دریافت جایزه نوبل |
امروز، این نویسندهٔ عزیزِ پرکار ادبیات آمریکایی لاتین، جهان را ترک کرد.
#ادبیات_نویسی
08.04.202512:58
گر طلب داری، به میدان بلا شو بیدریغ
داریم دفتر سوم مثنوی را میخوانیم. رسیدهایم به این بیت که به قولِ استاد، یکی از بیتهای پیچیده مثنوی است:
این مزاجت از جهان مُنبسط
وصف وحدت را کنون شد مُلتقِط
مخاطب، حسامالدین است. همانطور که چند بیت قبل هم ضمایر پیوسته و ناپیوسته دومشخص را از آن خودش کرده و شده بود مخاطب مستقیم جلالالدین رومی، اینجا هم مخاطبِ اوست.
داریم بیت را میخوانیم که تصور میکنم، مولانا با جانی رنجور از فقدان یار عزیزش و احتمالا با جانی مشتاق از حضور کسی مثل حسامالدین، دارد درباره او به خودش میگوید. نه من در قرن معاصر یارای آن را دارم که این بیت را بدون کمک استاد فهم کنم و نه (احتمالا) برخی از مستعمان آن جلسه هم که با بلاتکلیفی در فهم نمیدانستند با اغراق طرافاند یا یک واقعیت عینی و شهودی درباره حسامالدین.
برای همین، مولانا بلافاصله بعد از این بیت، اینطور اعتراف میکند:
ای دریغا عرصه افهام خلق
سخت تنگ آمد ندارد خلق، حلق
خودش میداند که ممکن است ظرفیت جانِ بسیاری از آنهایی که دارند او را میشنوند، آنقدری نباشد که بتوانند به گوشِ جان بشنوند.
اینجاست که من از استادم میپرسم که بهنظرم این چند بیت که انگار گفتوگوی مولانا و حسامالدین است، خلوت شخصی میطلبد. وقتی زانو به زانوی هم نشستهاند، نامحرم و نااهلی هم حضور ندارد، حسامالدین سر به زیر انداخته و مولانا آرامآرام شروع میکند به خواندن:
ای ضیاءالحق حسامالدین بیار
این سومدفتر که سنت شد سه بار
ولی از خلوت شخصی خبری نیست. منبر است و گوش تا گوش آدم نشسته و حالا انگار، مولانا دارد یک حالِ شخصی را جار میزند. چه میشود به آدمی که با وجود آگاهی از فهمناشدگی و قضاوت، باز هم علنی میایستد در میانهای و حرفش را میزند؟
استادم پاسخ میدهد که مولانا اهلِ هزینهدادن است. این را در دوره حضور شمس نشان داده. و حالا هم دارد پای مکتبی که قصد طرحریزی و تدوینش را دارد، هزینه میدهد. و حسابوکتاب تمامِ هزینهها را هم کرده؛ اما پایِ این -بهقولِ خودش قمار عاشقانه- ایستاده و باکی هم ندارد از این عیانگویی. ترسی هم ندارد از قضاوت و تهمت. او همیشه و همواره، پایِ چیزی که در پی آن است، هزینه میدهد. برای همین عیان میگوید. بدون ترس و اینطور رسا.
بهگمانم آن لحظه اصیل تجربه خوشی و رسیدن به بلوغی که یاریگر تو در فهم واقعیت زندگی میشود، همان لحظهای است که میدانی «در پی چه چیزی هستی» و بعد بلافاصله، این را هم درمییابی که «باید چطور پایِ این خواستن، هزینه بدهی». لحظه عزیمت و فاصلهگرفتن ما از یک زیستِ معمولی به سمتِ زندگیِ معنادار، احتمالا همان وقتی رقم میخورد که فهمیدهایم «چه میخواهیم» و اطمینان پیدا کردهایم که بابت آن باید چه «هزینه»ای بدهیم.
لحظهای با خودم فکر کردم مگر نمیشود که «خواست» اما طوری خواست که لازم به هزینهدادن نباشد؟
بعدتر، اتفاقا به مدد همین بیتهای مثنوی بود که فهمیدم، انگار اعتبار و کیفیت زندگی آدم را همین انتخاب چیزهایی میسازد که آنقدر عظیمالشأن هستند که بدون تکلف و هزینه، به دست نمیآیند؛ وگرنه کدامیک از ما دیدهایم که آدم برای خواستن بدیهیات، هزینههای سنگینی بدهد؟
خوشا آنهایی که چیزی دارند و بابت اینکه در پیِ آن هستند و مشتاق به آناند، هزینه میدهند.
