Reposted from:
گزینگویهها

09.05.202514:13
مترجم یا مترجم است یا مترجم نیست.
مترجمی را که مترجم نیست نمیتوان مترجم کرد. 😁
#بهروز صفرزاده
#ترجمه
مترجمی را که مترجم نیست نمیتوان مترجم کرد. 😁
#بهروز صفرزاده
#ترجمه
Reposted from:
گزینگویهها

06.05.202516:23
در فضای مجازی،
کوتاه بنویسی، میخوانند؛
طولانی بنویسی، نمیخوانند.
#بهروز صفرزاده
کوتاه بنویسی، میخوانند؛
طولانی بنویسی، نمیخوانند.
#بهروز صفرزاده
Reposted from:
گزینگویهها



05.05.202515:35
مدتی با پیرمرد و دریا همنشین شد و مدتی هم برفهای کیلیمانجارو را پارو کرد.
گرچه با پیامبر و دیوانه نشست و برخاست داشت، از سرگذشتِ هاکِلبِری فین هم غافل نبود.
صبحِ یکی از روزها یک گلِ سرخ برای امیلی چید و بعدش همچون بیگانهای در دهکده سری به خانۀ برناردا آلبا زد و بازماندۀ روز را آنجا گذراند.
آرام و خشونتپرهیز بود و وداع با اسلحه را در همان عُنفوانِ جوانی انجام دادهبود.
به تاریخِ فلسفۀ غرب و فلسفۀ روشناندیشی و عرفان و منطق علاقهمند بود و معنیِ هنر را نیز به تصویر میکشید.
در کتابِ مُستطابِ آشپزی، که در کارنامۀ نشرِ ایران و نشرِ کارنامه بیهمتاست، از سیر تا پیاز را شرح داده.
آری، چنین کنند بزرگان.
#بهروز صفرزاده
#نجف دریابندری
گرچه با پیامبر و دیوانه نشست و برخاست داشت، از سرگذشتِ هاکِلبِری فین هم غافل نبود.
صبحِ یکی از روزها یک گلِ سرخ برای امیلی چید و بعدش همچون بیگانهای در دهکده سری به خانۀ برناردا آلبا زد و بازماندۀ روز را آنجا گذراند.
آرام و خشونتپرهیز بود و وداع با اسلحه را در همان عُنفوانِ جوانی انجام دادهبود.
به تاریخِ فلسفۀ غرب و فلسفۀ روشناندیشی و عرفان و منطق علاقهمند بود و معنیِ هنر را نیز به تصویر میکشید.
در کتابِ مُستطابِ آشپزی، که در کارنامۀ نشرِ ایران و نشرِ کارنامه بیهمتاست، از سیر تا پیاز را شرح داده.
آری، چنین کنند بزرگان.
#بهروز صفرزاده
#نجف دریابندری


04.05.202505:33
زعفرانیه دیگر چه فرقهای است؟!
لابد زیاد زعفران میخوردهاند و خوشخنده بودهاند. 😂
شاید هم ساکنانِ اولیۀ محلۀ زعفرانیه در شمالِ تهران بودهاند.
الله اعلم.
لابد زیاد زعفران میخوردهاند و خوشخنده بودهاند. 😂
شاید هم ساکنانِ اولیۀ محلۀ زعفرانیه در شمالِ تهران بودهاند.
الله اعلم.
03.05.202506:24
فناوری کمکم دارد ما را به جایی میرسانَد که دیگر نمیتوانیم مَجاز را از حقیقت تمیز دهیم.
در آینده اثباتِ حقیقت کاری ناممکن و بیهوده خواهد بود.
#بهروز صفرزاده
در آینده اثباتِ حقیقت کاری ناممکن و بیهوده خواهد بود.
#بهروز صفرزاده
Reposted from:
گزینگویهها

02.05.202504:15
درسِ ادیب اگر بُوَد زمزمۀ محبتی/
جمعه به مکتب آورَد طفلِ گریزپای را
نظیریِ نیشابوری
جمعه به مکتب آورَد طفلِ گریزپای را
نظیریِ نیشابوری
Reposted from:
گزینگویهها



