

07.05.202520:32
Reposted from:
ufo

05.05.202517:12
روزهای سختی دارم میگذرونم. میریزم تو خودم ولی هر لیوانی یه ظرفیتی داره دیگه.
30.04.202509:35
“hold me, console me then i'll leave you without a trace”
31.03.202521:34
You swore that you loved me but where were the clues?
I died on the altar waiting for the proof
So how much sad did you think I had,
Did you think I had in me?
How much tragedy?
Just how low did you think I'd go?
Before I'd self-implode
Before I'd have to go be free
I died on the altar waiting for the proof
So how much sad did you think I had,
Did you think I had in me?
How much tragedy?
Just how low did you think I'd go?
Before I'd self-implode
Before I'd have to go be free
29.03.202522:07
فکرش رو بکنید که یه جایی توی دنیا درختی هست که همون روزی که شما بهدنیا اومدین جوونه زده و همزمان با شما رشد کرده.
28.03.202517:57
حقیقتش من هم دارم تلاش میکنم نور درونم رو روشن نگه دارم.
06.05.202522:17
این بامزهترین چیزی بود که امشب دیدم :))))))))))))
05.05.202506:56
05.04.202519:11
احتمالا بنویسم، بخونم، بسازم، برقصم، بکارم، ببافم، بپزم، ببوسم، ببارم، بخوام، بتونم بگم، بشنوم، ببخشم، ببازم، بشناسم، بگذرم، ببینم، بچشم، بچینم، بپوشم، بگردم، بخندم، برم، بفهمم، بپرم، بیوفتم، بترسم، بدوام، بخوابم، به یاد بیارم، بجنگم، به دست بیارم و بمونم.
31.03.202513:17
«میشکافم این خاکو میشم تازه»
29.03.202509:16
دلتنگی منو میخوره. دلتنگی اذیتم میکنه. از دلتنگی متنفرم. کاش هیچوقت دلم برای هیچچیز تنگ نمیشد.
Deleted28.03.202521:55
28.03.202509:12
بگید ببینم شما داخل رگتون چه شکلیه؟
Reposted from:
ufo



06.05.202522:16
بنده این احمقو خریدم دیروز واسه پسری که شاید روزگاری داشته باشم شاید هم نداشته باشم. امشب تنها که شدم چشمم خورد بش و بیاختیار بغلش کردم. باش حرف زدم و هی گفتم جهان، مامان. اشک هم ریختم. یهو به خود آمدم دیدم دارم دیوانه میشم. آره خلاصه.
05.05.202506:55
"How will I ever get out of this labyrinth?"
شاید اصلاً «خارج شدن» ازش یک مسیر خطی نباشه. شاید هزارتو همین زندگی باشه؛ با همهی پیچوخمهاش، با لحظههایی که همزمان هم دردن، هم زیبا. شاید فرار ازش راهش نیست، بلکه بودن توشه، چشم تو چشم شدن باهاش. شاید همین صبحی که بیدار میشی، با صدای پرندهها و نور خورشید، خودش یه راهه. شاید اون لحظهای که کتاب موردعلاقهت توی دستته، و با هر کلمهاش ذهنت آزاد میشه، یه راه خروج کوچیک باشه. شاید همون وقتیه که غذای موردعلاقهتو با عشق درست میکنی، یا چاییتو بغل میکنی زیر بارون. زندگی شاید همین جزئیات ریزیه که ما پشت «رسیدن به یه روز بهتر» جا میذاریم. و اگه قراره راهی باشه برای خروج از هزارتو، شاید اون راه، همین لمسکردن زندگیه. نه با دویدن، نه با فرار. با ایستادن. با دیدن. با گوشدادن. با نفسکشیدن. با بغلکردن خودت وقتی همهچیز مبهمه. با گوشدادن به آهنگی که دلت براش تنگ شده بود. — اینها شاید دروازههای کوچیکی باشن وسط دیوارهای بلند هزارتو.
نه برای فرار، برای نفس کشیدن. برای حس کردن. برای زندگی. شاید جواب، پیدا کردن راه نباشه. شاید ساختن راه باشه.
شاید اصلاً «خارج شدن» ازش یک مسیر خطی نباشه. شاید هزارتو همین زندگی باشه؛ با همهی پیچوخمهاش، با لحظههایی که همزمان هم دردن، هم زیبا. شاید فرار ازش راهش نیست، بلکه بودن توشه، چشم تو چشم شدن باهاش. شاید همین صبحی که بیدار میشی، با صدای پرندهها و نور خورشید، خودش یه راهه. شاید اون لحظهای که کتاب موردعلاقهت توی دستته، و با هر کلمهاش ذهنت آزاد میشه، یه راه خروج کوچیک باشه. شاید همون وقتیه که غذای موردعلاقهتو با عشق درست میکنی، یا چاییتو بغل میکنی زیر بارون. زندگی شاید همین جزئیات ریزیه که ما پشت «رسیدن به یه روز بهتر» جا میذاریم. و اگه قراره راهی باشه برای خروج از هزارتو، شاید اون راه، همین لمسکردن زندگیه. نه با دویدن، نه با فرار. با ایستادن. با دیدن. با گوشدادن. با نفسکشیدن. با بغلکردن خودت وقتی همهچیز مبهمه. با گوشدادن به آهنگی که دلت براش تنگ شده بود. — اینها شاید دروازههای کوچیکی باشن وسط دیوارهای بلند هزارتو.
نه برای فرار، برای نفس کشیدن. برای حس کردن. برای زندگی. شاید جواب، پیدا کردن راه نباشه. شاید ساختن راه باشه.
04.04.202500:28
You couldn't hate enough to love
Is that supposed to be enough?
Oh, my love was punished long ago
If you still care don't ever let me know
Is that supposed to be enough?
Oh, my love was punished long ago
If you still care don't ever let me know