#ادبیات_نویسی
داریم دفتر سوم مثنوی را میخوانیم. رسیدهایم به این بیت که به قولِ استاد، یکی از بیتهای پیچیده مثنوی است:
این مزاجت از جهان مُنبسط
وصف وحدت را کنون شد مُلتقِط
مخاطب، حسامالدین است. همانطور که چند بیت قبل هم ضمایر پیوسته و ناپیوسته دومشخص را از آن خودش کرده و شده بود مخاطب مستقیم جلالالدین رومی، اینجا هم مخاطبِ اوست.
داریم بیت را میخوانیم که تصور میکنم، مولانا با جانی رنجور از فقدان یار عزیزش و احتمالا با جانی مشتاق از حضور کسی مثل حسامالدین، دارد درباره او به خودش میگوید. نه من در قرن معاصر یارای آن را دارم که این بیت را بدون کمک استاد فهم کنم و نه (احتمالا) برخی از مستعمان آن جلسه هم که با بلاتکلیفی در فهم نمیدانستند با اغراق طرافاند یا یک واقعیت عینی و شهودی درباره حسامالدین.
برای همین، مولانا بلافاصله بعد از این بیت، اینطور اعتراف میکند:
ای دریغا عرصه افهام خلق
سخت تنگ آمد ندارد خلق، حلق
خودش میداند که ممکن است ظرفیت جانِ بسیاری از آنهایی که دارند او را میشنوند، آنقدری نباشد که بتوانند به گوشِ جان بشنوند.
اینجاست که من از استادم میپرسم که بهنظرم این چند بیت که انگار گفتوگوی مولانا و حسامالدین است، خلوت شخصی میطلبد. وقتی زانو به زانوی هم نشستهاند، نامحرم و نااهلی هم حضور ندارد، حسامالدین سر به زیر انداخته و مولانا آرامآرام شروع میکند به خواندن:
ای ضیاءالحق حسامالدین بیار
این سومدفتر که سنت شد سه بار
ولی از خلوت شخصی خبری نیست. منبر است و گوش تا گوش آدم نشسته و حالا انگار، مولانا دارد یک حالِ شخصی را جار میزند. چه میشود به آدمی که با وجود آگاهی از فهمناشدگی و قضاوت، باز هم علنی میایستد در میانهای و حرفش را میزند؟
استادم پاسخ میدهد که مولانا اهلِ هزینهدادن است. این را در دوره حضور شمس نشان داده. و حالا هم دارد پای مکتبی که قصد طرحریزی و تدوینش را دارد، هزینه میدهد. و حسابوکتاب تمامِ هزینهها را هم کرده؛ اما پایِ این -بهقولِ خودش قمار عاشقانه- ایستاده و باکی هم ندارد از این عیانگویی. ترسی هم ندارد از قضاوت و تهمت. او همیشه و همواره، پایِ چیزی که در پی آن است، هزینه میدهد. برای همین عیان میگوید. بدون ترس و اینطور رسا.
بهگمانم آن لحظه اصیل تجربه خوشی و رسیدن به بلوغی که یاریگر تو در فهم واقعیت زندگی میشود، همان لحظهای است که میدانی «در پی چه چیزی هستی» و بعد بلافاصله، این را هم درمییابی که «باید چطور پایِ این خواستن، هزینه بدهی». لحظه عزیمت و فاصلهگرفتن ما از یک زیستِ معمولی به سمتِ زندگیِ معنادار، احتمالا همان وقتی رقم میخورد که فهمیدهایم «چه میخواهیم» و اطمینان پیدا کردهایم که بابت آن باید چه «هزینه»ای بدهیم.