08.05.202518:21
تاریخ مشتی دروغ است که بر سرشان توافق شدهاست.
ناپلئون بناپارت
ناپلئون بناپارت
Reposted from:
گزینگویهها



06.05.202509:03
پیامبر و دیوانه، نوشتۀ جُبران خلیل جُبران، ترجمۀ نجفِ دریابندری، تهران: کارنامه، ۱۳۸۰، ص ۴۷.
Reposted from:
فرهنگستان زبان و ادب فارسی

05.05.202515:35
پانزدهم اردیبهشت، سالگرد درگذشت نجف دریابندری (۱۳۰۸-۱۳۹۹)
@theapll
@theapll


03.05.202517:31
امان از تبدیلِ «ة» به «ۀ»!
درست: محطة.
نادرست: محطۀ.
تهران، میدانِ تجریش.
شنبه ۱۴۰۴/۲/۱۳.
درست: محطة.
نادرست: محطۀ.
تهران، میدانِ تجریش.
شنبه ۱۴۰۴/۲/۱۳.
03.05.202505:03
کسی که به انشاءالله اعتقاد دارد نیازِ چندانی به برنامهریزی احساس نمیکند.
ایرانیها خیلی به شانس و تصادف متکیاند.
#بهروز صفرزاده
ایرانیها خیلی به شانس و تصادف متکیاند.
#بهروز صفرزاده
Reposted from:
گزینگویهها

02.05.202504:14
وقتی شاگرد آماده است، آموزگار پدیدار میشود.
وقتی شاگرد به راستی آماده است، آموزگار ناپدید میگردد.
وقتی شاگرد به راستی آماده است، آموزگار ناپدید میگردد.
Reposted from:
گزینگویهها

06.05.202520:05
حیواندوستیِ غازانخان
پادشاهِ اسلام، غازانخان، بهغایت رحیمدل بود و آزارِ هیچ حیوانی جایز نداشتی، تا غایت که اگر وقتی مگس در طعام افتادی، به دستِ مبارکِ خویش او را بیرون آوردی به آهستگی، چنانکه پرهای او شکسته نشدی، و بگذاشتی تا قوّت گرفتی و او را بپرانیدی.
رشیدالدین فضلاللهِ همدانی (درگذشت: ۷۱۸ق)
جامعالتواریخ، به کوششِ محمدِ روشن و مصطفا موسوی، تهران: نشرِ البرز، ۱۳۷۳، ص ۱۳۰۰-۱۳۰۱.
پادشاهِ اسلام، غازانخان، بهغایت رحیمدل بود و آزارِ هیچ حیوانی جایز نداشتی، تا غایت که اگر وقتی مگس در طعام افتادی، به دستِ مبارکِ خویش او را بیرون آوردی به آهستگی، چنانکه پرهای او شکسته نشدی، و بگذاشتی تا قوّت گرفتی و او را بپرانیدی.
رشیدالدین فضلاللهِ همدانی (درگذشت: ۷۱۸ق)
جامعالتواریخ، به کوششِ محمدِ روشن و مصطفا موسوی، تهران: نشرِ البرز، ۱۳۷۳، ص ۱۳۰۰-۱۳۰۱.
Reposted from:
گزینگویهها



06.05.202509:03
پیامبر و دیوانه، نوشتۀ جُبران خلیل جُبران، ترجمۀ نجفِ دریابندری، تهران: کارنامه، ۱۳۸۰، ص ۱۴۳.


03.05.202517:24
وقتی گوگل ترنسلیت از فارسی به انگلیسی ترجمه میکند. 😄
02.05.202516:40
شوخی با ترجمۀ اصطلاحات و مَثَلها 😁
یکی به نعل میزنه یکی به میخ.
The blacksmith is busy doing his job without fail
Now hammering the horseshoe, now hammering a nail
یکی به نعل میزنه یکی به میخ.
The blacksmith is busy doing his job without fail
Now hammering the horseshoe, now hammering a nail
Reposted from:
گزینگویهها