31.03.202508:15
28.03.202523:46
“He was deeply affected by the shocking truth that the long and intense race that had been formed between his misfortunes and his dreams was soon approaching its finish line. All that remained was darkness. He sighed and said, "Damn it, how will I ever get out of this labyrinth?”
— Looking For Alaska
— Looking For Alaska
Deleted28.03.202521:55
Reposted from:
کآ

28.03.202509:11
تاحالا فکر کردید که داخل رگتون چه شکلیه؟ من مطمئنم خونی که توی رگهام جریان داره، آبیه؛ آبی تیره با رگههای طلایی. احتمالن توی خونم گل نیلوفر شناوره. شک ندارم نیلوفرهاش عاشق خورشیدن و هرروز صبح به خورشید لبخند میزنن، از طرفی رگههای طلایی خونم عاشق تاریکیان تا وقتی که خورشید نیست بتونن بدرخشن و خودی نشون بدن. و خونی آبی رنگ و بیطرف که جریان داره.
06.05.202521:56
اگر یک پسر داشتم زندگیم بهتر میبود. پسر میخوام.


04.05.202506:42
this spring i will forgive myself. i'll braid my own hair and lay in the sun. my past is farther behind me today than any other day, and tomorrow i'll say the same. time will leave me with peace. i am allowing my soul to be kind again this spring. i will forgive myself.
31.03.202523:05
حالا چه فرقی میکنه مقصر کیه؟ وقتی درنهایت تویی که باید خودتو خوب کنی.
Reposted from:
ufo

30.03.202508:43
+ چند درصد احتمال داره ما تبدیل به چیزی بشیم که دربارهش دیدریم میکنیم؟


28.03.202523:45
“If people were rain, I was drizzle and she was a hurricane.”
27.03.202521:47
Take a look to the sky just before you die
It's the last time you will
Blackened roar, massive roar fills the crumbling sky
Shattered goal fills his soul with a ruthless cry
Stranger now are his eyes to this mystery
Hears the silence so loud
It's the last time you will
Blackened roar, massive roar fills the crumbling sky
Shattered goal fills his soul with a ruthless cry
Stranger now are his eyes to this mystery
Hears the silence so loud
Shown 1 - 24 of 33
Log in to unlock more functionality.