لحظهای با خودم فکر کردم مگر نمیشود که «خواست» اما طوری خواست که لازم به هزینهدادن نباشد؟
بعدتر، اتفاقا به مدد همین بیتهای مثنوی بود که فهمیدم، انگار اعتبار و کیفیت زندگی آدم را همین انتخاب چیزهایی میسازد که آنقدر عظیمالشأن هستند که بدون تکلف و هزینه، به دست نمیآیند؛ وگرنه کدامیک از ما دیدهایم که آدم برای خواستن بدیهیات، هزینههای سنگینی بدهد؟
خوشا آنهایی که چیزی دارند و بابت اینکه در پیِ آن هستند و مشتاق به آناند، هزینه میدهند.
#ادبیات_نویسی
05.04.202507:26
آمدم که بگویم یکی از خوشیهایی که سال گذشته تجربهاش کردم و میخواهم توی سالِ تازه هم ممتد و ادامهدار باشد، خواندن زبان و شروع دوباره یادگرفتن بود. انگلیسی را بعد از هزاربار وقفه، رها کردن و ناکامشدن، دوباره شروع کردم و دوام آوردم.
یعنی مثل هر وقتِ دیگر، از صرافتش نیفتادم و ناامید نشدم که آن را مدیون محیط امن کلاس و استادِ کاربلدم هستم. مرور ترکیاستانبولی را هم شروع کردم. وقفه پیش آمده، همهچیز را از یادم برده بود. بخشی از خوشی ازسرگرفتن زبان ترکی استانبولی را هم مدیون استادم هستم که ایران و زبان فارسی را خوب میشناسد و در یاددادن زبانِ خودش، مهارت مثالزدنی دارد.
احتمالا در تجربه این خوشی، شکلگرفتن یک دوستی عمیق و شایسته احترام با دو زنِ عزیزِ استاد که توی هر جلسه، صحبتهایمان چیزی بیشتر از یک کلاس آموزشی است هم نقش مهمی دارد.
برایم مهم بود که استاد انگلیسیام تجربههای زبانیاش روزمره باشد (با احترام به بقیه استادها با تجربههای متفاوت). یعنی خودش هم از زبانی که میآموزد، در مهاجرت یا ترجمه مدد بگیرد. در انتخاب استاد زبان ترکی هم، پیداکردن یک استاد اهل ترکیه و برگزاری کلاس با ساعتهای منعطف، مهمترین اولویتم بود.
بهانهام برای رهاکردن تقریبا به صفر رسیده و امیدوارم که سالِ تازه، سالِ به پایان بردنها باشد.
راستی، سالِ تازه میتواند سالِ سخاوت هم باشد. سالِ معرفی استادهای خوب به افراد جویای تجربههای تازه در یادگرفتن.
#خویشتن_نویسی
یعنی مثل هر وقتِ دیگر، از صرافتش نیفتادم و ناامید نشدم که آن را مدیون محیط امن کلاس و استادِ کاربلدم هستم. مرور ترکیاستانبولی را هم شروع کردم. وقفه پیش آمده، همهچیز را از یادم برده بود. بخشی از خوشی ازسرگرفتن زبان ترکی استانبولی را هم مدیون استادم هستم که ایران و زبان فارسی را خوب میشناسد و در یاددادن زبانِ خودش، مهارت مثالزدنی دارد.
احتمالا در تجربه این خوشی، شکلگرفتن یک دوستی عمیق و شایسته احترام با دو زنِ عزیزِ استاد که توی هر جلسه، صحبتهایمان چیزی بیشتر از یک کلاس آموزشی است هم نقش مهمی دارد.
برایم مهم بود که استاد انگلیسیام تجربههای زبانیاش روزمره باشد (با احترام به بقیه استادها با تجربههای متفاوت). یعنی خودش هم از زبانی که میآموزد، در مهاجرت یا ترجمه مدد بگیرد. در انتخاب استاد زبان ترکی هم، پیداکردن یک استاد اهل ترکیه و برگزاری کلاس با ساعتهای منعطف، مهمترین اولویتم بود.
بهانهام برای رهاکردن تقریبا به صفر رسیده و امیدوارم که سالِ تازه، سالِ به پایان بردنها باشد.
راستی، سالِ تازه میتواند سالِ سخاوت هم باشد. سالِ معرفی استادهای خوب به افراد جویای تجربههای تازه در یادگرفتن.
#خویشتن_نویسی
Shown 1 - 24 of 49
Log in to unlock more functionality.