06.05.202516:48
حاکمِ نیشابور مولانا شمسالدین درود را گفت که من طعام هضم نمیتوانم کرد، تدبیر چه باشد؟
گفت: هضمشده میخور.
عُبیدِ زاکانی
مکتوبِ قلندران
کلیاتِ عبیدِ زاکانی، به کوششِ محمدجعفر محجوب، نیویورک، ۱۹۹۹، ص ۳۰۸.
گفت: هضمشده میخور.
عُبیدِ زاکانی
مکتوبِ قلندران
کلیاتِ عبیدِ زاکانی، به کوششِ محمدجعفر محجوب، نیویورک، ۱۹۹۹، ص ۳۰۸.
Reposted from:
گزینگویهها



06.05.202509:03
پیامبر و دیوانه، نوشتۀ جُبران خلیل جُبران، ترجمۀ نجفِ دریابندری، تهران: کارنامه، ۱۳۸۰، ص ۱۴۶.


03.05.202515:05
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف...
02.05.202504:16
من معلم هستم.
زندگی پشتِ نگاهم جاریست.
سرزمینِ کلمات
تحتِ فرمانِ من است؛
قصرِ پنهانِ من است.
قاصدکهای لبانم هر روز
سبزهٔ نامِ خدا را به جهان میبخشند.
من معلم هستم.
آخرین دغدغههایم این است:
نکند حرفِ مرا هیچکس امروز نفهمد اصلاً.
نکند حرفی ماند.
نکند مجهولی
روی رخسارۀ تنسوختۀ تختهسیاه جا ماندهست.
من معلم هستم.
هر شب از آینهها میپرسم:
به کدامین شیوه
وسعتِ یادِ خدا را بکشانم به کلاس؛
بچهها را ببَرم تا لبِ دریاچۀ عشق،
غرقِ دریای تفکر بکنم؟
با تبسم یا اخم؟
با یکی بود و نبود،
زیرِ یک طاقِ کبود،
یا کلاغی که به خانه نرسید،
قصهگویی بکنم؟
تک به تک یا با جمع؟
بدوم یا آرام؟
من معلم هستم.
نیمکتها
نفَسِ گرمِ قدمهای مرا میفهمند.
بالهای قلم و تختهسیاه
رمزِ پروازِ مرا میدانند.
سیبها
دستِ مرا میخوانند.
من معلم هستم.
دردِ فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن
همگی مالِ من است.
من معلم هستم.
#راضیه_سلمانی
#روز_معلم
زندگی پشتِ نگاهم جاریست.
سرزمینِ کلمات
تحتِ فرمانِ من است؛
قصرِ پنهانِ من است.
قاصدکهای لبانم هر روز
سبزهٔ نامِ خدا را به جهان میبخشند.
من معلم هستم.
آخرین دغدغههایم این است:
نکند حرفِ مرا هیچکس امروز نفهمد اصلاً.
نکند حرفی ماند.
نکند مجهولی
روی رخسارۀ تنسوختۀ تختهسیاه جا ماندهست.
من معلم هستم.
هر شب از آینهها میپرسم:
به کدامین شیوه
وسعتِ یادِ خدا را بکشانم به کلاس؛
بچهها را ببَرم تا لبِ دریاچۀ عشق،
غرقِ دریای تفکر بکنم؟
با تبسم یا اخم؟
با یکی بود و نبود،
زیرِ یک طاقِ کبود،
یا کلاغی که به خانه نرسید،
قصهگویی بکنم؟
تک به تک یا با جمع؟
بدوم یا آرام؟
من معلم هستم.
نیمکتها
نفَسِ گرمِ قدمهای مرا میفهمند.
بالهای قلم و تختهسیاه
رمزِ پروازِ مرا میدانند.
سیبها
دستِ مرا میخوانند.
من معلم هستم.
دردِ فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن
همگی مالِ من است.
من معلم هستم.
#راضیه_سلمانی
#روز_معلم
Reposted from:
گزینگویهها

02.05.202504:12
معلمان در را باز میکنند،
اما تو خودت باید وارد شوی.
مَثَلِ چینی
اما تو خودت باید وارد شوی.
مَثَلِ چینی
Shown 1 - 24 of 248
Log in to unlock more functionality.