Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
[میان] avatar
[میان]
[میان] avatar
[میان]
29.04.202506:46
فکر می‌کنم زندگی، تمرینیه برای فراموشی اون‌چه که می‌تونستیم باشیم و پذیرش اون‌چه که ناگزیریم باشیم.
28.04.202515:32
در آغوشم بگیر، که این راه طولانی‌ست و استخوان‌هایم خسته‌اند.
Пераслаў з:
Peace🌞 avatar
Peace🌞
08.04.202521:08
یکم "بشین و رها کن و ندو و بمون و نرو و درست می‌شه و تمام می‌شه و فدای سرت و چایی ریختم" لازم دارم.
06.04.202520:57
"مدتی است که فیلم‌ها را نمی‌توانم در یک مرحله تماشا کنم. نصفه می‌مانند یا در چند نوبت می‌بینم‌. کتاب‌ها نصفه می‌مانند و پرسه‌ها هم زود خسته‌ام می‌کنند، برمی‌گردم.
انگار رفته رفته آدم نفس کم می‌آورد. یک چیزی در وجودم از کار افتاده. یا شاید خسته است و دقیقا معلوم نیست چیست."

-این متن رو امروز سر کلاس عکاسی به‌طور اتفاقی خوندم. انقدر به جونم چسبید که انگار برای تمام روزهایی که نمی‌تونم احساساتم رو به درستی بیان کنم، بارقه‌ای از نور بود. احساس کردم بالاخره چیزی پیدا شد که من رو توصیف کنه و برای لحظاتی، آشوب درونم رو آروم کرد.
Пераслаў з:
Peace🌞 avatar
Peace🌞
03.04.202517:37
خواهم که به خلوتکده ای از همه دور
من باشم و من باشم و من باشم و من
همیشه همین بوده، آدم‌ها فقط به فریاد
هم‌دیگر می‌رسند نه سکوتِ هم.
Пераслаў з:
mim avatar
mim
Пераслаў з:
The Last Of House Romanov avatar
The Last Of House Romanov
28.04.202513:59
دلم می‌خواهد از یاد ببرم که هر چیز پایانی دارد و هیچ‌ چیزی برای همیشه باقی نمی‌ماند. فکر به تلخی انتها، توان لذت بردن از همه چیز را از من سلب کرده است.
Пераслаў з:
EL vIsiOn avatar
EL vIsiOn
08.04.202520:35
ماجرا واضح است.
خسته‌ام. همین. کوتاه اما عمیق…
04.04.202521:28
وای من چقدر اسم این کانالم🫠.
02.04.202514:04
@injamian🌼
Пераслаў з:
باشه ولی" avatar
باشه ولی"
وضعیتم :
Пераслаў з:
ندانستم. avatar
ندانستم.
28.04.202520:28
غم بندر خیلی بزرگه. بعد از چند روز که ذره ذره استخون‌هات رو احاطه کرد و مفاصلت قفل شد متوجه عمق نفوذش میشی. هر چقدر هم که جاش بدی تو قلبت آخرسر سرریز می‌کنه. اگه من اون لحظه اون‌جا بودم و دود قبل از انفجار رو می‌دیدم چیکار می‌کردم؟ فرار؟ چند متر بیشتر دور می‌شدم؟ چقدر می‌تونستم دور شم؟ چند تا حنجره می‌شدم که به بقیه بگم فرار کنن؟ تو‌ اون چند متر فرار به چی فکر می‌کردم؟ به کدوم دلبستگی؟ به کدوم آدم؟ لبخند کی میومد تو ذهنم که توان بیشتری به پاهام بده واسه دویدن؟ بعد از شنیدن خبر هر لحظه اون‌جام. اون لحظه هر بار تکرار میشه برام. هزار بار دود رو می‌بینم و چند لحظه بعد هزار بار می‌میرم.
26.04.202508:01
@injamianovlo
08.04.202515:39
به عنوان یک رهگذر این آهنگ نظرم رو جلب کرد و باعث شد چند دقیقه‌ای بایستم و بهش گوش بدم.
@injamiaovl
Пераслаў з:
ری‌را avatar
ری‌را
منم.
Пераслаў з:
شکیبا. avatar
شکیبا.
27.03.202521:35
ممکن است بدانید چه گفته‌اید اما
هرگز نمی‌دانید دیگری چه شنیده است.

- ژاک لاکان.
@Shakiibaa
28.04.202516:08
"‏اون مسیج‌هایی که یک هفته‌ست Seen نزدم رو باز میکنم جواب میدم بعد به خودم میگم دیدی درد نداشت."
09.04.202507:53
آیدا می‌گفت نباید حتما چیزها رو ببینی تا حسشون کنی.
08.04.202512:29
احساس می‌کنم هر روز صبح به دنیا میام و روزی چندبار میمیرم.
Пераслаў з:
باشه ولی" avatar
باشه ولی"
04.04.202507:44
واقعا نمیشد زندگی یه روز درمیون باشه؟ آخه یعنی چی هر روز هر روز؟
02.04.202514:02
@injamian
27.03.202515:10
خونه‌ی مادربزرگ همیشه نوید بخش آرامش بوده برام. بوی قورمه‌سبزی مشامم رو پر کرده. مادربزرگم کنج اتاق نشسته و بادقت برنج پاک میکنه. درِ نیمه‌باز اتاق اجازه میده آوازی رو که زیر لب زمزمه میکنه بشنوم.
این لحظه‌ی ساده و روزمره چنان به جونم چسبید که حاضرم برای همیشه، همینجا و همین‌ لحظه رو زندگی کنم.
Паказана 1 - 24 з 100
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.